- چی؟ چه روزی؟ تو دیگه ناامیدمون نکن. مگه میشه این روز مهم رو که داری بهش نزدیک میشی، نبینی؟
- ببین، کافیه کمی حواست رو جمع کنی. ببین، اصلاً به میمنت و مبارکی این روز بزرگ هوا داره خنک میشه. روزها دارن زیباتر میشن. میوههای تابستونی شیرینتر میشن. پستهها خندون میشن و... میگی نه، چهار روز دیگه صبر کن و خودت ببین. خب، بازم متوجه نشدی؟!
- آفرین، باریکلا، دیدی گفتم نمیشه تو هم این روز رو از یاد ببری؟ حالا درسته این بزرگترا هنوز چشم دیدن این روز رو ندارن، اما تو که فرق میکنی.
- درسته، راست میگی. اینحرفها اونقدرهم اهمیت نداره. مهم اینه که خودمون بزرگ شدن خودمون رو ببینیم و باور کنیم و جشن بگیریم، اما خب...
- قبوله، غُر زدن، این روزمون رو هم خراب میکنه، غرور و جسارت و قد بازی نوجووونها رو عشق است. موتور و ماشین هم اگه نداریم چه باک، یه دوچرخه رو عشق است که هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت روز جهانی نوجوان رو فراموش نمیکنه، حتی اگه نتونه ویژهنامهی با جلد گلاسه و صفحهی اضافه منتشر کنه، حتی اگه نتونه نوجوونها رو دور هم جمع کنه و جشن بگیره... پس...
پس دیگه هیچی، بهجز اینکه روز جهانی نوجوان مبارک!