که فقط به بخشهای دیگر اقتصاد و فعالیتهای صرفاً اقتصادی منحصر نمیشود، بلکه چه بسا حوزه اجتماع و اخلاق را دربرگیرد.
البته اقتصاد ایران تا آنجا که به چند دهه اخیر مربوط میشود، با تلاطماتی از این دست بیگانه نیست. بنابراین، پیامدهای یادشده عموماً چیز جدیدی نیست، بلکه تداوم و تقویت یک رشته ناهنجاریهاست که به شکل تغییر ارزشها، نگرشها و اصول اخلاقی بروز میکند.
این نوشتار به هیچ وجه در پی بررسی اقتصادی مسائلی مانند تورم نیست. هدف نگاهی مختصر به یک پدیده اقتصادی از دیدگاه اجتماعی است، یعنی موضوعی که معمولاً زیر عنوان جامعهشناسی اقتصاد مورد بحث قرار میگیرد.
به نظر میرسد اقتصاددانان بیشتر به این گرایش دارند که آثار پدیدههای اقتصادی را از دیدگاه اقتصادی بررسی کنند. در این دیدگاه، تورم بد است چون باعث کاهش قدرت خرید مردم عادی میشود.
اما به علاوه تورم بد است چون باعث ایجاد و تقویت یک رشته باورها، انگیزهها، نگرشها و ارزشها در جامعه میشود که همیشه با آنچه به عنوان فضیلت تلقی میشود، همخوانی ندارد.
در حقیقت، شکلگیری بسیاری از ناهنجاریهای اخلاقی ریشه در اقتصاد دارد. شاید در نگاه اول، این امر بدیهی به نظر برسد. هر چه باشد، اغلب کسی دست به دزدی میزند که ندارد. اما تلاطمات اقتصادی آثاری به همراه دارد که جلوههای آن به مراتب عمیقتر، پیچیدهتر و ماندگارتر است. این آثار شاکله اجتماع را تغییر میدهد.
کار و سرمایه همواره دو منبع مشروع کسب درآمد در تمام جوامع بودهاند. کار در ابتداییترین شکل استفاده از نیروی جسمانی برای انجام منظوری است، مثل حمل بار. اما صورتهای پیچیدهتر کار در واقع استفاده از نوعی دانش (مهارت، هنر یا علم) برای تحقق هدفی و کسب درآمد است.
مثلاً بنّا از مهارت بنّایی استفاده میکند، هنرپیشه و نقاش از هنر خود و پزشک و مهندس از دانش خود.
سرمایه (ثروت) نیز چنانچه در دست افراد کاردان قرار گیرد، میتواند درآمد ایجاد کند. اغلب افراد از چنین توانایی برخوردار نیستند و در نتیجه پول خود را در بانک میگذارند. سود به نسبت کمی که از بانک میگیرند، ارزشش را دارد چون خیالشان از دسترسی همیشگی به اصل پول راحت است.
در اقتصاد کشورهای توسعهیافته که تورم سالهاست مهار شده، سود بانکی بسیار اندک است. اما در کشورهای تورمزده، طبعاً این رقم بالاتر است. نکته اینجاست که درآمد حاصل از کار با درآمد حاصل از سرمایه باید رابطهای منطقی داشته باشد.
در اقتصاد توسعهنیافته، کار درآمدی ثابت به همراه دارد که اغلب حتی در شرایط غیر تورمی به سختی تکافوی خرج خانوادهها را میدهد. البته باید متذکر شد مراد از کار در اینجا شغل حقوقبگیری مانند کارمندی و کارگری است، نه شغل آزاد، زیرا دارندگان شغل آزاد به سرمایه مادی متکی هستند.
بخش عمده حقوقبگیران ناچارند از ابتدای سال تا ابتدای سال بعد صبر کنند تا افزایشی ناچیز را در حقوقشان ملاحظه کنند. اما صاحبان مشاغل آزاد همزمان با رشد تورم میتوانند بهای خدمات خود را بالا ببرند، هر چند که تلاطمات اقتصادی بر صنف خردهپا نیز تأثیر منفی دارد و آنان را مانند حقوقبگیران متأثر میکند.
علم بهتر است یا ثروت؟
در نتیجه تداوم این وضعیت است که بازده سرمایه (ثروت) به طور غیرعادی بالا میرود و بازده کار (علم) کاهش مییابد. بیدلیل نیست که یکی از پرسشهای آزارندهای که از کودکی با ما بوده است، همین «علم بهتر است یا ثروت؟» است.
در حقیقت، علم – ثروت همان کار – سرمایه است. وقتی در برابر کودکان قرار میگیریم، سعی میکنیم با توجیههای گوناگون به آنان بقبولانیم که علم بهتر است اما وقتی چند بزرگسال به هم میرسند، میگویند در این دوره پول همه چیز است، غافل از اینکه با این دوگانگی راه به جایی نمیبریم و بچهها و نوجوانان خیلی زودتر از ما به این واقعیت پی میبرند.
بیارزش شدن کار و بیارزش شدن سختکوشی ناگوارترین نتیجه طبیعی این وضع است. در حالت عادی، هر گونه دستاوردی بدون زحمت به دست نمیآید، اما در شرایط اقتصادی نابسامان عدهای میتوانند در حقیقت بدون زحمت، صاحب درآمد عملاً بادآورده شوند. در این شرایط، کار کمارزش میشود چون بازده آن به نسبت پول اندک میشود.
امروزه، معلمانی که در مدارس و استادانی که در دانشگاه درس میدهند، با دانشآموزان و دانشجویانی روبهرو هستند که دوست دارند بدون زحمت، نمره بگیرند. آوردن انواع بهانهها برای توجیه کمکاری، شکل غیرعادی به خود گرفته است.
انتظار آنان برای قبول شدن در درسها بدون سختکوشی لازم تاسفبار است. به نظر میرسد یکی از علل افزایش توقعاتی از این دست، شرایط اقتصادی موجود جامعه در سالهای اخیر است.
در چنین شرایط سخن گفتن از ارزشمندی کار و شرافتمندی آن واقعاً دشوار است. سخن از ارزشی به نام سختکوشی دشوار است.
نگرشها در جامعه دارای رشد اقتصادی سالم
دانشمندان علوم اقتصادی در دهههای اخیر به این نتیجه رسیدهاند که رشد اقتصادی شرایطی را در جامعه حکمفرما میکند که باعث شکلدهی به بسیاری از رفتارها و نگرشها میشود. بهبود سطح رفاه اجتماعی تنها در زندگی شخصی تأثیر نمیگذارد بلکه در حوزه روابط بین افراد نیز تحولاتی پدید میآورد.
بنجامین فریدمن اقتصاددان آمریکایی در کتاب خود با نام «پیامدهای اخلاقی رشد اقتصادی» چاپ سال 2005 مینویسد: «ارزش بالا رفتن سطح زندگی فقط در بهبود محسوسی که چگونگی زندگی افراد ایجاد میکند، نیست، بلکه ارزش آن در چگونگی شکلدهی به شاکله اجتماعی، سیاسی و نهایتاً اخلاقی مردم است.
رشد اقتصادی – به معنای بالا رفتن سطح زندگی برای اکثریت آشکار مردم – اغلب باعث ایجاد فرصتهای بیشتر، تحمل تنوع، تحرک اجتماعی، پایبندی به عدالت و فداکاری در راه دموکراسی میشود.»
در جامعهای که از رشد اقتصادی سالم برخوردار است و مردم به نسبت شایستگیهای خود، امکان بهرهبرداری از فرصت زندگی بهتر را مییابند، رذایلی همچون تنگنظری و حسادت به نسبت کمتر دیده میشود. در این جامعه، افراد برای یکدیگر حق حیات و شکوفا کردن استعدادها قائل هستند.
اگر از این زاویه به وضعیت جامعه ایران در سالهای اخیر نگاه کنیم، علت غلبه بسیاری از صفات ناشایست که در حرف از آن دوری میکنیم و در عمل متأسفانه از آن پیروی میکنیم، روشن میشود. انسان همواره تمایل دارد پیشرفت و دستاوردهای خود را با انسانهای بالاتر از خود مقایسه کند.
اما این تمایل میتواند صورت ناهنجاری به خود بگیرد و آن زمانی است که مسابقهای پایانناپذیر برای رسیدن به سطوح مادی بالاتر شکل بگیرد. فریدمن معتقد است در جامعهای که همگان از نعمات رشد اقتصادی به نسبت توانایی و استعدادهای خود بهرهمند هستند، اهمیتی که مردم برای بهتر زندگی کردن از دیگران قائل هستند، کاهش مییابد.
اما هنگامی که اقتصاد جامعه دچار رکود میشود، تمایل برای بهتر زندگی کردن از گروههای اجتماعی مشابه شدت میگیرد. طبعاً این تمایل میتواند زندگی را تلخ کند.
فریدمن نتیجه چنین شرایطی را بروز صفاتی مانند نارواداری، عدم گشادهدستی، تنگنظری و بیمیلی مردم برای اعتماد به یکدیگر میداند.
رضایت از زندگی
به رغم تلاطمات اقتصادی سالهای اخیر، نمیتوان انکار کرد که سطح برخورداری اقتصادی بخش چشمگیری از مردم بالا رفته است. البته نمیتوان سهم گسترش فناوری و ارزان شدن محصولاتی مانند کامپیوتر و تلویزیون رنگی را که در گذشته نه چندان دور در کمتر خانهای پیدا میشد، در نظر نگرفت.
با این حال، به نظر نمیرسد بالا رفتن سطح زندگی به همین اندازه باعث بروز احساس بهتر در ما شده باشد. بسیاری از ما خواسته یا ناخواسته وارد ماراتنی برای افزایش سطح درآمد شدهایم که پایانی برای آن متصور نیست.
کسب درآمد بیشتر– آن هم حتیالامکان بدون زحمت – هدف بسیاری از ما شده است. به نظر میرسد پول تنها عامل خوشبختی محسوب میشود.
نکته مهمی که در این میان کمتر به آن توجه میشود، این است که به دلایل تاریخی، رضایت از زندگی نزد ما ایرانیان زیاد نیست. در جامعهشناسی رضایت از زندگی دارای چند مولفه اصلی است که پول صرفاً یکی از آنهاست.
این به هیچوجه به معنای کماهمیت کردن نقش پول در زندگی نیست. شاید یک علت دیگر عطش برای کسب درآمد بیشتر به هر قیمت، افت ارزش پول در شرایط نابسامان اقتصادی است. واقعیت این است که به اعتقاد برخی کارشناسان، در جامعه تورمزده، اعداد هم بدحال میشوند، درست مانند آدمها.
رقم روی اسکناسها بزرگتر میشود بیآنکه بر توان آن افزوده شود. گویی همین بیحالی اعداد به آدمها هم سرایت میکند. کمتر کسی احساس خوبی دارد. آنکه ندارد، از کم شدن داشتهاش ناراضی است و آنکه دارد، از آنکه چرا بیشتر ندارد تا داراییاش بیشتر شود، ناراضی است.همه تصور میکنند تنها علت نارضایتیشان کم پولی است.
توقع برای کسب درآمد بالا در کوتاهترین مدت و بدون زحمت لازم، نگرشی است که در نتیجه ایجاد چنین وضعی شکل میگیرد. این تغییر نگرش، تغییر ارزشها را نیز به دنبال دارد.