او پس از چاپ اولین آثارش در گزیده اشعاری که بوسیله نشر نیستان چاپ شد، اینبار همراه با 9 نفر دیگر از شاعران جوان اقدام به چاپ مجموعهای 10 جلدی کردهاند که یکی از آن مجموعهها به نام «باغهای معلق انگور» کارهای جدید سید ضیاء قاسمی را در بر میگیرد. غالب این اشعار سپید و غزل است که با توجه به تمام فضاهایی که غزل امروز تجربه میکند، فضای این مجموعه با زبان بیان شعر امروز است و مضامین جهتگیریهای تئوریک آثار، طیفهای عاشقانه و اجتماعی را در بر میگیرد.
قاسمی، خود از بین این 10مجموعه، مجموعه عاشقانههای غلامرضا طریقی را فوقالعاده میداند و مجموعه او را از لحاظ شعری، قوی و دوستداشتنی توصیف میکند. البته در کنار این دو مجموعه اشعار دیگر دوستان، اعم از مجتبی صادقی، آرش شفاعی، محبوبه ابراهیمی، انسیه موسویان، علیمحمد مودب، علی داودی، کبری موسوی و رضا علیاکبری را نیز میبینیم.
پاسخ قاسمی در جواب به این پرسش که با توجه به فضاهای اجتماعی- سیاسی جدید افغانستان، این جریان شعری به کجا میانجامد و شما وامدار چه سنتهایی هستید گفت: «شعر امروز افغانستان در حال حاضر فضای خاصی پیدا کرده است.
تعامل با کشورهای همسایه به خصوص به دلیل جنگها و مهاجرتها، تاثیر انکارناپذیری بر تمامی وجوه زندگی افغانها داشته است که این تاثیر شعر افغان را نیز در بر میگیرد. تا قبل از انقلاب افغانستان رگههایی از سبک هندی در آن مشاهده میشد، اما پس از انقلاب افغانستان شعر افغان وامهایی از کشور ایران و بیشتر از سبک نیمایی گرفت و در کنار حضور اثرات پایدار سبک هندی به دلیل روابط این کشور با بلوک شرق از فضای شعری شعرای آنها به خصوص ولادیمیر مایاکوفسکی تأثیرات بسزایی پذیرفته است.»
او کارهای خود را نیز دور از این تعاملات نمیداند و البته معترف است که فضاهای بومی، زیستگاهی و فرهنگی و... از یک سو و حضور فرهنگ کشوری که در آن زندگی میکند (ایران) از سوی دیگر اثری انکارناپذیر بر اشعار او دارد.
قاسمی در ادامه اضافه کرد مهاجرتهای پیش آمده به ایران و پاکستان فضاهای خاص شعری را بوجود آورده که ویژه شعر افغانستان است. او معتقد است شعر افغانستان با همین اختلاطها شکل میگیرد و رشد میکند و فقط نگران ترویج زبان انگلیسی (به علت حضور نیروهای آمریکایی و انگلیسی) در میان مردم افغانستان و کمرنگ شدن نقش و حضور زبان فارسی است که آن را عاملی منفی و در زمره دیگر سیاستزدگیهای جامعه افغانستان قلمداد میکند.
او امیدوار است که تجربههایی که از جنگها، مهاجرتها و اتفاقات دیگر در جریانهای شعری دیده میشود، سبب رشد و حرکت متعالی شعر افغانستان شود، آنگونه که تجربههای نو، فضاهای نو را بسازند، زیرا از نظر او در کل شعر افغانستان حرکتهای خوبی داشته و به آینده آن امیدوار است. چند شعر از این دفتر را که پر است از حال و هوای مهاجرانه او، میخوانید.
سفرنامه همسفر ماه
(1)
نه مثل پرنده
از آسمانی که پاسبان ندارد
نه مثل نسیم
تن ساییده به سیمهای خاردار
مثل یک آدم
دوساعت در صف میایستم
پاسپورتم مهر میخورد
و از مرز میگذرم
از آنچه هوا و زمین را تقسیم میکند
از آنچه آب و باد و خاک را
از آنچه چگونه به دنیا آمدن
و چگونه مردن را
(2)
خاکها سرگردان
در دست بادها
در غروب دلگیر«هرات»
میان ویرانههایی
که بعد از اتمام جنگ هم
سر برخاستن ندارند
ماه
مصاحب خوبی است
کنار جوی رد شده از زیر درختان انجیر
مینشینم
و میان این همه سکوت
با ماه
که از شرق آمده است
حرف میزنم
(3)
اینجا ماه پشت ابر است
صدای جنگجویان سلطان محمود را باد برده است
صدای زمزمههای سنایی را هم
حالا
«غزنین» باشکوه باستان
شهری کوچک
بر دامنه کوهی لم داده
و خستگی تاریخ را
به در میکند
شب
تاریک و سنگین
بر روی درختان پهن شده است
و «موتر» آنقدر با سرعت میگذرد
که مجال نمییابم
فردوسی را که افسرده و مغموم
از شهر بر میگردد
ببینم
(4)
سلام بر تو
ای ماه
تو نه ماه «تهرانی»
نه ماه «لندن» و «پاریس»
نه ماه «صحاری اعراب»
تو ماه کابلی
که با زیبایی افسانه گونت
پشت کلکین نشستهای
و چای سبز مینوشی
گیسوانت
افشان
افشان
افشان
از کوه «آسمایی»
تا «میدان هوایی»
نقره بر خاک ریخته است
تو ماه کابلی
که حالا برقع از سر برداشتهای
و بی هیچ هراسی از شکنجه شدن
با من حرف میزنی
یک صبح
یک صبح با هیاهوی گلدانها؛ یک صبح با سلام گل مریم
بیدار میشوی و جهان سبز است لبریز از شکوفه شده عالم
حس میکنی که حال خوشی داری جانت پر از طراوت جنگلهاست
حس میکنی که پیرهنت ابر است باران فراگرفته تو را نمنم
پروانهها نشسته به موهایت در رقص با نسیم سحرگاهان
حس میکنی که باغ گلی هستی در تو بهار میشکفد کمکم
***
پا میشوی به نرمی یک رؤیا آرام پشت پنجره میآیی
باغ و شکوفهها و گل و باران؛ سیمان و سنگ و سرب شده از دم
یک آسمان که تیره و تاریک است لم داده است روی سرت بالا
پایین در ازدحام خیابانها آمیختهاند آهن و آدم