اهمیت و جایگاه لبنان زمانی مشخصتر میشود که با نگاهی به نقشه خاورمیانه درمییابیم علاوه بر اشراف بر دریای مدیترانه و در نتیجه تبدیلشدن به یکی از حلقههای ارتباط میان شرق و غرب و جهان اسلام و مسیحیت یا عرب و غرب، با کشوری نظیر سوریه همسایه و از جنوب با اراضی اشغالشده فلسطینیان هممرز است. از این رو، در اختیارداشتن لبنان از نظر سیاسی، میتواند در آن واحد سه هدف را تحقق بخشد؛ در اختیار گرفتن آبهای مدیترانه، اشراف بر اراضی اشغالی و آزردن یا آسودهکردن خیال سوریه. بهعبارت دیگر، نفوذ در دستهبندیهای سیاسی لبنان میتواند علاوه بر ایجاد عمق استراتژیک برای هر کدام از کنشگران منطقهای، برای آنها دردسرساز هم باشد. سیطره سیاسی سوریه بر لبنان میتواند آن را به حیاطخلوتی برای دمشق تبدیل کند تا از طریق آن، دشمن دیرینه خود-رژیم صهیونیستی- را بیازارد و سیطره سیاسی کشورهای رقیب سوریه بر لبنان، میتواند برای سوریه دغدغه خاطر شود. اهمیت لبنان از همین جا ناشی میشود و از همین رو هم هست که کنشگران منطقهای براساس توافقی نانوشته طوری احزاب و دستهبندیها و جبهههای سیاسی را در داخل لبنان تقسیم کردهاند که هیچ کدام از این جبههها بر دیگری غالب نمیشود و همواره در یک سطح، در منازعهای سیاسی بهسرمیبرند.
در لایهای درونیتر، مشخص میشود که لبنان برخلاف اغلب کشورهای عربی و با وجود محدودیت گستره جغرافیاییاش، میدان بسیار فراخی برای فعالیت گروهها و احزاب سیاسی است و هرچند رهبران لبنان، کشور خویش را تجلی دمکراسی در خاورمیانه میدانند اما این تعدد احزاب و دستهبندیهای سیاسی بیش از آنکه برایند طبیعی فضای دمکراتیک باشد، برایند آشفتگی سیاسی در این کشور است. با وجود این، در یک دستهبندی کلی، احزاب لبنان به دو گروه اصلی تقسیم میشوند که نمود آنها همان دو گروه هشت مارس و 14 مارس است. در گروه هشت مارس گروهها و احزابی نظیر حزبالله، جنبش امل، جریان ملی آزاد و حزبی به رهبری طلال ارسال و حزب التوحید قرار میگیرد. این گروه گرایشی منطقهایمحور و مقاومت بنیاد دارند و معتقدند که به جای دست دراز کردن به سمت قدرتهای بینالمللی، میتوان چالشهای داخلی و منطقهای را با تکیه بر نیروهای منطقهای خاورمیانه حل و فصل کرد.
در گروه 14مارس، احزاب و گروههایی نظیر المستقبل به ریاست سعد حریری، حزب الکتائب به ریاست امین الجمیل و حزب نیروهای لبنان به ریاست سمیر جعجع قرار میگیرند. در میانه این دو حزب، گروه یا جبههای موسوم به جبهه مبارزه ملی به ریاست ولید جنبلاط قرار میگیرد که بیشتر با هدف ایجاد توازن و منع غلبه یک گروه بر دیگری در عرصه شطرنج سیاست لبنان وارد میشود. از همین رو، تمایل و گرایش جنبلاط به هر کدام از این دو گروه میتواند در بالا رفتن یکی از این دو گروه، از نردبان سیاست لبنان تأثیرگذار باشد.
همین موضوع که بیشتر با انگیزه ایجاد حالت نه برد و نه باخت در میدان شطرنج لبنان ایجاد شده، باعث شده اکنون گروههای سیاسی لبنان بکوشند تا قانون انتخابات را که موسوم به قانون 60 است، بهکناری نهاده، سازوکاری جدید تعریف و براساس آن انتخابات پارلمانی آتی را برگزار کنند. تاکنون احزاب لبنان درباره این سازوکار جدید به نتیجه و توافقی نرسیدهاند و از همین رو هم هست که تمام سلام، نخستوزیر مکلف به تشکیل دولت جدید، پیشبینی کرده که انتخابات پارلمانی در موعد مقرر خود یعنی خرداد آینده برگزار نشود.
لبنانیها علاوه بر چالش انتخابات که برنده آن میتواند دولتی جدید شکل داده و مواضعی جدید را در قبال تحولات داخلی و منطقهای از جمله مسئله سلاح حزبالله و بحران سوریه اتخاذ کند با چالش دیگری به نام تشکیل دولت مواجه هستند. تشکیل دولت در لبنان مانند انتخابات، همواره بهعلت چرخش ناگهانی ولید جنبلاط دچار تکانههای شدیدی میشود. آخرین این تکانهها هم همین رویگردانی جنبلاط از گروه هشت مارس و رویآوری وی به گروه 14مارس است.
جنبلاط که در نتیجه قهر و آشتی و رایزنی کردن با عربستان سعودی بهعنوان یکی از قدرتهای منطقهای در نهایت گروه هشت مارس به رهبری حزبالله را کنار نهاد، باعث شد تا نخستوزیر سابق یعنی نجیب میقاتی از سمت خود کنارهگیری کرده، فردی دیگر برای تشکیل دولت مأمور شود. هرچند استعفای میقاتی خود برایند علل و عوامل داخلی، منطقهای و بینالمللی فراوانی بود، از میان علل داخلی، مهمترین عوامل همین موضعگیری جنبلاط و تنها گذاشتن میقاتی از سوی میشل سلیمان (رئیسجمهور) بود.
نتیجه طبیعی این کنش و واکنشها و این تعاملات درونی و برونی لبنان، انتخاب فردی به نام تمام سلام برای بهدست گرفتن زمام نخستوزیری در کشوری است که رئیس قوه مجریهاش بیش از آنکه مجری سیاستهای اقتصادی و اجتماعی جامعه لبنان باشد، باید اجراکننده خواستههای احزابی باشد که فاصله آنها با جامعه بهعلت تقابلهای سیاسی هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
اما تمام سلام کیست؟ در دستهبندیهای گسترده لبنان میلش به کدام گروه است و در بازی سیاست منطقه، به کدام کنشگر منطقهای گرایش دارد؟ تمام سلام را با پدرش میشناسند که برای چند دوره نخستوزیری لبنان را در روزگار جنگ داخلی بهعهده داشت و یکی از شخصیتهایی بود که حافظ اسد رئیسجمهور فقید سوریه در ارتباط با وی را بست. تمام سلام ابتدا در دهه90میلادی بهعنوان یکی از رقبای گروه 14مارس وارد پارلمان شد اما اندکی بعد، به جبهه سعد حریری پیوست و از جانب آنها مجددا بر کرسی نمایندگی پارلمان تکیه زد. از این رو اکنون در داخل لبنان، نماینده 14مارس است اما مانند سعد حریری و فوادالسنیوره مواضع رادیکال درقبال گروه رقیب ندارد؛ به همین علت هم از او به مرد خاکستری سیاست لبنان تعبیر میشود.
حزب الله لبنان و دیگر احزاب وابسته به هشت مارس هم به همین علت او را پذیرفتند و رقیبی در برابرش مطرح نکردند. در عرصه سیاست منطقهای هم تمام سلام مهره عربستان است. سلام پدر تمام سلام پس از آنکه ردای سیاست را به کناری نهاد و از سمت نخستوزیری کنار رفت، از آن رو که مغضوب حافظ اسد بود، به سرعت رو به سوی عربستان کرد. عربستان هم کاخی برای او در سوئیس ترتیب داد که تا آخر عمر در آن به دور از خاورمیانه زیست. از این رو، فرزندش تمام سلام ریزهخوار خوان سیاست عربستان است و از همان دریچهای به منطقه مینگرد که پادشاه و وزیر خارجه و رئیس سرویس اطلاعاتی عربستان به منطقه مینگرند. تمام سلام اما میکوشد چندان به موضعگیریهای خود رنگ و صبغه عربستانی ندهد و هر چند که اندکی پیش از تعیینشدن به سمت نخستوزیری، به گفته خودش برای دیدار با سعد حریری مقیم عربستان و به گفته تحلیلگران برای دریافت سرمشق جدید در سیاست داخلی و منطقهای لبنان، عازم ریاض شد اما در نخستین اظهارنظر خود درباره تحولات منطقه و بهویژه بحران سوریه، خود را همسو با مردم سوریه معرفی کرد. او میگوید که همان سیاست سلف خود میقاتی در تعامل با بحران سوریه را در پیش خواهد گرفت، اما مگر میشود مهره عربستان باشی و به بشار اسد روی خوش نشان دهی؟ خاصه اینکه سعد حریری تو را برای نخستوزیری معرفی کرده باشد.
با این اوصاف، اکنون لبنان به کجا حرکت میکند؟ آیا کشور بیدولت بهزودی تشکیل دولت جدید را جشن خواهد گرفت؟ آیا لبنانی که شمارش معکوس برای برگزاری انتخابات پارلمانیاش آغاز شده، میتواند در موعد مقرر، مراکز رأیگیری را روی مردم بگشاید؟ طبعا پاسخ به این پرسشها، پرسشهای بیشتری را در پی میآورد: آیا دولت تمام سلام درصورت شکلگیری،دولت مستعجل خواهد بود که صرفا کارکردش برگزاری انتخابات در موعد مقرر خواهد بود یا اختلاف گروههای سیاسی لبنان بر سر قانون انتخابات، عمر دولتش را به بیش از سهماه افزایش خواهد بخشید؟
واقعیت این است که مردم لبنان به بیدولتی عادت کردهاند و بود و نبود دولت برایشان یکسان است؛ اگر دولت بر سر کار باشد، مشکلات اقتصادی (از تأمین برق مردم گرفته تا افزایش حقوق نیروی کار) اولویت اول آن نیست بلکه باید جواب رقیب را بدهد و اگر نباشد، باید صرفا نفسهای خود را برای مشخص شدن نخستوزیر و فرایند نفسگیر و طولانی تشکیل دولت حبس کنند. اما بهعلت رقابت شدید و رویارویی میان احزاب لبنان بر سر مسائل داخلی و منطقهای، بهزودی زنگ تعویق برگزاری انتخابات پارلمانی لبنان به صدا درخواهد آمد؛ تمام سلام هم همچنان به رفتوآمد خود به کاخ ریاستجمهوری و دیگر کاخهای رؤسا و رهبران احزاب برای تعیین وزرای دولتش ادامه خواهد داد و به این زودی نه دولتی تشکیل و نه انتخاباتی برگزار خواهد شد.