ارسطو، انسان را حیوان سیاسی می‌داند. معنای این جمله این است که انسان را بدون اجتماع و روابط انسانی، نمی‌توان درنظر آورد.

امام خمینی ره

در این میان می‌توان اخلاق را ملاط و چسب روابط اجتماعی و سبب قوام جامعه دانست و در نهایت آن را در سعادت و نیک‌بختی آدمی دخیل دانست. مطابق این دیدگاه سیاست برای تحقق خود که سعادت و بهروزی انسان است نیاز مبرم به اخلاق پیدا می‌کند. از این نکته برداشت‌های متعددی در فلسفه‌های گوناگون سیاسی شده است. نزد ‌ فیلسوفان اسلامی و از جمله ملاصدرا، سیاست راهی جز اخلاقی‌شدن ندارد. امام خمینی(ره) هم به‌عنوان یکی از تربیت‌یافتگان فلسفه صدرایی بر این نظر بودند و در سراسر آثارشان به بسط این مهم پرداخته‌اند. در زمینه شالوده‌های اخلاق سیاسی از دیدگاه امام و نسبت میان سیاست و اخلاق از نظر ایشان گفت‌وگویی با دکتر علیرضا صدرا، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران داشته‌ایم که در پی می‌خوانید.

  • گفت‌وگوی ما درباره نسبتی است که در اندیشه امام خمینی(ره) بین اخلاق و سیاست برقرار می‌شود. پیش از پرداختن به این موضوع نخست به این نکته اشاره کنید که اخلاق در اندیشه ایشان چه جایگاهی دارد و سپس اخلاق سیاسی از چه پایه‌ها و مولفه‌ها و ساز و کارهایی در دیدگاه امام(ره) برخوردار است؟

اخلاق سیاسی نه تنها درنظریه امام(ره) بلکه در رفتار سیاسی ایشان نیز تبلور دارد. به بیان بهتر امام هم به اخلاق نظری سیاسی و هم اخلاق عملی سیاسی توامان توجه داشتند. در واقع این دو دوجه اخلاق در امام(ره) عینیت دارند. امام معتقدند که دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست. امام(ره) نگاه و عمل توحیدی دارند. حسب همین نگاه است که این دو وجه یعنی اخلاق نظری سیاسی و اخلاق عملی سیاسی در وی عینیت دارد. اخلاق ، عرفان، کلام و سیاست و تمام جنبه‌های آن از نظر ایشان زیر مجموعه دیانت هستند. بنابراین هم در مکتب امام(ره) و هم در سنت دینی و سیاسی ایشان اخلاق و سیاست عینیت پیدا می‌کنند. به این معنا که اخلاق وی سیاسی است و سیاست وی اخلاقی. به عبارت دیگر اخلاق عین سیاست است و سیاست عین اخلاق. نکته مهم اینجاست که در عرف اجتماعی و حتی نزد برخی از اندیشمندان، سیاست نسبتی با اخلاق نداشته و حتی چه بسا در ضدیت با اخلاقی هم قرار می‌گیرد. بنابراین به‌نظر می‌رسد که امام(ره) تلویحا این معنا را می‌پذیرند اما معتقدند که سیاست می‌تواند و باید اخلاقی شود. به بیان دیگر سیاست باید از گذرگاه اخلاق عبور کند.

تلقی‌ای درخصوص سیاست و اخلاق وجود دارد که بیشتر از اندیشه‌های ارسطو برداشت شده است. در این برداشت، اخلاق به مسئله‌ای شخصی، درونی، انزوایی و رهبانی فرو کاسته می‌شود. در این دیدگاه فرد اخلاقی به جنبه‌های عمومی و سیاسی و اجتماعی توجهی ندارد. در تفکر اسلامی که بر گرفته از قرآن، سنت رسول‌الله و ائمه است، اخلاق به‌گونه‌ای دیگر مطرح شده است. این تلقی از اخلاق را می‌توان بعدها در نگاه فیلسوفانی چون فارابی نیز دید. در واقع فارابی این برداشت از اخلاق را متحول کرد. این دیدگاه تا به دوران امام(ره) تداوم پیدا می‌کند. در این دیدگاه، اخلاق مثل شبکه سیاست است و سیاست شاکله اخلاق. استخوان‌بندی سیاست در این تلقی اخلاق است. اوج این تلقی از اخلاق در حکمت متعالیه ملاصدرا وجود دارد. ملاصدرا رابطه روح و جسم را مطرح می‌کند. از دیدگاه او دین، حکم روح را در بدن دارد و سیاست حکم بدن برای روح. از این‌رو سیاست ابزار اخلاق است، همانگونه که بدن ابزار روح است. همانگونه که بدن و اعضای آن ابزار اراده روح است، سیاست نیز ابزار دین و اخلاق است. این روح است که مدبر بدن است و همینطور اخلاق، مدبر سیاست. از این‌رو سیاست تدبیر اخلاقی است. در دیدگاه حضرت امام(ره) سیاست موانع تحقق اخلاق را از سر راه بر می‌دارد و زمینه‌های تحقق آن را فراهم می‌سازد.

  • می‌توان گفت که در این دیدگاه سیاست همان اخلاق است؟

دقیقا. سیرت سیاست اخلاق است و صورت اخلاق سیاست. این خیلی با آن تعبیری که از آرای ارسطو صورت گرفته، متفاوت است. اخلاق در این دیدگاه در جامعه محقق می‌شود. بنابراین اخلاق تنها یک مسئله فردی نیست. مثلا عدالت تا در روابط اجتماعی و عمومی خود را نشان ندهد، معنا پیدا نمی‌کند. اخلاق اساسا جنبه اجتماعی دارد و در روابط میان انسان‌ها خود را نشان می‌دهد. در این میان خوب است میان دو اخلاق طبیعی و متعالی تفکیک قائل شویم. اخلاق طبیعی اخلاق سود و سودا و لذت و یا به تعبیر امام(ره) اخلاق حیوانی است، حال آنکه اخلاق متعالی اخلاق انسانی است. در این تلقی از اخلاق، فرد به ما هو فرد در عرصه اجتماع باید تکامل پیدا کند. اسلام به اخلاق نگاهی مدنی دارد. برای نمونه نگاه کنید که بیشتر کلیساهای معروف و مقدس در جاهای دور افتاده و کوه‌ها و مغارات ساخته شده‌اند. حال آنکه در اسلام مسجدها در وسط شهر شکل می‌گیرد. میدان نقش جهان اصفهان نمونه عالی این تفکر را نشان می‌دهد. در یک سوی این میدان مسجد و در سوی دیگر آن دار العماره یا مقر حکومت و در سوی دیگر بازار و مرکز اقتصادی قرار دارد. با این وصف می‌توان گفت که مساجد در اسلام از فضا و عرصه اجتماعی جدا نیستند. در قرآن هم به پیامبر بارها خطاب شده که ‌ای پیامبر بیا به میان مردم و دعوت خود را در میان جامعه اعلام کن. دینی که تارک دنیایی است مسلما اخلاق آن هم تارک دنیایی و زاهدانه است. به‌نظرم اصلا نمی‌توان چنین اخلاقی را اخلاق در معنای حقیقی آن دانست، این بیشتر عواطف و هیجانات انفعالی است تا اخلاق. اخلاق باید خود را در عرصه عمومی نشان دهد؛ این است که امام می‌فرمایند اخلاق باید مشکلات بشر را حل کند و راهکاری برای آنها بیابد. تمام متفکران اخلاقی ما، مثل خواجه نصیرها و ابن‌مسکویه‌ها این مشکلات اخلاق را فریاد زده‌اند اما هیچ‌یک درمان ارائه نداده‌اند و بنابراین دغدغه درمان درد را هم نداشتند اما امام معتقدند که باید درد اخلاقی بشر را رفع کرد.

  • این درد اخلاقی از دیدگاه امام(ره) چیست؟

استبداد و استکبار درد اخلاق بشر امروز از دید امام(ره) است. این دردهاست که برای بشر حزن و گرفتاری پدید آورده است. در این میان بدترین اخلاق از نگاه امام خودکامگی و خودرایی است. از نظر امام(ره) خودگرایی ، مایه فساد اخلاق است. در واقع این خود نوعی سلطنت است؛ سلطنتی که به حکومت موروثی و شخصی فرد بر دیگران می‌انجامد. حرف امام این است که این درد و بی‌اخلاقی رایج را به خیرخواهی و خداخواهی تبدیل کنیم. به‌نظر امام(ره) استبداد و سلطه‌گری و سلطه‌پذیری، ضد‌اخلاقی و ضد‌کرامت بشر است؛ زیرا کرامت انسان اوج اخلاق است. کرامت انسان همان آزادی و استقلال بشر است. به همین خاطر چنین انسانی خلیفه خدا روی زمین است و واقعا چه عزتی بالاتر از این. درنظر حضرت امام(ره) برداشتن این بی‌اخلاقی‌ها برداشتن موانع رشد و کرامت انسان است. از این‌رو امام بر این نظرند که باید در جهت رسالت پیامبران حرکت کرد. پیامبران آمده‌اند که موانع را از سر راه انسان بر دارند. این موانع در همه وجوه اخلاقی، سیاسی، فردی و اجتماعی وجود دارند. در واقع پیامبران ظهور کرده‌اند تا با برداشتن موانع یاد شده از سر راه حرکت انسان به سمت تعالی او را از وابستگی اقتصادی و سیاسی نجات دهند و به جای آن استقلال و آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را بنشانند. هدف دیگر پیامبران ایجاد تعالی فرهنگی و اخلاقی در جامعه بود؛ زیرا از این طریق است که انسان‌ها می‌توانند احساس شرافت و کرامت بکنند. در این صورت است که انسان‌ها می‌توانند رشد کنند. این همان توسعه متعالی و متعادل است. در این دیدگاه توسعه برای انسان است نه انسان برای توسعه. تولید ثروت و رفاه برای انسان صورت می‌گیرد و تولید ثروت بدون انسان و یا برای افراد معدود، معنا ندارد. در این نگاه توحیدی است که دیانت عین سیاست می‌شود و سیاست عین دیانت.

  • اشاره کردید که هدف سیاست از دیدگاه امام(ره) تحقق اخلاق و به یک معنا اخلاقی کردن آن است. بر پایه دیدگاهی که در باب نسبت میان سیاست و اخلاق مطرح کردید، اخلاق چگونه و با چه ساز و کارهای اجتماعی می‌تواند در مقوله‌ها و مولفه‌هایی چون مشارکت سیاسی و حقوق شهروندی نمود پیدا کند و آنها را همگام با خود سازد؟

پیش از اینکه به این بحث بپردازم اجازه بدهید تعبیر دیگری را در ادامه نکته‌های قبلی خودم بیان کنم. تعبیری که مابین اخلاق، فرهنگ، معنویت و دیانت از یک سو و سیاست از سویی دیگر وجود دارد - همانگونه که اشاره شد- فارابی آن را گسترش می‌دهد و حضرت امام(ره) هم آن را در شرح جنود عقل تداوم می‌بخشند. درنظر امام(ره) اخلاق، فرهنگ و معنویت و انسانیت علت غایی و فاعلی و اقتصاد و توسعه اقتصادی علت مادی و سیاست و نظام سیاسی علت صوری است. بنابراین انگیزه اصلی، تعالی فرهنگی و اخلاقی و معنوی است. با این حال توسعه اقتصادی هم باید به‌عنوان زمینه مادی فراهم شود تا این حرکت متعالی شتاب گیرد. با وابستگی و عقب‌ماندگی اقتصادی نمی‌توان به توسعه متعالی و آن غایت اصلی رسید. همینطور از نظر سیاسی هم باید موانع برطرف شود. با این حال سیاست و مولفه‌های آن از قبیل مشارکت سیاسی علت غایی نیستند، علت صوری هستند. هدف و غایت، تعالی انسان و تعالی انسان هم منوط به کرامت وی است، کرامت انسانی هم جز از راه حاکمیت وی بر سرنوشت خویش محقق نمی‌شود. در قرآن پیوسته گفته شده که مردم باید در امور خود دخالت داشته باشند؛ مثلا آنجا که در مورد پیامبران می‌گوید که ما آنها را فرستادیم تا مردم را به برپایی عدالت وادارند و تشویق کنند، اصلا در اینجا مسئله مشارکت مطرح نیست خود مردم صاحب خانه هستند: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته همه رهبرند. امام در کتاب ولایت فقیه خود تعبیری در این ارتباط دارند. ایشان می‌فرمایند که در آینده همه انسان‌ها منقد هستند. منقد یا منتقد کسی است که نقاط آسیب و قوت خود را می‌شناسد و براساس آن حرکت می‌کند. به‌دنبال این مسئله امام اشاره می‌کنند که در آینده همه انسان‌ها رهبرند. پس مشارکت فقط کف رهبری انسان‌هاست. بنابراین همه رهبر و امام هستند و آن وقت حضرت حجت(عج) رهبر رهبران و رهبر همه انسان‌های آزاده و از بند رسته هستند. از دید امام، دولت اسلامی باید به‌گونه‌ای عمل کند تا مردم باور کنند که خودشان رهبر هستند. در این دیدگاه با معنای تازه‌ای از مشارکت روبه‌رو می‌شویم. بنابراین شهروند نه فقط حق مشارکت که تکلیف مشارکت هم دارد.

  • اخلاقی که بنیان این مشارکت قرار می‌گیرد چیست و چه ویژگی‌هایی دارد و چگونه می‌تواند انسان را به تعالی برساند؟

روح اخلاق، مشارکت، شناخت و حکمت در درجه اول و در مرحله بعدی اعتدال و دوری از افراط و تفریط است. بر این اساس سیاستمداران نه خود را و نه جامعه را نباید دچار خوف و حزن کنند. کسی که در مسیر حق حرکت می‌کند نه دچار حزن می‌شود و نه خوف. این در حالی است که اخلاق‌های داروینیستی و فرویدیسمی جهان را به حزن و خوف و خشونت تبدیل کرده‌اند. این جنبه‌ها را می‌توان به عیان در جوامع معاصر غرب دید. پس حاصل اخلاق‌های نامتعالی خوف و حزن است؛ اما حاصل اخلاق متعالی آسایش و آرامش است. از این‌رو اخلاق متعالی مشارکت متعالی را می‌طلبد و از طرفی بدون مشارکت متعالی اخلاق متعالی شکل نمی‌پذیرد. مسلما مشارکت سیاسی ارکان گوناگون دارد که اخلاق باید همه آنها را پوشش دهد. من در اینجا می‌خواهم بر دو نکته اساسی در مشارکت سیاسی انگشت بگذارم که در تمام آثار امام(ره) به چشم می‌خورند؛ یکی بحث تبلیغات انتخاباتی و دیگری رقابت سیاسی است. اخلاق رقابت سیاسی نه تنازعی بوده و نه تطمیع‌گر است. پس رقابت سیاسی باید بر مبنایی سالم و سازنده شکل گیرد. از نظر اسلام باید در خیرات مسابقه باشد. این با تنازع تفاوت دارد. بنابراین اگر قرار باشد رقابت سالم و متعالی سیاسی داشته باشیم به جای تخریب دیگران، برنامه خودمان را ارائه کنیم به مردم و بگذاریم خودشان تصمیم بگیرند. این بیشتر باعث جلب اعتماد مردم می‌شود و از سویی مشارکت سیاسی را هم بالا می‌برد. در این صورت مشارکت سالم و سازنده خواهد بود.

کد خبر 217226

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز