در این میان آهنگساز که بیشترین زحمت را کشیده، بیش از دیگران متضرر شده و گلهمند است.
این جریان از سالهای دور به همینگونه بوده و امروز هم این خواننده است که سوگلی یک مجموعه میشود و در پایان، او در میان مردم معروف و محبوب میشود. این حرف تمامی آنهایی است که سالهاست کار حرفهای موسیقی میکنند.
فریدون شهبازیان، یکی از آهنگسازانی که خوانندههای بسیاری را به اوج شهرت رسانده، این امر را مختص ایران نمیداند و معتقد است: «همه جای دنیا همین است. در همه کشورهای دنیا، معمولاً آهنگساز و نوازنده در انظار نیستند و خواننده مشهور میشود. مردم روی خواننده سمپاتی دارند و معمولاً آهنگساز پشت صحنه میماند مگر آهنگسازی که کار ارکسترال کند.»
با اینکه این مسئله آزاردهنده است، اما آهنگسازان حرفهای در کمال متانت این موضوع را قبول دارند. شهبازیان در ادامه، با مقایسه موسیقی با کلام و بیکلام در امری که منجر به پدیده خوانندهسالاری میشود، میگوید: «در موسیقی بیکلام، چون کلام و ترانه وجود ندارد، بحث خوانندهسالاری منتفی میشود. در حالی که در موسیقی با کلام، در مواردی که حتی شنونده با کلام ارتباط برقرار کرده و آهنگ در جانش رسوخ کرده است، ممکن است بدون هیچگونه شناخت از آهنگساز آهنگ را صرفاً متعلق به خواننده بداند.
البته شاید در کشوری برخلاف این اتفاق بیفتد و مردم آن بدانند که چه کسی، چه چیزی ساخته است ولی در همه جای دنیا این امر برای یک قطعه میسر نیست. به هر حال، خواننده در جامعه وجهه شناخته شدهای دارد که نمیشود منکر آن شد.»
نقش کلیدی تکخوان
دکتر محمد سریر این مطلب را اینگونه مطرح میکند: «در موسیقی کلامی، نقش سولیست یا تکخوان، یک نقش کلیدی و محوری است. در واقع اوست که کلام را ادا میکند. در موسیقی ما معمولاً تکنوازی و تکخوانی دیده میشود. اینکه همیشه یک نفر ساز میزده و یک نفر میخوانده، سابقهای طولانی در موسیقی ما دارد.
اما این خواننده محوری همیشه و در همه جا رایج بوده و هست. گروهی فعالیت میکند اما نهایتاً خواننده مطرح میشود. با اینکه بار اصلی روی دوش خواننده نیست ولی شنونده چنین حس میکند که یک قطعه با تمام داشتههایش متعلق به خواننده است و او را مهمتر و برجستهتر میبیند.»
معمولاً در موسیقی ایرانی، وقتی قطعهای ساخته میشود، خواننده با توجه به تواناییهایش اعم از حجمدهی، صدای قوی و... میتواند بر کیفیت آن بیفزاید در صورتی که این امکان در موسیقی کلاسیک نیست. اینجاست که خواننده مطرح میشود. به گفته دکتر سریر: «در موسیقی کلاسیک آهنگساز نمیتواند حتی یک تحریر اضافه برای خواننده بنویسد. بنابراین از اهمیت خواننده کم میشود چرا که او به عنوان یک ساز تلقی میشود و بار اصلی به خود آهنگساز واگذار میشود.»
در موسیقی جدی، از هر نوعش، در حقیقت آهنگساز خود، محوریت دارد. آهنگهایی از این دست به مرور، امضای خود را پیدا میکنند، حال چه خواننده داشته باشند و چه بیبهره از آن باشند. در موسیقیهای جدی آهنگساز، به هیچ وجه نگران انتخاب خواننده برای اجرای خوب نیست.
معمولاً در قطعات پاپی که خواننده محوریت دارد با یک تاریخ مصرف روبهرو میشویم. این در حالی است که قطعات کلاسیک بیخواننده کمتر مورد این خطر واقع میشوند. شناخت همزمان آهنگساز و خواننده از جانب شنونده، ملزم به رعایت شرایط خاصی است. به گفته این آهنگساز: «پنجاه سال پیش قطعهای را خالقی ساخته و بنان خوانده، این قطعه همچنان شنیدنی است؛ ضمن اینکه همانقدر که بنان را میشناسند، خالقی را هم میشناسند. این بسته به توانایی و قدرت یک هنرمند است که چگونه با هنری که دارد، خود را مطرح کند.»
همیشه این اتفاق نمیافتد. گاه آهنگسازی، گام به گام با خواننده پیش میرود؛ بهطوری که دیگر، آهنگساز معرف خواننده میشود نه خواننده معرف او.تعداد شنوندگانی که به شناخت آهنگساز با شنیدن قطعهای از موسیقی اهتمام میورزند از تعداد انگشتان یک دست نیز تجاوز نمیکند. به همین دلیل آهنگساز وظیفه خطیرتری پیدا میکند تا مخاطبان موسیقی خود را، با نام خود آشنا کند.
رمزهای موسیقی جدی
فؤاد حجازی از اینکه چهطور توانسته همراه با خوانندههایش، سالار بماند، اینگونه یاد میکند.
«چندین امر در این جریان دخالت دارند، مهمترین آنها سهیم بودن آهنگساز در پخش آلبوم است؛ ضمن اینکه من در اکثر قطعات به صورت سولیستی، ساز زدهام و اجراهایی بدون خواننده، روی سن بردهام و از طرف دیگر باید دانست که چگونه میشود تمام جذابیتهای موسیقی بدون کلام را رعایت کرد. این جزو رموز کار است که نیاز به یک مبحث تکنیکال و مفصل دارد.
ضمن اینکه به سادگی قابل دسترسی نبوده و نیاز به آگاهی و سواد بالایی دارد. کارلوس سانتانا با نوازنده و گیتاریست بدون خواننده برنامه اجرا میکرد اما شهرتش از خیلی خوانندهها بیشتر است. گروهی مثل پینک فلوید توانست موسیقی بیکلام را جا بیندازد. اصلیترین عامل در این اتفاق بحث سلیقه است و بعد از آن بحث صدابرداری 70 – 60 درصد موفقیت آثار بیکلام، به صدابرداری خوب آنها مربوط میشود.»
فؤاد حجازی در حالی بحث صدابرداری را مطرح میکند که کنسرتهای اجرا شده در سالنهای موسیقی، هیچیک طبق روال یک استاندارد مشخص صدابرداری نمیشوند. به این ترتیب، نمیشود، حضور خواننده در یک قطعه را عامل اصلی موفقیت آن دانست و به خوانندهسالاری ایمان آورد.
چرا که بارها ثابت شده قطعات بیخواننده، ممکن است طرفداران بسیاری داشته باشند؛ با این تفاوت که در بحث انتخاب موزیک بیکلام، شنوندگان خاصتری به این سمت و سو میآیند. هرچه موسیقی جدیتر باشد، مخاطب خاصتری پیدا میکند و به این ترتیب، خوانندهسالاری، دیگر رنگ میبازد.
به گفته این آهنگساز: «میشود کاری کرد که دیگر خوانندهسالاری از میان برود. آهنگساز، تنظیمکننده و نوازندهها هم میتوانند سواد و تجربه خود را در این امر محقق کنند. آهنگساز باید توانایی این را داشته باشد موسیقی بیکلام را طوری روی سن، اجرا کند که کمبود خواننده حس نشود.»
این در حالی است که گوش اغلب مردم، به شنیدن موسیقی بیکلام عادت ندارد. البته اینکه موسیقی بیکلام، جانشین موسیقی کلامی شود با همان تعداد مخاطب و شنونده، امری غیرممکن نیست ولی تکنیک و فنون آن همچنان جزو رموز باقی مانده است.
باب شدن بحث خوانندهسالاری در ایران زمانی شکل جدی به خود گرفت که روزبهروز به تعداد آهنگسازان و خوانندگان افزوده میشود؛ چرا که با وجود سختی این حرفه، عدهای علیرغم آشنایی به مبانی موسیقی، تئوری و حتی سلفژ اقدام به ساخت قطعات عجیب و غریب برای خوانندههای عجیبتر دایرهای را فراهم میکنند که در آن همگی حول مرکزیت دایره که همان خواننده است میچرخند و ساخت یک قطعه موسیقی برای یک خواننده شباهت تامی به خوردن یک لیوان آب پیدا میکند.
فواد حجازی در پایان با اشاره به این موضوعات، ادامه میدهد: «اگر از لحاظ صدابرداری و تکنیک، یک اثر موسیقایی، روی اصول بسته شده باشد بهراحتی میشود خواننده را از آن حذف کرد. ولی از آنجا که معمولاً تکنیک در کارها رعایت نمیشود، خواننده جایگاه خاصی پیدا میکند و برجسته میشود. این باعث خاطرهسازی در ذهن مردم میشود و به این ترتیب است که خواننده سالار میشود.»
بنا بر این دلایل، در ذهن یک مخاطب عام موسیقی، هرگز یک قطعه موسیقی بدون خواننده، قابل تصور نیست. ذهن و تفکر موسیقی ایرانی، با کلام عجین شده است و نهایتاً این خواننده است که بیشترین بهره را میبرد و به اوج شهرت میرسد.
در حالی که ممکن است یک درصد اطلاعات آهنگساز را نداشته و یا حتی یکصدم زحمت او را نکشیده باشد.به هر حال این اتفاقی است که خواسته یا ناخواسته میافتد بیآنکه کسی بخواهد، خواننده سالار شود.عواقبش هم گریبان هیچکس را نمیگیرد، جز اینکه نارضایتی عوامل سازنده را فراهم میکند.
گفتنی است که اگر بالا بردن سطح شنیداری مردم، ارتقا یابد این مبحث کمکم از بین رفته و عوامل جدیتر قضیه، نمود خواهند کرد. اما بعید به نظر میرسد که با توجه به سلیقه عمومی، چنین چیزی لااقل تا نیم قرن آینده، اتفاق بیفتد. برای همین تا هست که هست، خواننده سالار است.