جالب آنکه هر جا که آبخیزداری رشد کرده، پروژههای عظیم و هزینهبر سدهای مخزنی بزرگ عقبنشینی کردهاند و این در حالی است که اصولاً آبخیزداری موجودیت و رشد خود را مدیون همین صنعت سدسازی میداند! ناسازهای (پارادوکسی) که کماکان ادامه دارد و شاید یکی از بازخوردهای نامیمونش استمرار جریان شتابناک بیابانزایی در ایرانزمین باشد.
رشد و توسعه که در علوم بومشناختی در واپسین سالهای قرن بیستم اتفاق افتاده است، سبب شده تا راه را برای رشد و توسعه علوم و دانش نوین در این حوزه هموار سازد. بر این بنیاد، اصل و اساس توسعه و ترقی دانشهای بینرشتهای و تحقیقات مربوط به آن باید مبتنی بر چشماندازی نوین و تدوین پرسشهایی کلیدی برآمده از رویکردهایی خردمندانه و انعطافپذیر باشد؛ رویکردهایی که هریک منظر متفاوت و یگانهای برای نگریستن به مسایل حوضههای آبخیز و شیوههای پایداری آنها ارایه میدهند.
در واقع اهمیت مفهوم رویکرد در مدیریت حوضههای آبخیز با انتشار مقالهای از Mybek در سال 2003 دوچندان شد. وی در آن مقاله، برای نخستین بار نام آنتروپوسن (Anthrophosen) را برای عصر جدید انتخاب کرد.
او با مطالعات گسترده خود به این نتیجه بسیار مهم و هشدار دهنده رسید که کاهش کیفیت سامانههای آبزی به واسطه فشارهای انسانی (نظیر تنظیم سیلاب، آلودگیها، یوتریفیکاسیون و ...) به حدی بحرانی است که دیگر نمیتوان صرفاً توسط فرآیندهای طبیعی آنها را رفع یا کنترل کرد. به همین دلیل باید اذعان کنیم وارد عصر جدیدی شدهایم.
تنزل قابل ملاحظه کیفیت و تنوع زیستی آب در سطح بسیار بزرگ و فرامنطقهای، هم در کشورهای پیشرفته و هم در کشورهای رو به توسعه کاملاً به چشم میخورد.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد دیگر اتخاذ رویکردهای سنتی یا مکانیکی که معطوف به رفع و نابودی عوامل تهدیدکننده، نظیر آلودگی منابع و کنترل سیل باشد، هرچند که بسیار حیاتی است، اما کافی نخواهد بود؛ چرا که کنترل صرف تکنیکی و فنی بودن فهم و بررسی دینامیسمهای زیستی قبل از آنکه بتواند سبب اتخاذ و اجرای یک سیاست در راستای حفظ و کاربرد طبیعی آب به صورت پایدار گردد، بیشتر منجر به اتخاذ یک نوع رویکرد خواهد شد که با آزمایش و خطا توأم است.
بنابراین، به منظور حفظ و تضمین پایداری کیفیت منابع آب شیرین، نهتنها باید از تخلیه آلایندهها بکاهیم و یا آنها را از بین ببریم، بلکه باید بر شمار ابزار بالقوهای که سبب مدیریت بهینه فرآیندهای بومشناختی میشوند، بیافزاییم. چنین رویکرد کارآمدی باید مبتنی بر فهم روابط بین بومسازگان و الگوهای آب در مقیاس مختلف باشد.
باید دانست بقای انسانی و حفظ تنوّع زیستی بر روی کره زمین به میزان تواناییمان برای حفظ و یکپارچگی فرآیندهای بومشناختی بستگی دارد. در نتیجه آشکار است که یکی از عوامل بنیادین برای توسعه پایدار منابع آبی، حفظ تعادل همواستاتیک در بومسازگان است. با توجه به سطوح فعلی تأثیرات انسانی بر بومسازگانها، ضروری است که فرصتهای لازم را برای بومسازگانها افزایش دهیم. دستیابی به این فرصتها از طریق افزایش ظرفیتهای جذب تأثیرات منفی انسانی توسط بومسازگانها میسر است.
آبخیزداری به عنوان یک رویکرد انسجامبخش، میتواند ابزار لازم را برای نیل به این هدف از طریق تعریف رویکردهای نوین حمایت و حفظ مدیریت آبهای شیرین فراهم سازد. تدوین مفهوم آبخیزداری، عامل پیشرفتهای حاصله در پژوهشهای مرتبط با بومشناسی رودخانهها، کاهش نرخ فرسایش خاک و در نهایت بهبود کیفیت زندگی محسوب میشود.
خوشبختانه دریافتهای اخیر، توانست مبانی لازم را برای یک رویکرد هولوستیک با درک ارتباط بین فرآیندهای بومشناختی و آبشناختی، فراهم کرده و اندیشهها را به سمت توسعه مدیریت پایدار حوضههای آبخیز معطوف سازد. چنین است که در فرآیند توسعه پایدار، آبخیزداری؛ فرآیند برنامهریزی و مدیریت جامع حوضههای آبخیز، تنظیم و تدوین طرح و اجرای اقدامات مناسب به منظور اداره منابع موجود در آبخیز با هدف کسب منافع، بدون آسیب رساندن به موجودیت این منابع را عهدهدار است.
در این میان، یکی از وجوه اساسی منطقهبندی، تفکیک سرزمین بر اساس حوضههای آبخیز است؛ بهویژه در مناطقی که مدیریت منابع آب برای توسعه کشاورزی، شرب و صنعت و تولید زیرساختی برق (هیدروالکتریک) و حتی حمل و نقل، دارای اهمیت ساختاری است و با توجه به اینکه اغلب حوزههای تمدنی بشر در حاشیه رودخانهها شکل گرفته است، انطباق مناطق کارکردی و محدوده توسعه منطقهای با محدوده حوضه آبخیز رودخانه متداول است.
فرازنای کلام آنکه به نظر میرسد چارهای نباشد جز آنکه در فرآیند برنامهریزی توسعه پایدار، برای آبخیزداری سه قلمرو کارکردی معین به شرح زیر در نظر بگیریم:
الف) قلمرو سیاستگذاری
دامنه آن کلاً محیط طبیعی در حوضه آبخیز را دربرمیگیرد. در این قلمرو تمامی کاربریهایی که ممکن است به نوعی در محیط تغییر ایـــــجاد کنند و ساختار بومسازگان را دگرگون سازند (اعم از مثبت یا منفی) ضابطهمند میشوند. توسعه کالبدی شهری و روستایی، کاربری صنعتی، معدنکاوی، جادهسازی و کاربری کشاورزی و… در این قلمرو قرار میگیرند.
ب) قلمرو مدیریت منابع طبیعی
دامنه آبخیزداری در این قلمرو عبارت است از شناسایی بومسازگانها، پوشش گیاهی و حیات وحش، به منظور حفاظت، اصلاح، احیاء و بهرهبرداری از آنها بهگونهای که به اصل استمرار و پایداری منابع مزبور آسیبی وارد نشود. شایان ذکر آنکه مدیریت آب و خاک و حفاظت فیزیکی و زیستشناختی سرزمین در مقابل اشکال مختلف فرسایش در حوضه آبخیز نیز در این قلمرو قرار میگیرد.
ج ) قلمرو پایش و ارزشیابی
دامنه قلمرو پایش و ارزشیابی در آبخیزداری، دو قلمرو سیاستگذاری و مدیریت منابع طبیعی را دربرمیگیرد. باید دانست که «ارزشیابی»، فرآیند سیاستگذاری، برنامهریزی، طرحریزی، طراحی پروژه، اجرای پروژه، توسعه انسانی و مشارکت و… را شامل میشود. حال آنکه در فرآیند «پایش» تنها با اندازهگیریهای منظم دورهای از شاخصهایی از پیش تعیین شده، ابزاری فراهم میشود که به مدد فراکافت آنها بتوان در ارزشیابی طرح مورد نظر دقیقتر عمل کرد.
به هر حال و از مجموع مباحث یاد شده باید بر این واقعیت تأکید کرد که مدیریت جامع حوضه آبخیز با رویکرد برنامهریزی توسعهبخشی حتی در درون بخش با توسعه زراعی و دامپروری در تعارض قرار میگیرد. چرا که در این رویکرد، تلاش میشود آبخیزداری و مدیریت منابع طبیعی در حد یک زیربخش، تقلیل داده شده و فرصت سیاستگذاری کلان برای گستره حوضه آبخیز از مدیریت منابع طبیعی و آبخیزها سلب شود.
چنین است که مأموریت آبخیزداری در رویکرد برنامهریزی بخشی را فقط باید معطوف و محدود به اقدامات تخصصی زیر دانست:
- حفاظت منابع آب و خاک درحوضه آبخیز سدها (سدسازی یک زیربخش از بخش آب محسوب میشود)؛
- حفاظت از حوضه آبخیز رودخانهها در مقابل بهرهبرداری مستقیم دام و تخریب محیط توسط زیربخشهای دیگر بخش کشاورزی و آمادهسازی اراضی برای بهرهبرداری گستردهتر.