در این دوره زمانه با این پول چهکار میتوان کرد؟ قیمتهای سرسام آور که هر روز هم بیشتر و بیشتر میشوند، ترس به دل آدم میاندازند، اگر قیمتها همین جوری بالا برود که میرود، من چقدر شانس دارم که با این حقوق سرو ته زندگیام را به هم برسانم. میدانید کار بیرون از خانه برای زنی که باید زندگی و بچههایش را هم تر و خشک کند، چقدر سخت است. نمیشود از کسی کمک گرفت یک روز و دو روز که نیست. 30 سال به زبان راحت است اما زمانش خیلی طولانی است. خودم انتخاب کردم. قرار نیست کسی را سرزنش کنم و اصلا دوست ندارم بابت تمام سالهایی که بیرون و داخل خانه کار کردم منتی سر کسی بگذارم. کار کردم چون فکر میکنم اگر زنها بیرون از خانه کار کنند و درآمد داشته باشند، اعتماد به نفسشان بیشتر میشود.
آدم وقتی بازنشسته میشود، انگار مریضیهایش بیشتر میشود. گاهی فکر میکنم بازنشستگی شروع یک نوع بیماری است که اسمی برایش نگذاشتهاند ولی حتی اگر اسم هم نداشته باشد من میدانم که همه آدمهایی که بازنشسته میشوند روزهای مریضیشان بیشتر است، بعضی مریضیها هم که دائمی میشود، چربیخون و فشار خون و قند خون و هزار تا عنصر دیگر توی خون آدم بالا و پایین میرود؛ یعنی اینکه آدم باید هر روز چند تا قرص برای تنظیمکردنشان بخورد. ماجرا به همین قرصها ختم نمیشود؛ هر دکتری یک آزمایش مینویسد توی دفترچه درمانی. پول هر آزمایش آنقدر زیاد میشود که خیلی از بازنشستهها از خیرش میگذرند. من 30 سال کار کردم و وقتی امروز را با 20 سال پیش یا حتی 10 سال پیش مقایسه میکنم، میبینم چقدر قیمت دوا و دکتر زیاد شده. گاهی فکر میکنم وقتی جوان بودم با وجود اینکه کمتر مریض میشدم اما باز هم پول دوا و درمان خیلی کمتر بود، یک آزمایش خون اینهمه گران نبود، الان آزمایش خون اگر دکتر، آزمایش کامل خواسته باشد، 100هزار تومان یا بیشتر برایت آب میخورد؛ یعنی اگر من یک ماه بخواهم بروم یک آزمایش خون بدهم و بعد ببرم به دکتر نشان بدهم باید 150هزار تومان پول بگذارم کنار؛ این میشود یک چهارم حقوق ماهانهام.
حقوق من 600 هزار تومان است، اگر 150 هزار تومانش برود برای یک دکتر و آزمایشگاه یعنی یکچهارم ماه باید غذا نخورم، لباس نخرم، آب و برق و تلفن هم استفاده نکنم؛ به عبارتی باید یک هفته خانه را ترک کنم بروم خانه یکی از اقوام که خرجی نداشته باشم اما مگر میشود آدمی مثل من که 30 سال دستش توی جیب خودش بوده، برود سربار یکی دیگر بشود تا خرج آزمایشاش را در بیاورد، نه بهتر است از خیر آزمایش بگذرم. گاهی فکر میکنم دکترها این روزها زیادی حساس شدهاند، مدام پی آزمایش و ام آرای و سونوگرافی و اینها را میگیرند. شنیدهام که امسال حقوقها اضافه شده است وحداقل ماهی 700 هزار تومان برای بازنشستهها درنظر گرفتهاند. هنوز که فیش حقوقم را نگرفتهام اما قیمتها را میبینم که هر روز بالا و بالاتر میروند. یادش بهخیر سرکار که میرفتم، مدام برای بازنشستگی برنامه میریختیم، فکر میکردیم بازنشستگی یکجور تفریح است که بعد از سالها کار کردن و درسخواندن نصیب آدم میشود، به هم میگفتیم بازنشسته بشویم راحت میشویم از سر ساعت بیدار شدن هر روز، از ترافیک هر روز، از آلودگیهوا، از اعصاب خوردی و سرو کله زدن سر کار و از خیلی چیزهای دیگر. فقط چیزهای خوب بازنشستگی را میدیدیم، اصلا به این فکر نبودیم که حقوقمان ممکن است خیلی کم باشد و مجبور باشیم هر روز غصه بخوریم که چرا این پول بیبرکت شده؟ چرا قیمتها سرسامآور شده و... ؟
سرکار که میرفتیم، اضافه کار داشتیم، کارانه و پاداش هم گاهی داشتیم، حقوقمان خیلی بیشتر بود اما حالا عروس دارم، داماد دارم، نوه هم دارم و با همین حقوق باید خرج و مخارج خانه را تنظیم کنم. گاهی حتی به این فکر میکنم که بروم سرکار، مثلا یک کار پاره وقت پیدا کنم که حقوقش را بزنم تنگ مستمری بازنشستگی تا راحتتر گذران کنم اما راستش را بخواهید اصلا جان و نای کار کردن ندارم. خودم متوجه میشوم که ناتوانم و دیگر توان کار کردن ندارم، پس قیدش را میزنم. مجبورم با همین حقوق سر کنم اما فکر میکنم این انصاف نیست که بعد از 30سال کارکردن، خدمت صادقانه کردن، حال و روزم این باشد. حالا که سنی از من گذشته انتظار دارم که با نگرانی کمتری زندگی کنم. فکر میکنم حق دارم حقوق بیشتری داشته باشم. ماهی 600 هزار تومان خیلی کم است، گیریم که حالا بشود 700 هزار تومان، با این پولها که نمیشود زندگی کرد؛ باور نمیکنید نگاهی به قیمت مواد غذایی بیندازید.