زیرورو شدن لیگ در آخرین هفتهها و بالا رفتن فشار خون آبیها برای چنگ انداختن به جام کافی بود تا نام او بار دیگر در استادیوم آزادی فریاد شود. ناصر حجازی در تمام 20-10 سال گذشته، شخصیت محبوبی بین تماشاگران استقلالی به حساب آمده.
خیلیها به استقلال آمدهاند و رفتهاند اما او همچنان وسوسة بزرگ هواداران بوده است. محبوبیت او در بین جامعه آبیها به قدری است که میتوان او را «علیپروین» استقلال دانست، هرچند که خود حجازی چندان نمیخواهد با پروین مقایسه شود.
حجازی در دورهای که در استقلال سرمربی بود، چندان خوش شانس نبود. او در سال 77 در فینال جام باشگاههای آسیا، به جوبیلو ایواتا باخت و یک ماه پس از آن با باخت مشکوک 3-4 مقابل سایپا، پرونده مربیگری او در استقلال بسته شد.
این برکناری به قدری برای او گران تمام شد که پس از آن در کمتر تیمی توانست در قامت یک مربی موفق جلوه کند؛ هرچند که در ذوب آهن تا حدی به جایگاه قبلی خود بازگشت. وقتی پای حرفهایش مینشینی، بازهم حرف به 10سال پیش میکشد؛ جایی که میگوید چند تا از بازیکنان استقلال روی هم ریختهاند تا زیرآب او را بزنند!
بسیاری میگویند پس از آن اتفاق حجازی نسبت به ستارهها دید منفی پیدا کرده. اگرچه خودش این ماجرا را به تسلیمناپذیری ارتباط میدهد.
حجازی دوباره در حوالی استقلال است. رابطة ویژة او با فتحالله زاده چنان گرم است که همه با اطمینان از نقش پررنگ او در آینده باشگاه میگویند؛ میخواهد سرمربی باشد، مدیرفنی یا هراسم دیگر.
- کمتر آفتابی میشوید. حتی کمتر به استادیوم میروید. این رفتار کمی عجیب بهنظر میرسد. میشود دلیلش را بگویید؟
هربار که به استادیوم میروم، دور و برم خیلی شلوغ میشود. مردم لطف دارند. میآیند جلو و محبتشان را نشان میدهند. گاهی جلوی ورزشگاه به هم میریزد و من اصلا آن جو را دوست ندارم. برای همین خیلی وقت است که بازیهای استقلال را از نزدیک ندیدهام.
- چند سال میشود؟
6-5 سالی میشود. آخرین بار فکر کنم مسابقه استقلال و سپاهان بود که با بیسیم از حراست آمدند و من را از ورزشگاه بیرون کردند. سر آن بازی استقلال عقب افتاده بود و تماشاگران من را تشویق میکردند.
- یعنی پس از آن بازی به استادیوم نرفتید؟
همین پارسال، پیرارسال بازی پاس و سپاهان را توی ورزشگاه دستگردی دیدم. یادم است آخرین مسابقه لیگ بود و شرایط حساسی داشت. همان موقع استقلال هم توی استادیوم آزادی بازی داشت. دو تیم استقلال و پاس امیدوار بودند که بتوانند قهرمان لیگ شوند. من بازی پاس را از جایگاه ویژه دیدم. 2-4 از سپاهان عقب افتادند. البته بازی دست آخر 4-4 مساوی شد. به هر حال آن بازی را توی ورزشگاه دیدم. دوست داشتم سر آن بازی بروم بازی استقلال را ببینم ولی گفتم بازهم میبازند و من را بیرون میکنند. برای همین رفتم دستگردی.
- چرا اینقدر حضورتان کمرنگ است؟ بالاخره شما یکی از سمبلهای باشگاه استقلال به حساب میآیید و باید کمی بیشتر با تماشاگران بجوشید.
اگر توی محافل ورزشی نبودهام حتما نشده. همین الان که برای مصاحبه آمدهاید اینجا، از تلویزیون زنگ زدند گفتند بیا درباره استقلال صحبت کن. یک برنامه فوتبالی توی شبکه 5 است که اگر مجریاش آقای اسماعیلی نبود، جواب رد میدادم. اما یک خانمی چند دفعه زنگ زد و من هم قبول کردم.
- دلیل خاصی دارد؟
گفتم که به خاطر مجری برنامه قبول کردم وگرنه دلیل خاصی ندارد. درضمن اینطوری خیلی بهتر است.
- خیلیها میگویند آدم بسازی نیستید، تمامیتخواه هستید و برای اینکه در تیمی مربیگری کنید، دنبال شرایط خاص میگردید. قبول دارید؟
صددرصد هستم. خیلیها میگویند تفکراتت به ایران نمیخورد. مثلا میگویند باید بروی توی اروپا زندگی کنی. چون روحیات و شرایط کاری که میخواهی به آنجا بیشتر میخورد.
- فکر میکنید بتوانید در اروپا مربیگری کنید؟
اگر قبلا این اتفاق میافتاد امکان داشت. بالاخره جوانتر بودم و تواناییام از الان خیلی بیشتر بود. انرژی زیادی داشتم و خیلی کارها میتوانستم بکنم اما الان نه. 60سالم است و دیگر سنی از من گذشته.
- اینکه میگویند معترض هستید، چه؟ این را هم قبول دارید؟
قبول ندارم این حرفها را. درواقع من معترض نیستم. من اعتراض دارم به پایبند نبودن دیگران به اصول! این من را اذیت میکند. اما اینکه شما میگویید را قبول ندارم.
- تا حالا جایی بوده که با مدیران باشگاه بسازید؟ تا جایی که ما یادمان میآید با همه به مشکل خوردید.
فقط با آقای تاج مشکل نداشتم. سالی که من توی ذوبآهن مربیگری میکردم، تاج مدیرعامل این باشگاه بود. به اصول خیلی پایبند بود. البته آن موقع توی باشگاه کشمکش خیلی بود؛ یعنی ذوبیها تیم بحرانزدهای داشتند. اما کارکردن در آن شرایط هم برای من بازهم سخت نبود.
- برای همین بود که بعد از رفتن آقای تاج به سپاهان، شما هم سر از این تیم درآوردید؟
بله. به همین خاطر رفتم سپاهان. توی این باشگاه هم دوستان خوبی برای هم بودیم.
- البته وضعیت سپاهان با ذوبآهن متفاوت بود.
در سپاهان شرایط بهتری داشتیم. تاج میخواست بازیکنان تاپی به تیم بیاورد. اما من اجازه ندادم و دوست داشتم بازیکنان گمنام را وارد تیم کنم چون از این کار لذت میبردم.
- این درست است که حجازی معمولا با ستارهها نمیسازد؟
نه اصلا چنین چیزی نیست. من فقط یک مقطعی توی استقلال به چنین مشکلی خوردم. آنموقع هم خیلی دوست داشتم تیم یکدستی داشته باشم. البته آنجا هم سعی میکردم با ستارهها به مشکلی برنخورم.
- مثلا ماجرای شما با پرویز برومند؟
برومند برای من اهمیتی ندارد. اصلا اندازه این حرفها نیست.
- اما بازی ندادن این دروازهبان در فینال جام باشگاههای آسیا سروصدای زیادی کرد. در آن مسابقه شما یحیوی را به بازی فرستادید که قامت کوتاهی داشت و جوبیلو ایواتا روی دوتا کرنر به گل رسید.
کسانی که به فوتبال خیلی نزدیک نیستند، دقیقا متوجه نمیشوند که چرا من چنین تصمیمی گرفتم. فیلم بازی نشان میدهد که یحیوی سهتا موقعیت تک به تک را گرفت. ما سر اشتباهات بقیه بود که گل خوردیم. ولی توی گل دومی اشتباه کرد و باید از دروازه بیرون میآمد و توپ را میگرفت. اما برومند در بازی اول یک گل از 50 متری خورد. توی بازی ماقبل فینال هم سهتا گل بد خورد. خب، من باتوجه به اینها ترجیح دادم از یحیوی استفاده کنم.
- تعداد بازیکنانی که به فوتبال ایران معرفی کردهاید، کم نیست. فکر میکنم دوست داشته باشید از علیرضا اکبرپور شروع کنید. او چطور به استقلال آمد؟
زمانی که توی ماشینسازی مربیگری میکردم، علیرضا را کشف کردم. بازیکن محجوبی بود. هنوز هم فکر میکنم سرعت و دریبلهایش فوقالعاده باشد. شما به آن بازی نگاه کنید که استقلال با گل اکبرپور پرسپولیس را شکست داد، آنوقت متوجه میشوید که علیرضا چطور از مدافعان بلندقامت و قدرتی پرسپولیس رد شد و گل زد. این کار هر بازیکنی نیست.
- همان موقع همه میگفتند اکبرپور بازیکن حجازی است. با او ارتباطی دارید؟
همهکاره تیم من بود. الان دیگر نه. قبلا یکی دو دفعهای زنگ زد. اما اواخر دیگر تماس نمیگیرد. حتی عید هم زنگ نمیزند. آن اوایل از دستش ناراحت میشدم اما بعدا گفت که خجالت میکشد و دیدم که طفلک راست میگوید.
- ایوب اصغرخانی هم بازیکن خیلی عجیبی بود. اصلا سابقه بازی در لیگ را نداشت که یکدفعه در جام باشگاههای آسیا به او بازی دادید.
یادش بهخیر، ایوب خیلی میدوید، بچهها میگفتند 6تا شش دارد. توی جام باشگاهها وقتی بازیاش دادم، باورش نمیشد. قبل از بازی با العین امارات توی رختکن اسم ایوب را هم توی فهرست 11 نفره خواندم. با تعجب گفت: «آقا من؟!». گفتم بله، تو مامور مهار عابدی پله هستی. تا دقیقه 30 توی زمین بود. اتفاقا خوب هم بازی کرد اما بعد کشیدمش بیرون. چون خسته شده بود. آنقدر پله را خسته کرده بود که تا آخر بازی نتوانست تکان بخورد.
- از او خبری دارید؟
نه به آن شکل. البته خبر دارم که مدرک C و B مربیگری آسیا را گرفته. حالا هم میخواهد مدرک A را بگیرد. امیدوارم موفق باشد. البته توی آن سالها بازیکنان دیگری را هم به استقلال آوردم. محمد نوازی و فرهاد مجیدی توی بهمن بودند و سالی که تیمشان به دسته پایینتر سقوط کرد، آوردمشان به استقلال. یا همین علی چینی را درنظر بگیرید. بازیکنان دیگری هم بودند که الان اسمشان خاطرم نیست.
- انگار شما این کار را میکردید تا از شر ستارههای حرفگوشنکن استقلال راحت بشوید؟
البته این دلیلی نیست که من با ستارهها مشکل داشته باشم. باشگاه تصمیم گرفته بود منصوریان، پاشازاده و یزدانی به آلمان بروند. از این راه 3-2 میلیارد تومان هم گیر باشگاه آمد. آن موقع هرکدام از اینها برای خودشان کسی بودند. یادم است یزدانی تازه به استقلال آمده بود. خب، من همیشه بازیکنان موردنظر خودم را پیدا میکردم و با رفتن آنها اتفاق خاصی برای تیم نیفتاد. اما دیدید که فصل پیش مربیان استقلال اجازه ندادند عنایتی ترانسفر شود.
- پیش از آن هم علی دایی را کشف کردید که یکجوری شاهکار شما در استعدادیابی است.
دایی توی استقلال شرق بود. بعد رفت تاکسیرانی. من آوردمش تجارت. یکی دوتا از بازیهایش را دیدم. خیلی پر جنبوجوش بود و توی زمین خیلی فعال بود. احساس کردم میشود رویش حساب کرد. اتفاقا توی بانک تجارت آقای گل هم شد.
- ماجرای حضورتان در تمرینات تیم ملی دانشجویان چه بود؟
قضیه مال خیلی وقت پیش است. یک روز به من گفتند برو تمرینات تیم ملی دانشجویان را ببین و اگر بازیکن خوبی را پسندیدی به تیم ملی معرفی کن. روزی که به تمرینات این تیم رفتم، آقای دادکان هم بود. کنارم نشسته بود و هی میگفت: «این را بردار، آن را بردار». بهش گفتم بگذار، خودم انتخاب میکنم. بعد، از بازی رحمان رضایی و سعید رمضانی خوشم آمد و معرفیشان کردم. رضایی رفت تیم ملی ولی رمضانی بیرون ماند. رضایی آن موقع سانتر فوروارد بازی میکرد. میگفتند عضو تیم راهآهن است.
- الان هم بازیکنی مدنظرتان هست که بخواهید بعدها توی تیم بعدیتان از او استفاده کنید؟
الان هم هستند. دوسهتا بازیکن را کنار گذاشتهام که حتما یکجایی از آنها استفاده میکنم.
- ولی توی اینها رمضانی نتوانست به تیم ملی برسد، فکر میکنید دلیلش چی بود؟
نمیدانم. شاید به این خاطر که دامادم است. سعید بازیکن خوبی است. شما نگاه کنید به سابقه این بازیکن. هرجا رفته، موفق بوده. توی تیم بزرگی مثل سپاهان کاپیتان بود. الان هم کاپیتان استقلال اهواز است. به نظر من از سعید باید به نیکی یاد کنیم. اصلا نمیخواهم پارتیبازی کنم ولی در همه تیمهایی که بازی کرده، موفق بوده. او میتواند به تیم ملی هم دعوت شود.
- راستی، آتیلا هنوز بازی میکند؟
چند وقت پیش توی یکی از تیمهای دسته دوم اتریش تست داد و قبولش کردند. قبل از آن هم مدتی توی استقلال کیش بود.
- اما بعد از لیگ 76 که برای استقلال درخشید، دیگر کمتر در لیگ بازی کرد.
آن فصل که فوقالعاده بود، خیلی خوب بازی کرد و توی قهرمانی استقلال هم نقش داشت. گلهای زیادی زد و همه پنالتیهای تیم را تبدیل به گل کرد. اینها کم نبود.
- شاید به این دلیل که شما سرمربی این تیم بودید. رابطه پدر و پسری به کمکش میآمد؟
من میدانستم چطوری از او بازی بگیرم. آتیلا بازیکن قابلی بود.
- توی آن فصل البته هافبکهای استقلال نمایش بهتری نسبت به مهاجمان داشتند.
در واقع استقلال توی آن فصل اصلا مهاجم نداشت. ولی ما به غیر از آتیلا، سرژیک تیموریان و علیرضا منصوریان را هم توی خط هافبک داشتیم. همگی آنها آماده بودند. یادم است بعد از هر مسابقه روزنامهها تیتر میزدند مثلا «استقلال؛ 18 مسابقه بدون باخت!» فکر کنم ما 17 بازی پشت سر هم برنده شدیم.
- آمار ایدهآلی بود، ولی بالاخره مسابقه آخر لیگ را به فولاد باختید، آن هم در شرایطی که حریف وضعیت مناسبی در جدول نداشت.
آنها اگر میباختند، مطمئنا به دسته پایینتر لیگ سقوط میکردند. یک شرایط خاص بود. بروید توی آرشیو بگردید، آن وقت به نتایج قابل قبول استقلال پی میبرید. ما آن موقع فوتبال را زیبا بازی میکردیم و در عین حال برنده میشدیم. اگر یادتان باشد توی مسابقه رفت چهار تا به فولاد زدیم، سه تا به پلیاکریل، همینطور تراکتورسازی را با تعداد گلهای زیاد شکست دادیم.
- اما چطور شد یک دفعه جلوی فولاد شکست خوردید؟
گفتم آن بازی شرایط خودش را داشت. برخی از بچهها همراه تیم نبودند، توی زمین راه میرفتند. بعدش هم به نفع این تیم یک پنالتی گرفته شد. این پنالتی را سهراب بختیاری به گل تبدیل کرد و فولاد توی لیگ ماندگار شد. سال بعدش هم سهراب آمد استقلال!
- یعنی چه؟ به نظر شما توی آن مسابقه تبانی شده بود؟!
نمیدانم. یعنی من که در جریان نبودم. چون از اولش هم به این چیزها اعتقادی نداشتم و دنبالش نبودم.
توضیح بیشتری میدهید؟
بیشتر از این نمیتوانم. فقط میخواهم سالم کار کنم. این طور زندگی کردن هم تاوانی دارد. اگر بخواهم جور دیگر باشم خیلی چیزها را از دست میدهم. ولی کار من رسیدگی به کارهای فنی است. به هر حال من مربی تیم هستم.
- فرض کنید شما به استقلال برگردید. مثل همیشه تغییرات زیادی در تیم میدهید؟
استقلال الان نفرات خوبی دارد. با اینکه سرپرست و مدیرعامل ندارد و در باشگاه اغتشاش است ولی این تیم این فصل نتایج خوبی گرفته.
- اگر برگردید، کمکتان چه کسی خواهد بود؟
قبلا که اصغر حاجیلو بود. خیلی قبولش داشتم. فکر کنم زوج موفقی هم بودیم. اما دیگر نمیتوانم او را انتخاب کنم. اصغر قلبش را جراحی کرده. به نظرم دیگر نمیخواهد مربیگری کند. الان هم که سرپرست است.
- در استقلال مدتی قلعهنویی کمک شما بود.
مدتش خیلی کوتاه بود. فقط 6 ماه به عنوان دستیار کنارم بود.
- البته تجربه خوبی هم نبود.
ولش کن.
- الان حاضر هستید با مرفاوی همکاری کنید؟
مرفاوی مربی خوبی است. برای این باشگاه زحمت زیادی کشیده. تیمش را صدرنشین لیگ کرده. نمیشود آینده را پیشبینی کرد.
- قبول دارید که تیمش برخلاف پرسپولیس، نمایش قابل قبولی در لیگ نداشت؟
نه، قبول ندارم. پرسپولیس بازی با ملوان و پاس، کجا قشنگ بازی کرد؟! نمایش زیبا بدون گرفتن نتیجه اصلا نمیتواند قابل قبول باشد.
- شما اعتقادی به دنیزلی دارید؟
حرف من این است که دنیزلی آمد چه کاری برای فوتبال این مملکت کرد؟ امسال پرسپولیس بازیکن خوب خیلی دارد؛ بادامکی، معدنچی، ساها و الونگ الونگ. هر کدام یک ستاره هستند. حالا که نتیجه نگرفته، باز هم کسی از او ایراد نمیگیرد. حالا فرض کنید یک مربی ایرانی بالای سرپرسپولیس بود...
- فکر میکنید تفاوتش در چی است؟
زمانی که من توی یک تیم چهار تا بازیکن را کنار میگذارم، پشتم کلی حرف میزنند. توی روزنامهها مینویسند حجازی با این بازیکنان بد بوده و لج کرده! ولی دنیزلی 8-7 تا بازیکن را بیرون میکند و کسی حرفی نمیزند. من میپرسم چطور توی اروپا این کارها خوب است ولی یک مربی ایرانی که این کارها را میکند درست نیست.
- شما اصلا اعتقادی به مربی خارجی دارید؟
خیلی دوست داشتم مربی خارجی و ایرانی را توی لیگ با هم مقایسه کنیم. اما قابل قیاس نیستند. چون قدرتها یکی نیست. همین شموشک را بدهید به آقای دنیزلی، ببینیم آیا میتواند باز هم نتیجه بگیرد. آن وقت بوناچیچ را به سپاهان میدهید. آن موقع که من آنجا بودم، سپاهان زمین تمرین نداشت. کنار زایندهرود تمرین میکردیم و یک روز باغبان بیرونمان کرد. اینها را میتوانید از آقای تاج بپرسید. ولی میبینید که آقای بوناچیچ 5 تا بازیکن خارجی دارد، آن هم به غیر از بازیکنانی مثل نوری و اکبری و آرمناک.
- فکر میکنید مربی خوبی به ایران آمده؟
ایوویچ خیلی خوب بود. توی اروپا اسمی برای خودش داشت. ولی نگذاشتند کار کند. اوفارل هم لنگه نداشت. مربی منچستر بود و گوش جورج بست را میکشید! رایکوف هم خیلی خوب و موفق بود.
- خود شما هر تیمی رفتهاید، روی اصول پایبند بودهاید ولی انگار فقط برای پول به نساجی رفتید.
تیمشان توی بحران بود. ما شفاهی قرارداد بستیم. متاسفانه 6-5 ماه فرصت داشت. اصلا درست نیست بگویم ولی بچهها پول نداشتند. من هم نصف پولم را نگرفتم. آن وقت پشت سرم آن همه حرف هست.
- همیشه شما و آقای پروین را با هم مقایسه میکنند ولی دوروبر شما- برخلاف پروین- خیلی خلوت است.
دوست ندارم حرفهایی بزنم که واقعیت ندارد. اصلا صحبت نمیکنم که همه مرا دوست داشته باشند یا محبوبیتم بیشتر شود. میتوانم طوری رفتار کنم که همه دوستم داشته باشند؛ یعنی با همه باشم و با هیچکس نباشم. اما دوست ندارم که با همه باشم و با هیچکس نباشم!
- البته روابط عمومیتان هم ضعیف است!
بله، روابط عمومیام ضعیف است. اهل لابی کردن نیستم. الکی از کسی تعریف نمیکنم. به هر حال من هم توی این مملکت ناصرحجازی هستم و میتوانم به دروغ از این و آن تعریف کنم.
- بیش از اندازه حساس هستید، خصوصا در انتخاب تیمها.
نمیتوانم کاری را قبول کنم که آخرش تنها پول برایم بماند. مثلا بوشهریها همین یک ماه پیش گفتند بیا یک ماه برایمان مربیگری کن، 30 میلیون میدهیم ولی به شرط اینکه تیم به لیگ دسته یک صعود کند. اما رفتم دیدم این تیم نمیتواند صعود کند و گفتم بیخودی پولتان را هدر ندهید، این تیم بالا بیا نیست!
- از نساجی چقدر گرفتید؟
نساجی کلا 140 میلیون بودجهاش بود. از این تیم 60میلیون گرفتم. برخلاف گفتههای مطبوعات، تیم نتایج خوبی هم گرفت. ما توی خانه یک باخت هم نیاوردیم و با این وضعیت مالی، تیم را به رده هفتم جدول رساندیم.
- شایعاتی هست که همیشه دستمزد بالایی میخواهید. خودتان قبول دارید؟
نه، اصلا. اینکه تیمی با من قرارداد ببندد به نفع خودش است. من برای تیم بازیکنسازی میکنم و پولی هم نمیگیرم، درست برخلاف برخی مربیان. البته خیلی از مربیان اینطوری کار میکنند و از بازیکنان گمنامشان پورسانت میگیرند ولی من اینجوری نیستم.
- توی تیمهایی که هستید، خیلی زود مهاجمانی را که در یک مسابقه میدرخشند و گل میزنند، تعویض میکنید، مثل زمانی که توی استقلال فردملکیان را تعویض میکردید.
همه جای دنیا همین است. شما بازیهای بارسلونا را نگاه کنید؛ رونالدینیو2 تا گل که میزند مربی تعویضش میکند.
- برانکو یک بار با هاشمیان چنین کاری کرد و بعد از مسابقه گفت که او را از زمین بیرون کشیده تا تماشاگران تشویقش کنند. شما هم همین نظر را دارید؟
اما من احساس میکنم یک بازیکن تا آن زمان هر کاری که از دستش بر میآمده، انجام داده. بهتر است یک مهاجم با انرژی بیشتری وارد زمین شود.
- شغل دوم هم دارید؟
نه، شغل دیگری ندارم.
- حتی تجارت؟
اهل کاسبی نیستم. همه اینها تویش دروغ هم هست. باید بیشتر دروغ بگویید و من نمیتوانم. برای همین شغل دوم ندارم و فقط به فوتبال فکر میکنم.
حکایت ساختمانی در شمیران
الان دیگر 20 سالی میشود که اهالی تپه شمیران میدانند در همسایگی یکی از ستارگان تاریخ فوتبال ایران زندگی میکنند. بالاتر از میدان ملت در تپه شمیران، در یکی از فرعیهای خوشآب و هوا، ساختمان 4 طبقه نوسازی خودنمایی میکند؛ ساختمانی که تنها چندماه از ساخت و ساز آن گذشته؛ ساختمانی با نمای سنگ گرانیت. از در پارکینگ که وارد ساختمان شوی، میفهمی وسایل اینجا را براساس اصول فنگشویی چیدهاند.
کریستالهای نمک در گوشه پارکینگ گذاشته شده و البته در پارکینگ چیزهای چشمگیر دیگری هم دیده میشود؛ چند دستگاه اتومبیل پژو و زانتیا که احتمالا مال آتیلا و آتوسا و سعید است؛ چراکه ناصرخان خودش اصلا ماشین ندارد و هر جایی هم که بخواهد برود یا او را میرسانند یا مجبور است با تاکسی برود. 3طبقهای که بالای پارکینگ ساخته شده به ترتیب مال ناصرخان، آتیلا و سعید رمضانی است تا تمام اعضای خانواده حجازی زیر یک سقف باشند.
البته در طول روز اعضای خانواده چندان در طبقه خودشان نمیمانند و همه در واحد ناصرخان و همسرش جمع میشوند. حجازی نقشه تمام ساختمان را خودش داده و تمام اتاقها با چیدمانی که خودش دوست داشته، ساخته شده. البته او اعتراف میکند که برای ساختن این ساختمان، هرچقدر پول که در این سالها درآورده بود، خرج کرده. بماند که کلی بدهکار هم شده!
حیاط ساختمان حجازیها، جزو دیدنیترین جاهای ساختمان است؛ جایی که هم درختهای حیاط قدیمی در آن باقی مانده و هم تازگی آلاچیقی در آن زدهاند که جان میدهد برای عصرهای تابستان. کلی گل و گلکاری، چنان رنگی به حیاط داده که هرکسی را سرشوق میآورد. منقل کنار حیاط هم خبر میدهد که حجازی حسابی اهل کوبیده و جوجه است.
توی باغچه بذر شبدر ریختهاند و دورتادور شبدرها را شمشاد کاشتهاند. با دیدن این باغچهآرایی، حجازی لب میگشاید که این باغچه جایی بود که سالها انتظار آن را میکشیده.
زیر پارکینگ ساختمان هم برای خودش عالمی است. البته برای رفتن به آنجا باید کفشتان را دربیاورید و دمپایی به پا کنید. آنجا استخری است که حجازی برای خودش و بچهها ساخته. درکنار استخر یک سونای خشک هست و در کنار سونا یک جکوزی.
وسایل بدنسازی، تردمیل و کلی اردک و دلفین بادکنکی که احتمالا برای سرگرمی امیرارسلان آنجاست هم، فضای استخر را دیدنیتر کرده. البته حجازی هنوز حوصله شنا توی این استخر را ندارد و تنها چیزی که از این خانه برایش مانده، سروکلهزدن با طلبکارهاست.
فوتبال در خانواده حجازیها ژنتیکی است
اگر گروهی اصرار میکنند آتیلا به خاطر اینکه پسر ناصر حجازی بوده به جایی در فوتبال رسیده، گروهی هم هستند که پافشاری میکنند اگر آتیلا پسر ناصر حجازی نبود، کارش راحتتر بود.
این پارادوکسی است که برای پسر ستارگان فوتبال پیش میآید و هیچ وقت هم کسی نمیفهمد که اصل ماجرا چیست. به هر صورت آتیلا تا زمانی که در استقلال بازی میکرد، چندان وصله ناجوری هم برای این تیم نبود. او پنالتی زن اول تیم به حساب میآمد و در لیگ سال 1376، حتی یک پنالتی را هم خراب نکرد، تا بهترین پنالتی زن لیگ لقب بگیرد.
البته آتیلا پس از جدایی ناصر حجازی از استقلال، دیگر امنیت شغلی زیادی نداشت؛ جوری که همین پارسال با استقلال کیش در لیگ دسته اول ایران بازی میکرد و مدتی هم در مسابقات لیگ دسته دوم اتریش به میدان رفت. او در تمام این سالها سایه پدرش را بالای سر داشت و هیچوقت نتوانست از زیر آن بیرون بیاید.
آتیلا که زمانی حتی ادعای پوشیدن پیراهن تیم ملی را هم داشت، الان چند ماهی است فوتبال را بوسیده و کنار گذاشته و دنبال ثبت نام در کلاسهای آموزش مربیگری افتاده. احتمال این که ژن مربیگری ناصر پدر، به آتیلای پسر رسیده باشد چندان هم کم نیست.
اما آتوسا به خاطر ناصر حجازی، مشکل چندانی برایش پیش نیامد و این برخلاف بلاهایی است که در فوتبال بر سر برادر بزرگترش- آتیلا- آمده. آتوسا که ازکودکی با توپ و فوتبال آشنا بود، در 18-17 سالگی اسم و رسمی برای خودش دست و پا کرد.
در آن سالها تازه فوتسال بانوان در ایران راه افتاده بود و آتوسا کاپیتان تیم فوتسال زنان استقلال بود.
در همان سالهایی که ناصر حجازی روی نیمکت استقلال مینشست و آتیلا در استقلال بازی میکرد، آتوسا هم در تیم فوتسال استقلال، عنوان «خانم گلی» لیگ فوتسال زنان را مال خود کرده بود. آتوسا حتی در آن زمان درتیم فوتسال زنان ایران هم- که اولین تیم رسمی فوتبال زنان پس از انقلاب بود- عضویت داشت و همراه این تیم در چند تورنمنت هم بازی کرد.
هرچند که با جاافتادن فوتبال روی چمن در جامعه زنان، سن فوتبال آتوسا تمام شد و او به اجبار خانهنشین شد. او با کاراکتری که در فوتسال بانوان داشت، به راحتی میتوانست مربیگری در فوتبال زنان را ادامه دهد ولی انگار مسئولیتهای او در خانه بیشتر شده و او قید دنیای فوتبال را زده.
بالاخره الان دیگر همه میدانند که آتوسا چند سال پیش با سعید رمضانی ازدواج کرده؛ بازیکنی که در ذوب آهن شاگرد ناصرخان بود و احتمالا همین آشنایی کار را به جایی کشانده که شاگرد، جرات خواستگاری از دختر استاد را به خودش بدهد. البته سعیدرمضانی هم پس از این ازدواج، زیر سایه ناصر حجازی رفته و همه جا از او به نام «داماد ناصرخان» یاد میشود. سعید رمضانی، الان در استقلال اهواز بازی میکند و کاپیتان دوم این تیم است.
رمضانی هم بارها تا آستانه تیم ملی پیشروی کرده ولی هر بار به خاطر مشکلاتی به آن نرسیده است. فعلا که ناصر حجازی با شرمندگی تمام اعتراف میکند... به خاطر من سعید را به تیم ملی دعوت نمیکنند، با این وصف احتمال این که سعید هم راه آتیلا را در پیش بگیرد کم نیست.
اما فوتبالیستهای خانواده حجازی به اینجا ختم نمیشوند. اگر سری به خانه آنها بزنید میبینید که «امیرارسلان»- نوه ناصر حجازی و پسر آتوسا- هم از 5-4سالگی استیل فوتبالیستها را پیدا کرده. اگر قدرت شوتهای پای چپ او را ببینید، حتما به امیرارسلان ایمان میآورید.