رشد جمعیت در آخرین سرشماری انجام شده، از 1/62 درصد به 1/29 درصد کاهش یافت که این روند کاهشی، در نگارش دورههای پنجساله توسعه، برای برنامهریزان اقتصادی و اجتماعی کشور قابل تامل است چرا که مرکز آمار پیشتر برآورد کرده بود رشد جمعیت ایران در سال۹۰ به 1/47 درصد خواهد رسید اما نتایج سرشماری بهدست آمده بهطور یقین بسیاری از برنامههای توسعه اجتماعی و رفاه اجتماعی کشور را برای سند چشمانداز 1404 با تغییر و تحول روبهرو خواهد کرد. در آینده نزدیک، دولتهای سرکارآمده، با بازنشستگانی تحصیلکرده و مطلع به حقوق خود روبهرو خواهند بود که مطالبات خود را با زبانی متفاوت از بازنشستگان طلبکار و نجیب امروزی درخواست خواهند کرد.
مسائل اجتماعی ایران در قلمرو جمعیتشناسی، محدود به یکی دو موضوع نیست. جمعیتی که در حالگذار است، در جامعهای که خود با تحول عظیمی درگیر است، با مسائل متعددی روبهرو میشود. این مسائل از یک طرف از ماهیت دورانگذار جمعیتی ناشی میشود و از سوی دیگر از چگونگی تحول اجتماعی و اثرگذاری و اثرپذیری آن.
به اعتقاد دکتر حبیبالله زنجانی، از نظر سیر تحولی جمعیت ایران در مرحله سومگذار جمعیتی قرار دارد و هنوز راه طولانیتری را پیش رو دارد تا به مرحله تعادل آگاهانه برسد. مسئله عمدهای که در این زمینه وجود دارد، چگونگی هدایت این مرحله و رسیدن به سطحی از جمعیت است که بتواند منافع درازمدت کشور را تأمین کند و بیشترین همگامی را با توسعه منطقی و پایدار فراهم سازد و درعین حال نه به فروپاشی نهادهای قوامبخش جامعه منجر شود و نه به عامل بازدارنده در توسعه همهجانبه پایدار.اما چگونه؟ حدود 15سال قبل، کارشناسان سازمان تأمین اجتماعی گزارش محرمانهای را روی میز مدیریت وقت قرار دادند که در آن از بحرانی اقتصادی در آینده نزدیک خبر میدادند.بهزودی صندوق کلان، بزرگ و ثروتمند سازمان تأمیناجتماعی برای پرداخت حقوق بازنشستگان دوران خود با کسری شدید روبهرو خواهد شد چراکه تعداد بازنشستگان حقوقبگیر از این صندوق بسیار بیشتر از کارگرانی خواهد بود که حق بیمه پرداخت میکنند.
در آن گزارش محرمانه، چالشهای مالی بازنشستگان، نبود توازن بین حقوق دریافتی و تورم موجود در جامعه و افزایش هزینههای درمان و کهنسالی، افزایش بدهیهای سازمان به اعضای صندوق و همچنین تلنبارشدن بدهیهای دولت و دیگر ارگانها به صندوق نیز قید شده بود. اما این کارشناسان هرگز تصور نمیکردند که در میان همه پیشبینیهای بدبینانه خود برای آینده نزدیک، با تورم 40درصدی و افزایش فشار مضاعف بر بازنشستگان روبهرو شوند.این افزایش تورم در کنار افزایش بیکاری و قطع بسیاری از پرداختیها از سوی بیمهشدگان و کارفرمایان، صندوق مالی بازنشستگان تأمین اجتماعی را خالیتر از آنچه تصور میرفت، کرد. این وضعیت برای صندوقهای بازنشستگی کشوری و لشکری نیز با موضوعات و دلایل دیگری تکرار شد؛ نتیجه اینکه جامعه روبه کهنسالی ایران، با صندوقهای خالی و کفگیر به ته دیگ خورده خود، برای توسعه رفاه اجتماعی کشور، به برنامه پنج ساله توسعه و سند چشمانداز دلخوش کرده است.
تلخ و شیرین مثل بازنشستگی
بازنشستگی برای بسیاری از افراد و اغلب خانوادهها ورود به بخش سوم و گاه سخت زندگی تلقی میشود. روبهروشدن با مسائل و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و روانی، درنهایت به مرحلهای ختم میشود که به معنی از دستدادن درآمد است. بهطور کلی درآمد متوسط خانوادههایی که دستکم یکی از اعضای آنها 65 سال یا بیشتر دارد، تنها اندکی بالاتر از نصف دستمزد متوسط درآمد در کشور است.
پیامدهای اجتماعی و روانی بازنشستگی طبق تجربه شغلی و سطح زندگی قبلی (دوره دوم زندگی) متفاوت است. در جامعهای که کار در آن دارای ارزش اساسی است، بازنشستگی اغلب بهمعنای از دستدادن منزلت است و فقدان کارهای جاری که ممکن است زندگی یک فرد را برای مدتی حدود نیم قرن شکل داده باشد، خلئی ایجاد میکند که پرکردن آن دشوار است. بهعلت آهنگ سریع دگرگونیهای تکنولوژیکی و تغییرات دیگر، دانش و مهارتهایی که در طول یک عمر کسب میشود، دیگر احترام جوانان را آنگونه که در بیشتر فرهنگهای سنتی دیده میشود، بر نمیانگیزد.
در این میان بایستی در کنار از دستدادن شغل و درآمد، محدودیتهای ارتباط اجتماعی و تماس با دیگران را نیز به این مقوله اضافه کرد؛ هر چند که به تعبیر روانشناسان، وضعیت اجتماعی زنان بازنشسته بهمراتب دشوارتر از مردان ارزیابی میشود.
درددلهای آشنا
در فاز یک شهرک اکباتان، واقع در غرب پایتخت، فضایی وجود دارد که برای بسیاری از اهالی این شهرک بزرگ آشناست. اینجا پاتوق بازنشستگان است. صبحها و غروبها صدها سالمند زن و مرد را مشاهده میکنید که در دستههای کوچک و بزرگ روی نیمکتهای محوطه بین بلوکها نشسته، روزنامه میخوانند، گپ میزنند و یا در سکوت به یکدیگر نگاه میکنند. اما در میان آنها جواد پورزند حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. روزنامه بزرگ و سیاه و سفید خود را تا کرده و در جیب کتش قرار میدهد، بهسان معلمی دقیق تأکید میکند که واوی از جملات او حذف نشود و میگوید: این دستمزد من نیست که بعد از 35سال کارکردن، زحمتکشیدن، آرتروز گرفتن و دوری از خانه و خانواده، امروز روز اینجا بنشینم و از دیگران بپرسم گوشت ارزان کجا میفروشند که با این سن و این کهولت با اتوبوس و مترو بکوبم بروم آنسوی شهر که مثلا چون جمعهشب نوههایم میآیند گوشتی درون خورشت برای پذیرایی از آنها داشته باشم. این در شأن من نیست که بروم ساعتها در صف بایستم، بعد یک جوانکی بیاید و با تمسخر به من بگوید «پیری تو دیگه از این دنیا چی میخوای، حرص و طمعت تمامی نداره، آمدی گوشت ارزان بخری، برو کنار بذار ما هم زندگی کنیم»؛ اینها را برای آن روزنامه بنویس. این در شأن من و ما نیست که توهین و تحقیر شویم. ما برای این سرزمین و برای تو و امثال تو بسیار زحمت کشیدهایم؛ هرچند شماها باور دارید ما کاری برای شما نکردهایم.
بازنشسته دیگری که در تمام این مدت ساکت و آرام نشسته بود و به پرندهها نگاه میکرد، با لبخندی سرشار از تلخی میگوید: غره نشوید به کمر راستتان، شما هم روزی پیر میشوید اما آنروز صبوری و بردباری ما را ندارید.دیگر سالمندان نیز جمع شدهاند. یکی از آنها دفترچه بیمهاش را درمیآورد و میگوید: اگر از نخستین روز به جای پرداخت حق بیمه، طلا خریده بودم اکنون برای هر بار دکتر رفتن بهسادگی یکی از تکهطلاها را میفروختم و با آسودگی زندگی میکردم، نه اینکه هربار برای پزشکرفتن و دوا و درمان کردن تحقیر شوم. این چه خدماتی است که برای استفاده از آن باید از چهار صبح برویم نوبت بگیریم. دیگری میگوید: 30سال برای دولت کار کردم، 15سال هم بهعنوان راننده سرویس مدرسه کار کردم. دو سه، سالی هم در بنگاه مسکن کار کردم. با کار دوران جوانی و مدرسه که حساب کنیم، بیش از 50سال کار کردم. میدانید 50سال کارکردن یعنی چه؟ آخرش چه دارم؟ دوچشم کمسو، با یک کیسه قرص و دارو و هزاران حسرت. من در این 50سال پنج بار هم سفر نرفتم چون باید کار میکردم و خرج چهارفرزندم را درمیآوردم. حالا که پیر شدم جان و نای سفر رفتن نیست.
بازنشسته دیگری که تازه به این جمع ملحق شده، بعد از خواندن یک شعر بلند از فردوسی میگوید: من سال 73 با مدرک فوقلیسانس بازنشسته شدم. بعدش چه کار کردم؟ هیچ. هر چه نشستم گفتم شاید سر عقل بیایند و دوباره دعوت به کارم کنند اما کسی سراغم نیامد، در عوض یک جوان دیپلمه و بدون تجربه را جای من گذاشتند. قبول دارم که جوانها حق کارکردن دارند، حق زندگی دارند اما من در اوج تجربه و امکان انتقال تجربه، خانهنشین شده و از فرط بیکاری خطاط شدم. واقعا خطاط شدنم چه سودی به حال این مملکت داشت؟ حالا فشار اقتصادی، بیاحترامی دیگران، نبود شأن و منزلت در گرفتن خدمات و گستاخی جوانترها، همه و همه را که کنار بگذارید این پوچی و فشار روانی است که هر روز ما را له میکند. در این سرای کسی که بازنشسته شد، با یار خود در فراموشخانه فراموش شد.
نبود برنامه کلان رفاهی
ایران نیز همانند دیگر کشورهای در حال توسعه، با پیامدهای اجتماعی و اقتصادی ناشی از دگرگونی ساختار جمعیتی، بهویژه افزایش امید به زندگی و اوجگیری شمار کهنسالان روبهرو است.اعداد مرکز آمار نشان از آن دارد که جمعیت کشور، همچون شمار زیادی از مناطق جهان، مرحله تازهای از تحول خود را آغاز کرده که مهمترین ویژگی آن کاهش نرخ رشد همراه با افزایش کهنسالان است. اگر چه این پدیده مثبت ارزیابی میشود اما در همان حال ضرورت فراهمآوردن زیربناهای اقتصادی و اجتماعی لازم را برای رویارویی با پیری روزافزون جمعیت مطرح و پاسخگویی به نیازهای روحی و روانی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی را نیز طلب میکند.امید رهامی، کارشناس امور مالی و اقتصادی با ارزیابی جمعیت بالای 60سال کشور و بررسی جمعیت شاغل در مقایسه با جمعیت بیکار، بازنشستگان، خانهداران و جمعیت جوان کشور، براین باور است که روزهای سختی پیشروی همگان بهویژه بازنشستگان امروز و فردا قرار دارد.
این کارشناس مالی، در کنار تشریح بن بستهای مالی صندوقهای بازنشستگی، ادامه میدهد: هرچند تاکنون درباره تصاحب مشاغل دوم و خدماتی از سوی بازنشستگان تحقیق منسجمی صورت نگرفته اما شواهد نشان از آن دارد که بیش از 70درصد از مشاغل خدماتی توسط بازنشستگان انجام و اداره میشود. این فرضیه این معنا را بهدنبال دارد که 70درصد نیروهای باتجربه و متخصص و ماهر در شرایطی که هنوز توانایی کارکردن دارند از چرخه کار بیرون رانده شدهاند و نکته دیگر اینکه این جمعیت سوای مسائل روانی و اجتماعی، از منظر اقتصادی نیازمند افزایش درآمد است.اما بازگشت به دنیای کار و فضای اقتصادی، بهویژه درمردان بازنشسته فقط بنا به دلایل مالی انجام نمیشود، هر چند بسیار دیده شده که زنان بازنشسته نیز مشاغلی حتی با عنوان منشیگری را برای خود انتخاب کردهاند. به تعبیر یکی از مشاوران روانشناس، ترس از حذفشدن، فراموششدن و عقبافتادن از آهنگ تندوسریع دستیابی به رفاه اجتماعی و ثروت، بسیاری از بازنشستگان را وامیدارد تا بهجای تجربه فضای جدید در فصل سوم زندگی خود، فصل دوم را با مشقت بیشتری ادامه دهند.
مینو مرادی براین باور است که فصل بازنشستگی، فصل خویشتنشناسی و انتقال تجربیات و سفر و بازگشت به طبیعت و آرامش و آسایش و دوری از استرس و هیجان است. در این فصل بدن انسانها همچون زمان کودکی نیازمندیهایی دارد که باید رعایت شود. اما در مقابل شاهد هستیم که بسیاری از بازنشستگان ما درگیر جدیترین مسائل مالی ازجمله تأمین مسکن و پرداخت کرایهخانه، خرج زندگی و پاسخگویی به دامادها، عروسها و نوهها هستند. بسیاری از بازنشستگان نگران هزینههای درمانهای متناوب و طولانیمدت خود بوده و بهطور معمول، خود را از تغذیه کامل و کافی محروم میکنند و همین امر منجر به بروز خشمی پنهان در میان آنها میشود که بسیاری از آنها را وامیدارد تا به خشونت کلامی و زبانی روی آورند. تشدید روحیه اعتراض در میان این دسته از بازنشستگان دیده میشود تا آنجا که گاه بهسان یک جوان 30ساله میخروشند. این طغیانها و ناآرامیها با بدن و روح خسته آنها سازگاری نداشته و چالشهای روانی و جسمی بسیاری برای آنها به همراه دارد.
به گفته این مشاور، بسیاری از ما و بسیاری از این بازنشستگان در دوران کار و جوانی خود با این امید کار کردهایم که بعد از 30سال و آغاز بازنشستگی پا روی پا انداخته و استراحت کرده و سفر برویم؛ همانگونه که در فیلمها تماشا میکنیم که چگونه بازنشستگان کشورهای اروپایی و ژاپن روزهای بازنشستگی خود را در سفر و استراحت میگذرانند. این تعارض منجر میشود که با نفرت از 30سال خدمت خود یاد کنیم. نفرت در سنین بالاتر جنس قویتر و عمیقتری بهخود میگیرد. نبود استراتژی کلان و جامع برای فصل سوم زندگی از سوی برنامهریزان اقتصادی و اجتماعی و محدود کردن دایره خدمات به خدمات رفاهی همچون صدور کارتهای منزلت و در نهایت خدمات درمانی، بدون توجه به نیازمندیهای روحی- روانی، منجرشده تا آغاز فصل بازنشستگی، شروع روزهای ناامیدی و ناخشنودی باشد؛ روزهایی که همچنان باید کار کرد و کار کرد و منتظر غروب خورشید ماند.