دومی: خب یه کم استراحت کن!
ایوب زمان از سنندج
مهمان ناخوانده
قاضی: چرا بدون اجازه وارد منزل این آقا شدی؟
دزد: خب تقصیر من چیه؟ هر چی منتظر موندم که خودش دعوتم کنه، دعوتم نکرد!
بیژن غفاری ساروی از ساری
بزبز قندی
گرگ در خانهی بزبز قندی را زد و گفت: بچهها در رو باز کنین. منم، منم، مادرتون.
خرگوش: بابا، دیوونهام کردی از بس هرروز اومدی اینجا. اونها شیش ماهه از اینجا رفتن!
ارمغان مهربان از تهران