ماهیگیر: من که ماهی نمیگیرم، فقط دارم به کرمم شنا یاد میدم!
ارمغان مهربان از تهران
شناخت
اولی: عمو سروش برام یه دست کامل، قاشق و چنگال فرستاده. ولی حیف که نقره نیست.
دومی: چهطور؟ مگه تو نقرهی اصل رو میشناسی؟
اولی: نه، ولی عمو سروش رو میشناسم!
علیمحمد رجبی از تهران
سود
دزد اولی: از دزدی ماه پیش، چیزی دستت رو گرفت؟
دزد دومی: آره... یه پلیس!
سودابه خسروی از مشهد
دروغگو
قاضی از مرد قویهیکلی که متهم به قتل بود، پرسید: اسمت چیه؟
متهم: آقا کوچیک.
قاضی: ببین! از همین الآن داری دروغ میگی!
راضیه تکمچی از تبریز
نصیحت
پدر: پسرم، همیشه سعی کن روی پای خودت وایسی.
پسر: چشم پدر، اما چهطور مگه؟
پدر: چون الآن 10 دقیقه است روی پای من وایسادی!
یاسمن احمدی از کرج
تعارف
اولی: خیلی آقایی.
دومی: ما بیشتر!
پریا مجیدی از همدان
شکار
اولی: چرا شما بدون فشنگ، شکار میکنین؟
دومی: برای اینکه هم ارزونتره و هم نتیجهاش یکیه!
شیوا سهروردی از شیراز