این پیروزی، در ویمبلی، در خانه فوتبال، طعنهای پرمعنا به فوتبال انگلیس هم بود. وقتی که بایرنیها قهرمان شدند پیراهنهایی برتن کردند که روی آنها نوشته شده بود؛«فوتبال به خانه برمیگردد».این عبارت درواقع شعار رسمی یورو 96 در انگلیس بود. و البته این تمام چیزی نبود که آنها با خود میبردند. علاوه بر سوغاتی، آنها در فصل استثنایی، جام لیگ قهرمانان را به خانه بردند.این قهرمانی، خاطره خوبی برای آرین روبن، زننده گل برتری این تیم و همچنین تأیید تواناییهای یوپ هاینکس سرمربی این تیم بود. واقعیتهای این بازی کاملا عیان است. بایرنمونیخ زخمهای شکست برابر اینترمیلان در فینال 2010 و همینطور شکست خانگی در زمین خودی برابر چلسی در سال2012 را با این پیروزی کاملا شست و خوب کرد.
این پیروزی به غولهای باواریایی که دیگر لقب افسیهالیوود خیلی برازنده آنها نیست، پنجمین قهرمانی در این تورنمنت را داد. حالا آنها در تعداد جامهای قهرمانی اروپا، با لیورپول برابر هستند و تنها آثمیلان و رئال مادرید را جلوتر از خود دارند.زیر این دستاوردهای ممتاز اما چیز بزرگتری نهفته است. این قهرمانی، اوج قدرتنمایی این روزهای بوندسلیگا در اروپا را نشان داد. این پیروزی، نمایانگر انتقال قدرت در لیگهای اروپا بود. در شب برگزاری فینال لیگقهرمانان اروپا فوتبال در ویمبلی به خانه برنگشت. فوتبال تنها به انگلیس برگشته بود تا سری به خانه بزند و دوباره به جایی که این روزها به آن تعلق دارد برگردد؛ آلمان. و دلیل اثبات این حرف هم فینال لیگ قهرمانان بود.
بعد از شکستدادن بارسلونا و رئالمادرید در نیمهنهایی، انتظارها از هر دو تیم واقعا بالا بود. این همه انتظار بالا، باعث میشود به بازیکنان، مربیان و لیگ داخلیای که هر دو تیم چند سال است قدرت اول آن هستند احترام بیشتری بگذاریم.اگر بگوییم که این قهرمانی بایرنمونیخ را تطهیر کرد، حضور بورسیادورتموند در آنسوی زمین، قدرتنمایی بوندسلیگا در قلب قلمرو لیگ برتر را نشان داد.
در فصلی که گذشت، منچستریونایتد با 11 امتیاز بیشتر از منچسترسیتی، نزدیکترین رقیبش، قهرمان لیگ شد. تفاوت امتیاز، انعکاسی واقعی از قدرت و برتری منچستریونایتد است اما هیچ انسان عاقلی حاضر نیست روی اینکه منچستریونایتد میتواند هرکدام از این دو تیم آلمانی را ببرد سرمایهگذاری کند.شاید در لیگ برتر رقابت خیلی فشردهتر و گستردهتر باشد اما بایرن و دورتموند بهتر از هر چیزی هستند که لیگ برتر میتواند پیشرو بگذارد. این نکته یک خوراک فکری خوب برای دیوید مویس، سرمربی منچستریونایتد و مانوئل پلگرینی و ژوزه مورینیو مربیان احتمالی منچسترسیتی و چلسی است.
این دو تیم که هوادارانشان ویمبلی باشکوه را قرمز و زرد و مشکی کرده بودند، بازیای از خود نشان دادند که فراتر از هر چیز دیگری بود. روبن در مرکز این بازی بود؛ کسی که گل اول را برای ماریو مانجوکیچ، مهاجم بایرن ساخت و گل دومش در دقیقه 89 تیمش را به قهرمانی رساند. برای روبن 29ساله که رابطه فیزیکی و روانی سختی با لیگ قهرمانان داشته است، زدن این گل یک رستگاری کامل به شمار میرفت. او که 2بار با چلسی در سالهای 2005و 2007در نیمهنهایی لیگ قهرمانان شکست خورده بود، در 2شکست بایرنمونیخ در 2فینال لیگ قهرمانان هم در زمین بود و فصل گذشته بهخاطر از دست دادن یک پنالتی برابر چلسی در فینال، بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت. او در ویمبلی هم احتمالا بعد از خرابکردن 2موقعیت خوب گلزنی در نیمه اول، همان احساس ویرانکننده سابق را داشت. با این حال او آنقدر شجاعت داشت که به حرکات انفجاریاش ادامه بدهد و بالاخره گل برتری تیمش را بزند. این گل جواب منتقدان او را داد، قهرمانی را به بایرنمونیخ رساند و از سنگینی انتقاداتی که روی شانههایش بود کاست. اشکهای او بعد از پایان بازی، نشانه روشنی از ادامه زندگی ورزشی او بود؛ کابوس تمامشده بود.
برنده دیگر این فینال بزرگ، یوپ هاینکس، سرمربی 68ساله بایرن بود. برای کسی که قرار است جایش را به پپ گواردیولا، مربی بسیار موفق بدهد، هیچ جداییای بهتر از این نمیشد. او بهترین هدیه پایانکار را از بایرن گرفت.
این شخصیت باوقار فوتبال آلمان احتمالا فصل گذشته بعد از اینکه تیمش در خانه برابر چلسی به زانو در آمد، به این فکر کرده که یک عمر موفقیت و پیروزی در دنیای فوتبال، در انتها به چنین شکست تلخی رسیده است؛ چیزی که احتمالا هرگز جبران نخواهد شد. اما او با تیمی بهتر و آمادهتر برگشت و کاملا شایسته این قهرمانی بود. حالا بیشتر از او، گواردیولا باید به این فکر باشد که چه چیزی میتواند بهدستاوردهای بایرن با هاینکس اضافه کند. هاینکس قبلا هم اینطور جدا شده است. او وقتی که در سال 1998با رئالمادرید قهرمان اروپا شد، از کار برکنار شد و میتوان مطمئن بود وقتی که خبر آمدن گواردیولا را شنیده، قطعیت بیشتری برای قهرمانی در لیگ قهرمانان پیدا کرده بود.
شکست بورسیادورتموند هم پر از غرور و افتخار بود. هواداران و بازیکنان این تیم که قبل از فینال شانس کمتری داشتند، با مربی کاریزماتیک خود توانسته بودند بسیاری از هواداران را به سمت خود بکشانند. او شاید نتوانسته باشد با تیمش غولها را سلاخی کند اما ما شاهد بودهایم که کلوپ با کاری که در دورتموند کرده خود را به عنوان یکی از بزرگترین شخصیتهای دنیای مربیگری بعد از ژوزه مورینیو مطرح کرده است. او با کاراکتر ویژه و لبخندی که همیشه روی لب دارد، از همین حالا هر جا که جای خالی بزرگی در فوتبال وجود داشته باشد، یکی از گزینههای همیشگی خواهد بود و در ورزشگاه ویمبلی هم افراد زیادی درباره حضور او در لیگ برتر صحبت میکردند. برای اینکه ببینیم او بالاخره به لیگ برتر خواهد آمد یا نه، باید صبر کنیم؛ کاری که او در دورتموند کرده به ویژه ارائه فوتبالی تماشاگرپسند و چشم نوازمانندی ندارد.
دیدن کلوپ در ویمبلی، یک حادثه در دل یک حادثه دیگر بود. او در تمام طول بازی همچون هواداران، بازیکنانش را تشویق میکرد، با مشتهای گرهکرده از آنها میخواست که جلو بروند و وقتی که بازی یک بر یک بود و نون سوبوتیچ مدافع تیمش ضربه توماس مولر را از روی خط دروازه بیرون کشید، واکنش او یکی از تصاویر فراموشنشدنی این بازی بود. او چنان دستهایشان را به آسمان برده بود و دور خودش میدوید که انگار تیمش یک گل زده است. این احساسات آتشین و صادقانه اوست که بسیاری را مجذوبش کرده است. او و تیمش در آینده لحظات زیبای دیگری به فوتبال اضافه خواهند کرد. او شاید در این شب یک بازنده بود، اما ارزشهایش بیشتر از گذشته شد. تیم او و بایرن، در ویمبلی نهتنها با هم رقابت کردند که نشان دادند فوتبال آلمان در راه فتح چیزهای بیشتری است.