هنگام معارفه گرت بیل در سانتیاگو برنابئو، فلورنتینو پرز، رئیس باشگاه رئال مادرید تأکید کرد که هواداران باید از ستاره ولزی بابت این انتقال متشکر باشند.

فوتبال

پرز گفت: «می خواهم چیزی را برای شما روشن کنم. اراده بیل برای بازی در مادرید نقش اساسی در این انتقال داشت».
این جمله اما به هیچ وجه تازگی نداشت. پرز پیش از این هم بارها گفته بود که متقاعد کردن بازیکن، کلید هر انتقالی است؛ شاید سه‌چهارم ماجرا؛ همان نقطه‌ای که شما می‌توانید فشار روی باشگاه فروشنده را زیاد کنید. در سال 2000، وقتی زین‌الدین زیدان روی دستمال‌کاغذی نوشت «بله» و آن را به پرز داد، او یقین پیدا کرد که می‌تواند ستاره فرانسوی را از یوونتوس بخرد و این کار را در سال 2001 انجام داد. در آن سوی میز مذاکره، تاتنهام هم تقریبا همین استدلال را داشت.

آنها در بیانیه رسمی‌شان اشاره کردند که تمایلی به فروش بیل ندارند ولی تصمیم او به ترک باشگاه می‌تواند در این ماجرا سرنوشت‌ساز باشد. در نهایت هم او باشگاه را تحت فشار قرار داد و آنها چاره دیگری نداشتند. آندره ویلاش بواش، سرمربی تاتنهام در واکنش به این ماجرا اضافه کرد: «ما از طرف بازیکن با فشار فوق‌العاده‌ای روبه‌رو شدیم. در نهایت تصمیم نهایی برای ماندن یا رفتن با بازیکن است».

این جمله‌ای آشناست. اسپانیایی‌ها می‌گویند: «یک بازیکن همیشه جایی که دوست داشته باشد بازی می‌کند» و در انگلیس هم انتقاد می‌کنند که «بازیکنان این روزها قدرت زیادی پیدا کرده‌اند». این گزاره‌ای است که به ندرت کسی آن را زیر سؤال می‌برد.
با وجود این، این جمله تکراری می‌تواند اشتباه هم باشد. پنجره نقل و انتقالات تابستانی ثابت کرد که این نتیجه‌گیری‌های سطحی لزوما نمی‌توانند درست باشند و همیشه قابل استناد نیستند. همچنین ثابت شد که باشگاه‌ها می‌توانند در هر لحظه دست بالا را نسبت به بازیکن یا مدیر برنامه داشته باشند و درنهایت تاکتیکی که انتخاب می‌کنند می‌تواند کاملا مشابه تاکتیک بازیکن باشد.
با وجود این باشگاه‌ها به ندرت مثل بازیکنان با انتقاد روبه‌رو می‌شوند؛ پنجره نقل و انتقالات تبدیل به آوردگاه اراده طرفین می‌شود و نخستین قربانی این جنگ، حقیقت است.

باشگاه بالاتر از بازیکن

گفته می‌شود بازیکنان هر جایی که دوست داشته باشند بازی می‌کنند ولی پس از بسته‌شدن پنجره نقل و انتقالات وین رونی در منچستریونایتد باقی ماند و لوئیز سوارز قرار است دوباره برای لیورپول به میدان برود. هر دو بازیکن برای جدایی تلاش کردند، هر دو مثل بیل با باشگاه‌شان سرشاخ شدند ولی در نهایت باشگاه به آنها اجازه جدایی نداد. بازیکنان بزرگ دیگری هم بودند که میل به جدایی داشتند ولی باشگاه به آنها گفت که باید بمانند. و پس از آن‌چه اتفاقی افتاد؟ ساده است: اگر باشگاه مایل به فروش نباشد، بازیکن نمی‌تواند جایی برود؛ قدرت نهایی همچنان در دست باشگاه است نه بازیکن.

سوارز و رونی مجبور به ماندن شدند و تصمیم باشگاه‌هایشان با استقبال زیادی روبه‌رو شد. این یک پیروزی اخلاقی بود و خیلی‌ها روی کلمه اخلاقی تأکید داشتند. آنها عقیده داشتند که سوارز پس از اینکه در محافل عمومی تمایلش به جدایی را اعلام کرد، نباید فروخته می‌شد. برندن راجرز، سرمربی لیورپول بابت ادعای سوارز خشمگین بود و بازیکن را مجبور کرد که به تنهایی تمرین کند و تأکید داشت که او باید از همبازیانش عذرخواهی کند.

یک سال قبل، باشگاه آتلتیک بیلبائو، فرناندو یورنته را مجبور کرد که بماند. تصمیم آتلتیک از نظر اقتصادی جای سؤال داشت. آنها از رقم نسبتا بالای این انتقال گذشتند تا یک بازیکن ناراضی را که باشگاه و هواداران به او پشت کرده بودند نگه دارند. باید اضافه کرد که او بعد از آن ماجرا به ندرت بازی کرد ولی باشگاه روی یک نکته تأیید داشت؛ اصول نباید زیرپا گذاشته شود. باز هم یک کلمه آشنا؛ اصول.
ولی چه اصلی؟ اینکه قدرت فردی که باشگاه را اداره می‌کند بیشتر از فردی است که برای باشگاه بازی می‌کند؟ استدلال‌هایی که در این مورد آورده می‌شود، معمولا بی‌معنی است. در بیشتر محافل کاری، هر کسی که بخواهد می‌تواند محل کارش را تغییر دهد. خنده‌دار‌تر از همه اعتراض خبرنگاران است که در رسانه جدیدی که نسبت به سال قبل در آن مشغول به‌کار هستند، بازیکنان را خائن می‌نامند. در فوتبال ملاک قضاوت چیز دیگری است.

وفاداری یکجانبه

بازیکنان معمولا متهم می‌شوند که نسبت به باشگاه‌شان وفادار نیستند ولی باشگاه‌ها چقدر نسبت به بازیکنان وفادار می‌مانند. از بازیکنان معمولا انتقاد می‌شود که به قراردادشان وفادار نیستند ولی آنها که تا آخر قراردادشان می‌مانند و به‌عنوان بازیکن آزاد به تیم دیگری می‌روند، متهم می‌شوند که به باشگاه‌شان اجازه نداده‌اند بابت این انتقال درآمدی به‌دست آورد. به بازیکنان گفته می‌شود که باشگاه برایشان اهمیتی ندارد و خائن هستند و در حالت دوم هم آنها را به حرفه‌ای‌نبودن متهم می‌کنند. اگر ماجرا را از آن طرف ببینید، خائن، بازیکنی بی‌نهایت حرفه‌ای است.

به‌نظر می‌رسد واژه حرفه‌ای معنایی دوگانه دارد. تیمی می‌خواهد در لیگ قهرمانان بازی کند، پس بازیکنانش را تغییر می‌دهد؛ این تصمیم اشکالی ندارد. بازیکنی می‌خواهد در لیگ قهرمانان بازی کند، پس تیمش را تغییر می‌دهد؛ این کار اما ایراد دارد. در مورد آنها می‌گویند که اهمیتی به باشگاه و هواداران نمی‌دهند و معمولا هم این ماجرا صحت دارد. اگر قضاوت عمومی را ملاک قرار بدهیم، بازیکن نمی‌تواند نسبت به باشگاه بی‌وفا باشد ولی باشگاه می‌تواند عهدش با بازیکن را بشکند.

از یک نظر، این طبیعی و صحیح است و باید هم اینطور باشد. وفاداری از نگاه تیم‌ها و هواداران، همان چیزی است که فوتبال جذاب فعلی را به‌وجود آورده است. ولی باشگاه چه‌کسی است؟ مفهوم باشگاه با یک تضاد اساسی روبه‌رو است؛ باشگاه معمولا توسط افرادی بی‌ربط و خودخواه اداره می‌شود. بازیکنان اهمیتی به باشگاه نمی‌دهند ولی روسای باشگاه چطور؟ آیا گلیزرها واقعا هوادار منچستریونایتد هستند؟ آیا تام وارنر در دوران نوجوانی هر هفته بازی‌های لیورپول را تماشا می‌کرده؟

باشگاه توسط افراد اداره می‌شود و این افراد با استفاده از این جایگاه تصمیمی می‌گیرند که منافع فردی‌شان را تأمین کند. در این موارد هیأت منصفه، هواداران هستند ولی آنها معمولا در دادگاه از باشگاه حمایت می‌کنند. به‌طور طبیعی، ماجرا به گونه‌ای مطرح می‌شود که آنها باور کنند و باشگاه‌ها هم این را می‌دانند.

هواداران از این می‌نالند که هیچ‌کس به فکر آنها نیست ولی در واقعیت باشگاه‌ها و بازیکنان همیشه به هواداران فکر می‌کنند. بازیکنان به تیم دیگری می‌روند ولی در مصاحبه‌هایشان مدعی‌ هستند که از این جدایی غمگین‌اند و هرگز هواداران را فراموش نخواهند کرد. باشگاه‌ها هم تأکید می‌کنند که در جدایی بازیکنان مقصر نیستند. پروپاگاندا در این ماجرا نقش بزرگی دارد. شایعات تکذیب می‌شوند چون دردسرساز هستند.

بازیکنان، مدیران برنامه و خبرنگاران معمولا به دروغگویی متهم می‌شوند ولی این به ندرت برای باشگاه‌ها اتفاق می‌افتد. در برخی مواقع به نفع باشگاه است که برخی از اخبار توسط رسانه‌ها منتشر شود.بیانیه تاتنهام طوری تنظیم شده بود که بیل مقصر جدایی عنوان شود، نه آنها. لیورپول مدعی شد که هیچ قولی به سوارز نداده ولی اتحادیه حرفه‌ای بازیکنان، وجود این بند در قرارداد او را تأیید کرد. منچستریونایتد گفت که هیچ رابطه‌ای با وکلای اسپانیایی که برای جدایی آندر هررا از آتلتیک بیلبائو تلاش می‌کردند، ندارد. وقتی مسعود اوزیل از رئال مادرید به آرسنال فروخته شد، رسانه‌های نزدیک به باشگاه اسپانیایی مدعی شدند که او جاه طلب نبود، به پول فکر می‌کرد، به هرحال بازیکن خیلی خوبی هم نبود و پدرش دردسرساز بود.

در پنجره نقل و انتقالات تابستانی، حقیقت بیش از هر زمان دیگری به چشم آمد. هواداران بیش از هر زمان دیگری باشگاه و بازیکن خواهان جدایی را زیر سؤال بردند. حال این یک بحث مهم و انتقاد اساسی است که باشگاه‌ها چه کسانی هستند؟ کافی است به پاسخ باشگاه بارسلونا به اریک آبیدال یا بی‌توجهی آنها به خرید یک مدافع میانی توجه کنید. باشگاه‌ها اما تلاش می‌کنند که زیان‌شان را به حداقل برسانند. آنها هنوز در این ماجرا دست بالا را دارند. با وجود همه صحبتی که از قدرت بازیکنان می‌شود، اغلب این باشگاه‌ها هستند که حرف آخر را می‌زنند.

کد خبر 230958
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز