شاید 3- 2 دهه پیش کسی به لزوم این قبیل گفتوگوها باور نداشت اما هماکنون هم در جهان اسلام و هم در جهان غرب فیلسوفان و متفکرانی پیگیر این گفتوگوی سازنده هستند. در گذشتههای دور هم این گفتوگو به شیوهای دیگر در جریان بود، بهویژه زمانی که مسلمانان با فلسفه یونانی آشنا شدند و مسائل جدیدی بر آن افزودند. با این حال- همانگونه که اشاره شد- در دوره جدید پس از یک وقفه کوتاه این گفتوگوها از سر گرفته شد. با این حال این پرسش همواره مطرح است که این گفتوگو و نسبت چگونه میتواند و باید شکل گیرد و آیا از هنجارها و قواعدی پیروی میکند؟ آن هنجارها و قواعد کدامند؟از سوی دیگر، امروزه عدهای از اندیشمندان با طرح این شبهه که فلسفه اسلامی ماهیتی مستقل از کلام (اسلامی) ندارد، فلسفه اسلامی را در نهایت همان کلام اسلامی میدانند. در همین زمینه و به ویژه بهمنظور پاسخگویی به شبهه یادشده، گفتوگویی با دکتر سیدسلمان صفوی انجام دادهایم که در پی میآید.
- بسیاری از متفکران غربی تمایز موجهی بین فلسفه اسلامی و کلام اسلامی قائل نیستند. از نظر شما در دفاع از فلسفه اسلامی باید گفت چه تمایزی میان فلسفه اسلامی و کلام و الهیات اسلامی میتوان قائل شد؟
فلسفه اسلامی تفکر عقلانی مسلمانان راجع به هستیشناسی، انسانشناسی و شناختشناسی است. منابع فهم آن طبیعت، جهان و سنت است اما روش داوری آن راجع به قضایای فلسفی، عقلی و برهانی است. لذا میتوان گفت که فلسفه اسلامی اندیشهورزی مسلمانان خردگرا از کندی تا سیدحسین نصر است. فلسفه اسلامی از کلام اسلامی متمایز است چون روش داوری کلام، جدل و روش داوری فلسفه اسلامی، برهان است. فلسفه اسلامی بین معارف عقل و وحی و قلب جمع کرده اما تعالیم وحی و دادههای قلب را نیز به روش برهانی ارائه کرده است. لذا میتوان گفت فلسفه اسلامی گفتمان بین عقل انسانی، عقل کلی (Universal Intellect) و میراث عقلی حکمت باستانی ایرانی و یونانی راجع به انتولوژی و اپیستمولوژی با روش برهانی است. فلسفه اسلامی از چند جهت با کلام اسلامی تفاوت دارد که عبارتند از:
1 - تفاوت از جهت موضوع: موضوع فلسفه، مطلق وجود است ولی علم کلام از اعتقادات اسلامی بحث میکند و موضوع خاصی ندارد.
2 - تفاوت از جهت هدف: هدف فلسفه شناخت حقیقت اشیاست؛ شناخت امور حقیقی و تمیز آن از وهمیات و اعتباریات، ولی هدف علم کلام اثبات باورهای اسلامی است.
3 - تفاوت از جهت روش: روشی که فیلسوف در داوری قضایا به کار میبرد، برهان است ولی متکلم افزون بر آن از روش و صناعت جدل بهره میگیرد. در کلام عقلی متکلم مانند فیلسوف از برهان و عقل بهره میگیرد ولی در کلام نقلی از صناعت جدل و مسلمات استفاده میکند.
4 - تفاوت از جهت مباحث اعتقادی: فلسفه در مورد خدا و امور مجرد و غیرمادی بدون رنگ مذهبی بحث میکند ولی علم کلام از این امور به اقتضای دین اسلام بحث میکند.
- فلسفه اسلامی تا چه حد وامدار فلسفه کلاسیک یونان باستان است و چقدر نوآوری داشته و توانسته به آن بال و پر دهد؟
چارچوب اولیه فلسفه اسلامی از فلسفه یونانی و ایرانی اخذ شده است، نظیر اینکه فلسفه اولی، به معنای شناخت واحد حقیقی است. هر چیزی معلول واقعیت قبل از خود و علت واقعیتی پس از خود است و علت صرف همان واحد حقیقی است. جهان که صادر و مخلوق لاواسطه نخستین علت است، به همین دلیل وابسته و مرتبط به آن واحد حقیقی است اما در عین حال از آنجا که در زمان و مکان محدود است از او متمایز است. هر واقعیتی 5 امر قابل حمل دارد: جنس، نوع، فصل، عرض خاص و عرض عام. انحای هستی بهوسیله مقولات توضیح داده میشوند. جهان، حادث رمانی است و بعد از آنکه نبوده پا به عرصه هستی گذاشته است. با ترجمه آثار فلسفه یونانی به زبان عربی، زمینهای برای آشکارشدن تناقضات و تعارضات قضایای فلسفه یونانی بهوجود آمد که ابتکارات فیلسوفان مسلمان در رفع این تناقضات موجب شکوفایی هرچه بیشتر فلسفه شد. فلسفه اسلامی هم چارچوب اولیه فلسفه یونانی را تکامل بخشید و غنی کرد نظیر اصل علیت و هم آنکه دهها مسئله و قواعد جدید فلسفی را کشف و ارائه کرد نظیر حرکت جوهری، وجود ذهنی، ادراکات اعتباری، برهان صدیقین، حدوث و قدم زمانی عالم و علم خداوند به جزئیات و مواردی از این قبیل؛ عرضه تفکیکها و تقسیمهای جدید برای تحلیل دقیقتر مسائل فلسفی مانند تقسیم وجود به رابط و مستقل و جدا کردن حمل اولی ذاتی از حمل شایع ضاعی و حمل حقیقه از حمل رقیقه و سبق بالحق از سبق بالحقیقه؛ برهانی کردن برخی مسائل که در کتب پیشینیان مطرح بوده و بر آن برهان اقامه نشده است یا افزودن برهان یا براهین جدید بر براهین پیشینیان؛ کمیت موضوعات فلسفه اسلامی بیش از 3 برابر مطالبی است که از فلسفه یونانی به ارث رسیده بود؛ چنان که علامه طباطبایی(ره) میفرماید: «مسائل فلسفه یونانی 700 عنوان بوده در حالیکه فیلسوفان مسلمان بیش از 2هزار مسئله جدید را مطرح کردهاند».
- فلسفه معاصر اسلامی چقدر به فلسفه جدید غرب اعم از قارهای و انگلیسی وامدار است؟
نخستین مواجهه فلسفه اسلامی با فلسفه جدید غرب فلسفه ماتریالیستی و مارکسیستی است که منجر بهآن شد که علامه طباطبایی و شهید آیتالله سیدمحمد باقرصدر کتابهای «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و «فلسفه ما» را در مقابل آن تألیف کنند. رشد مباحث مربوط به شناختشناسی در فلسفه اسلامی دوره معاصر نیز حاصل تلاش فیلسوفان مسلمان نظیر شهید مطهری در مقابل تعالیم مارکسیستی و التقاطی بوده است. فلسفه جدید غربی با ایجاد چالش برای فلسفه اسلامی اسباب تحرک فیلسوفان مسلمان شده است.
- کدام یک از فلسفههای معاصر غرب (تحلیلی و قارهای) میتواند در گسترش و فربهشدن فلسفه اسلامی مؤثر باشد یا بیشتر به درد جامعه و فضای فکری و فرهنگی ما میخورد؟
فلسفه گنون و پیروانش، ویتگنشتاین متأخر، هرمنوتیکروشی، نشانهشناسی، رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت، دیدگاه ادوارد سعید و بهخصوص «اورینتالیسم» میتواند برای ما بیشتر مفید باشد.
- مباحث جاری فلسفه غرب چیست وآیا این مباحث با توجه به اینکه مباحث کاربردی روز جامعه غرب است به درد ما میخورد؟ آیا اصلا نیازی به استفاده از این مباحث در جامعه هست؟
مباحث مربوط به اهمیت روششناسی، حدود قلمرو عقل، هرمنوتیک، فلسفههای مضاف مانند فلسفه دین، فلسفه علم، اهمیت زبان، نشانهشناسی، معناشناسی، فلسفه هنر، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست، انواع مباحث مربوط به حقوق بشر، حقوق طبیعت، حقوق حیوانات و اخلاق کاربردی میتواند به توسعه مسائل فلسفه و اندیشه اسلامی کمک کند.
- برخورد ما با فلاسفه جدید غرب چگونه است؟ برخی از فلاسفه غرب محبوب و برخی مطرود هستند. ویتگنشتاین و هیدگر و... مورد توجه فراوان هستند. بهنظر شما اینها سلیقهای و احساسی است یا واقعا این فلاسفه برای جامعه امروز ما راهکار دارند؟
روشنفکران ما در دوره قبل از انقلاب بیشتر به فلسفه مارکسیستی و اگزیستانسیالیستی گرایش داشتند و پس از انقلاب به فلسفههای لیبرالیستی و پوزیتویستی. هیدگر و ویتگنشتاین مهم هستند اما فقط آنها مهم نیستند. بیشک ویتگنشتاین به خاطر طرح اهمیت زبان و زبانهای مختلف و کارکرد زبان، از فیلسوفان مهم معاصر اروپایی است که دیدگاههایش میتواند برای محققین ما نیز مورد استفاده واقع شود. ازکتاب «پژوهشهای فلسفی» بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار فلسفی قرن بیستم یاد میکنند. نظریات نوام چامسکی که انقلابی در رشته زبانشناسی بهوجود آورد نیز مهم است و همچنین نظرات شماری دیگر از فیلسوفان معاصر غربی.
- مباحث جدید مانند نشانهشناسی و زبانشناسی، معناشناسی و... چه خدمتی به گسترش فلسفه اسلامی و ایجاد نوآوری در آن میتوانند بکنند؟
نشانهشناسی، زبان شناسی و معناشناسی میتوانند به کشف و فهم ابعاد جدیدی از مسائل فلسفی و معرفتشناسی کمک کنند. این روشها و اندیشهها افقهای جدیدی را به روی ما باز میکنند. بنده در تحقیقات خود از روشهای نشانهشناسی، معناشناسی، ساختارشناسی و هرمنوتیک برای فهم فلسفی عمیقتر از متون سنتی اسلامی استفاده کردهام.