با این همه این پرسش همواره نزد اندیشمندان مطرح است که مرز و حد علم تا کجاست؟ آیا علم میتواند تا هر جا که خواست مرزهای خود را بگستراند؟ آیا باید برای گسترش علم حد و مرزی قائل شد؟ اگر پاسخ مثبت است، این مرز و سامان چیست؟ آیا چیرگی علم بر ساختار ذهنی بشر امروز میتواند به همه پرسشهای هستی شناختی او پاسخ گوید؟این پرسشها و پرسشهای بیشمار دیگری، بهویژه فیلسوفان و جامعهشناسان علم را امروزه سخت درگیر خود کرده است. با این حال بهنظر میرسد که شناخت سرشت و ساختار علم جدید نمیتواند جدا از شناخت سرشت و ساختار علم پیشامدرن باشد. به همین علت باید تفاوتها و تمایزهای میان علم جدید و قدیم را به پژوهش گذاشت. آنچه در پی میآید گفتوگویی است با دکتر نواب مقربی، دانشجوی مقطع دکتری فلسفه دین و مسائل جدید کلامی و مترجم کتاب درآمدی به فلسفه علم: پژوهشی در باب یکصد سال مناقشه بر سر چیستی علم نوشته پیتر گادفری اسمیت. این پژوهشگر در این گفتوگو نخست با اشاره به سرشت علم جدید تفاوتها و تمایزهای آن را با علم قدیم بر میشمارد و آنگاه به برخی از مهمترین چالشهای معرفت شناختی و جامعه شناختی علم امروز و در پایان به وضعیت علم در ایران میپردازد.
- آیــا علــم (science ) و دانــش (knowledge) به یک معنیاند؟ تفاوت میان علم در پارادایم جدید غربی و علم در پارادایم قدیم دینی اسلامی -ایرانی چیست؟
علم در پارادایم جدید غربی با علم در پارادایم دینی اسلامی تفاوت بارزی دارند. فردوسی میگوید: «توانا بود هر که دانا بود» یا پیامبر اسلام(ص) میفرمایند: «اگر دانش در ثریا باشد مردانی از پارس به آن میرسند.» در مقابل، بیکن میگوید: «دانایی توانایی است». این نقل قولها زمین تا آسمان فرق دارند، چون پارادایمهایی که این جملات در آن بیان میشوند فرق دارند. علم جدید بهدنبال سیطره بر طبیعت و قدرت است. علم و تکنولوژی همپیمان یکدیگرند. مقصود بیکن از دانایی علمی است که با اتکا به آن بتوان به قدرت و سیطره بر طبیعت رسید ولی علم یا دانش در فرهنگ و فلسفه اسلامی و حتی عرفان ایرانی بهمعنای سیطره بر طبیعت نیست بلکه بهمعنای شناخت خود و خداست و بهدست دادن تصویری معنادار از جهان؛ برای نمونه، هنگامی که حافظ بر لب جویی مینشیند، میگوید: «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین/ کین اشارت ز جهان گذرا ما را بس.» یعنی گذران بودن و موقتی بودن جهان مادی را از گذر آب نتیجه میگیرد؛ جهانی که رو به فنا دارد و به آن نباید دل بست و به لذایذ آن نباید دلخوش کرد و قس علی هذا. ولی اگر بیکن بر لب جویی نشسته بود بیگمان چنین نمیاندیشید. او میاندیشید که چگونه میتواند از این آب نیروی برق تولید کند و روشنایی در شهرها پدید آورد و چرخهای صنعت را بچرخاند و... .
علم در فرهنگ و فلسفه اسلامی بهمعنای گونهای حکمت است نه بهمعنای علم تجربی. علم تجربی تنها هدفش سلطه بر طبیعت نیست بلکه بیش از این است؛یعنی پس از کسب قدرت، افرادی که به علم و تکنولوژی جدید مجهزند به فکر سیطره و سلطه بر دیگر آدمیان میافتند و کسانی را که مجهز به علم و تکنولوژی جدید نیستند به بردگی میکشانند. این کاری است که امروز غرب با کشورهای جهان سوم میکند. برخی از کشورها به این مسئله آگاه شدهاند و خود را به علم و تکنولوژی جدید مجهز کردهاند. ولی ایران هنوز در میانه راه است و چونان که باید و شاید مجهز نیست.
مسئله تجهیز کشور به علم و تکنولوژی جدید، مسئله پیشپاافتادهای نیست؛ مسئله مرگ و زندگی است؛ تنازع برای بقاست در عصر مدرن. بنابراین تا دیر نشده باید خود را مجهز به علم و تکنولوژی جدید کنیم تا بتوانیم در موقع مناسب از خود دفاع کنیم. فرهنگ و فلسفه اسلامی ـ ایرانی، در برابر فرهنگ و فلسفه غربی بسیار غنی و سامانمند است ولی اگر این فرهنگ به علم و تکنولوژی جدید مجهز نباشد توان عرضه فرهنگ و اندیشه خود را در جهان امروز ندارد. فرهنگ غربی هرگز چیزی به نام «حکمت» آنگونه که در فرهنگ اسلامی مطرح است، نداشته و ندارد. اگر علم و تکنولوژی را از این فرهنگ بگیریم، دیگر چیزی برای گفتن ندارد و عریان و برهنه است.
- آیا معنای امروزین واژههای علم و علمی تعریف مشخصی دارند؟ آیا دوره خاصی در تاریخ علم وجود دارد که چنین تحولی را در واژه علم پدید آورده باشد؟ در این صورت آیا علم با انواع دانشها و پژوهشهایی که با کشاورزی، معماری و دیگر انواع تکنولوژی همراهند، تفاوت پیدا میکند؟
برخی از نویسندگان اصطلاحهایی چون علم یا علمی را بهمعنای هرگونه پژوهشی به کار میبرند که اندیشهها را وارسی میکند و مسئلهها را فرومیگشاید و در این راه به شواهد عینی اتکا میکند. با اینکه علم واژهای است که غربیان آن را ابداع کردهاند ولی آن را همچون چیزی که در همه فرهنگهای بشری یافته میشود، مینگرند. همچنین دیدگاههایی وجود دارند که علم را به شیوهای دقیقتر درنظر میگیرند و آن را همچون پدیدهای فرهنگی که در زمان و مکان خاص قرار دارد ملاحظه میکنند. بر پایه دیدگاههایی از این دست، تنها انقلاب علمی سدههای 16 و 17 در اروپا بود که علم را بهمعنای درست کلمه برای ما به ارمغان آورد. پیش از آن، تنها «جوانه»ها یا پیشدرآمدهای علم در یونان باستان، پارهای از خدمتهای جهان اسلام و سنت مدرسی در اواخر سدههای میانه را میبینیم و نه چیزی دیگر بنابراین در این دیدگاه، علم همچون یک نهاد اجتماعی خاص با یک تاریخ معین نگریسته میشود. علم پدیدهای است که از مردمان و مکانهایی خاص و بهویژه از گروه برگزیدهای از اروپاییان- شامل کوپرنیک، کپلر، گالیله، دکارت، بویل و نیوتون که همگی در سدههای شانزدهم و هفدهم میزیستند- سرچشمه میگیرد. اگر اوضاع را بدین قرار سامان دهیم پس باید علم را با انواع پژوهشها و دانشهایی که با کشاورزی، معماری و دیگر انواع تکنولوژی همراهند، متفاوت بدانیم. به هر حال، واژه علم را هرگونه که بهکاربریم، در پایان کار باید تلاش کنیم دو کار را به انجام رسانیم: 1.به دست دادن دریافت کلیای از اینکه چگونه آدمیان از جهان پیرامون خود شناخت حاصل میکنند و 2.به دست دادن دریافتی از اینکه چه چیزی کاری را که از انقلاب علمی سرچشمه میگیرد با دیگر انواع پژوهش درباره جهان متفاوت میسازد؟
- حال با این اوصاف آیا فلسفه علم عهدهدار این است که به ما بگوید علم چیست و چگونه کار میکند؟ در واقع بهتر است اکنون مشخص کنید که علم چگونه کار میکند و چه توصیفی از کار علمی میتوان بدست داد؟
به 3شیوه میتوان به این پرسش پاسخ داد. نخست از راه تجربهگرایی میگوید: تنها سرچشمه شناخت واقعی درباره جهان همانا تجربه است. تجربهگرایی، به این معنا، دیدگاهی است درباره اینکه نهتنها شناخت علمی که هرگونه شناختی، از کجا ناشی میشود؟ به طورکلی فیلسوفان سنت تجربهگرایی متمایل بودهاند که تفاوت میان علم و تفکر روزمره را همچون تفاوت میان اجمال و تفصیل بنگرند. سنت تجربهگرایی در فلسفه همچنین به میزان بالایی پشتیبان علم بوده است؛ علم در این سنت چونان بهترین نمودِ توانایی ما در پژوهش درباره جهان و شناخت آن نگریسته میشود.
پس از این راه میتوانیم اصل تجربهگرایانه بالا را به کار ببریم و این سخن را درباره علم بگوییم: تفکر و پژوهش علمی همان استخوانبندیای را دارد که تفکر و پژوهش عادی دارد. در هر مورد، تنها سرچشمه شناخت واقعی درباره جهان همانا تجربه است ولی علم بهمعنایی خاص کامیاب است یا میتواند کامیاب شود؛ چرا که علم سامانمند، دستگاهمند و به ویژه در برابرِ تجربه پاسخگوست. دیدگاه دوم را میتوان با نقل قولی از گالیله، یکی از ابرقهرمانان «انقلاب علمی»، معرفی کرد. گالیله میگوید: فلسفه در این کتابِ کلان یعنی کتابِ کیهان نوشته شده است؛ کتابی که همواره در برابر دیدگانِ سرگشته و خیره ما گشوده است، ولی این کتاب را نمیتوان درک کرد مگر آنکه فرد نخست زبان آن را دریابد و الفبایی را که با آن تألیف شده است، بخواند. این کتاب به زبان ریاضیات نوشته شده است و حروف آن عبارتند از: سهگوشهها، دایرهها و دیگر شکلهای هندسیای که بدون آنها آدمیزاده ممکن نیست حتی تکواژهای از این کتاب را بداند و دریابد. بدون این حروف آدمی در راهی پیچ در پیچ و تاریک، سرگشته و حیران میشود. بنابراین دومین دیدگاه از این سه دیدگاه این است که بگوییم آنچه علم را از دیگر انواع پژوهش، متفاوت و بهویژه کامیاب میکند تلاش آن برای دریافت جهان طبیعی با کاربست ابزارهای ریاضی است. سومین دیدگاه از این مجموعه سهگانه، جدیدتر است. شاید جنبههای مشخص ویژه علم تنها هنگامی مشهود شوند که ما به جامعههای علمی نگاهی بیفکنیم. آنچه علم را از دیگر انواع پژوهش متمایز میسازد، ساختار اجتماعی منحصربه فرد آن است. پارهای از مهمترین کارهای اخیر در زمینه فلسفه علم با پژوهش درباره این اندیشه مربوط بوده است و این امر توجه تاریخدانان و جامعهشناسان علم را جلب کرده تا این اندیشه را از لحاظ فلسفی بررسی کنند.
- وضع فلسفه علم در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ جامعهشناسی علم در ایران چگونه است؟
فلسفه علم در ایران وضع خوشایندی ندارد. فلسفه علم را در ایران کسانی وارد کردند که اساسا به تفکر اجتماعی در علم وقعی نمینهادند و بسیار انتزاعی آن را مطرح میکردند. برخی از ایشان حوزه کار خود را تنها به برخی فیلسوفان علم محدود میکردند؛ برای نمونه، هنوز عدهای گمان میکنند که فلسفه علم یعنی فلسفهای که کارل پوپر آن را مطرح کرده است. حال آنکه دیدگاههای او سالیان سال است که طرفدارانی ندارد و اساسا دیدگاهی مرده محسوب میشود. پارهای از استادان و مسئولان متأسفانه افتخار میکنند که به زبان انگلیسی مینویسند و تدریس میکنند یا مقالههایی در مجلات بینالمللی منتشر میکنند. طرفه آنکه مقالات این افراد نه در مجلات بینالمللی خواننده دارد و نه در داخل دانشجویان از آن بهرهمیبرند. چون درباره مسائل بومی فلسفه علم در ایران نیستند؛ درباره مسائلی هستند که در بیرون کشور و در کشورهای غربی حول محور علم مطرح شده و با وضع علم در ایران هیچ پیوندی ندارند. پژوهشهای اینگونه افراد و مقالاتی که در مجلات بینالمللی منتشر میکنند در مقایسه با پژوهشها و مقالات متخصصان غربی کاریکاتوری بیش نیست؛ بهعبارت دیگر، این محققان و مسئولان خود نمیدانند مخاطبشان کیست و چه گرهای را در فلسفه علم کنونی ایران میخواهند باز کنند. بهعلاوه، در تربیت محققان فلسفه علم نیز موفق نبودهاند. در مورد ترجمه آثار فلسفه علم نیز باید بگویم ترجمه خوبی از آثار اصلی فلسفه علم در ایران وجود ندارد. عقیده دارم که دوره ترجمه دیگر در ایران به سر رسیده است. در زمینه فلسفه علم کتابهای فراوانی در ایران ترجمه و منتشر نشدهاند. کتابهای موجود در بازار نیز از آثار برجسته فلسفه علم بهشمار نمیروند. بدتر از این آنکه بسیاری از کتابهای ترجمه شده در فلسفهعلم تنها به مباحث سنتی و تکراری در فلسفه علم پرداختهاند و از جنبههای اخیرتر آن همچون «جامعهشناسی علم»، «فمینیسم در علم»، «جنگهای علم» و «مطالعات علم» یا از جنبههای فنیتری چون «نظریه ریاضی احتمالات» و... غافل بودهاند.راه صحیح و کار دقیق، تألیف فلسفه علم بومی است که بر دانش علمی و تجربی ایرانی و اسلامی استوار شده باشد.
جامعه شناسی علم
«استیوان شِیپین» یکی از جامعه شناسان علم استدلال میکند که تجربهگرایی متعارف اغلب در این توهم به سر میبرد که هر فرد میتواند از لحاظ مشاهدتی فرضیههای خود را بیازماید. چنین گمان میرود که تجربهگرایی تأکید میکند مردم به هیچ مرجع و منبعی نباید اعتماد کنند و خود باید به میدان بیایند و بیمیانجی جهان را مشاهده کنند. البته این گمان خیالبافیای بیش نیست. این دیدگاه درباره شناخت عادی هرروزه نیز خیالبافی است و درباره شناختِ علمی، خیالبافی بزرگتری است. کمابیش هر قدمی که دانشمند به پیش بر میدارد وابسته به شبکه پیچیدهای از همکاریها و اعتمادهاست. اگر هر فردی پافشاری میکرد که هر چیزی را تنها خود بیازماید، آنگاه علم هرگز نمیتوانست از ابتداییترین اندیشهها پا فراتر نهد. همکاری و دستاوردهایی که نسل به نسل منتقل شده برای علم اساسی و ضروری هستند؛ بنابراین شِیپین استدلال میکند که نظریه خوب درباره سازمانِ اجتماعیِ علم، نظریه علم بهتری خواهد بود تا خیالبافیهای تجربهگرایانه. با این حال دانشمندان تلاش کردند تا نظریههایی را درباره چگونگی کارکرد علم پرورش دهند که بر سازمان اجتماعی تأکید کند و از سویی دیگر با صورتی از تجربهگرایی نیز سازگار باشد.