همچنین پوتین با نوشتن یادداشتی در روزنامه نیویورکتایمز از مردم آمریکا خواست از حمله نظامی به سوریه جلوگیری کنند؛ یادداشتی که با واکنش خشمگینانه شماری از سیاستمداران آمریکایی روبهرو شد که وی را به توهین به شعور مردم این کشور متهم کردند. همانطور که در مطلبی که از پی میآید، میخوانید مطالعه روسیه بدون مطالعه پوتین امکانپذیر نیست. این امر نشاندهنده نقش بزرگی است که وی در حکومت کشورش دارد. کتابی که اخیراً در غرب منتشر شده، ویژگیهای عمده شخصیت وی را برشمرده است که بر چگونگی رفتار و حکومتداری وی تأثیر گذاشته است. این ویژگیها را میخوانیم.
نگاه ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه برای آینده این کشور چیست؟ آیا وی میتواند تصور کند که رهبر آینده روسیه در انتخابات آزاد و منصفانه انتخاب شود؟ آیا وی از کودتای بدون خونریزی یا اعتراضهای خشونتآمیز خیابانی میترسد؟ نمیتوانیم پی ببریم در مغز پوتین چه میگذرد اما مختاریم که گمانهزنی کنیم. ریچارد لوری، کارشناس علوم سیاسی میگوید: هر دستگاه اطلاعاتی باید یک پوتینشناس تماموقت داشته باشد و یک دلیل این امر آن است که ولادیمیر پوتین به تنهایی بر روسیه حکمرانی میکند؛ آنچه وی میگوید، اجرا میشود. به همین علت است که بیشتر کسانی که میکوشند روسیه امروز را تشریح کنند، سر از نوشتن زندگینامه پوتین در میآورند؛ داستان زندگی اسرارآمیز سرهنگ کاگب که معلوم نیست از کجا پیدا شد و الان جایی دیگر ندارد که برود. امروز فهم درست روسیه بهمعنای فهم درست پوتین است. اخیرا کتابی با عنوان «آقای پوتین: مأموری در کرملین» منتشر شده است که نویسندگان آن معتقدند آنچه به سیاست پوتین شکل میدهد، نه ایدئولوژی که تجربه است. فیونا هیل و کلیفورد گدی میگویند که پوتین سرنوشت خود را عمدتاً براساس ماهیت هویت اصلی خود شکل داد. از این رو، روایت داستان پوتین بهمعنای بازسازی هویت وی است که به اعتقاد آنان در 7عنصر خلاصه میشود؛ ازجمله دولتگرا، مرد تاریخ، سرسخت، بیرونی، طرفدار بازار آزاد و مسئول پرونده.
1 - پوتین دولتگرا
دولتگرایی پوتین نه میراث پرورش وی در کاگب است و نه تمایل وی به گذشته شوروی. این امر نشاندهنده مخالفت با ناتوانی دولت در دهه اول دوره پس از کمونیست از جانب جامعه روسیه است. این ترس از ناتوانی دولت به بهترین شکل توضیح میدهد چرا یلتسین، نخستین رئیسجمهور دوران پس از شوروی، پوتین را به جانشینی خود برگزید و نیز نشان میدهد چرا اکثریت مردم روسیه از یک سرهنگ سابق کاگب بهعنوان رهبر خود استقبال کردند. اما با کمرنگشدن خاطرات دهه 1990، محبوبیت پوتین رو به افول گذاشته است. استقلال و نه فقط رفاه اصل میثاق پوتین با مردم روسیه بود. در سال 2000، روسها دولتی میخواستند که بتوان به آن احترام گذاشت.
2 - پوتین مرد تاریخ
برخلاف آنکه بسیاری از منتقدان پوتین، وی را حکمرانی اتفاقی میبینند که دچار امروزی بودن طمعورزانه است، هیل و گدی وی را مرد تاریخ میدانند؛ کسی که از نقش تاریخی خود آگاه و دلمشغول تاریخ روسیه است، اما نمیتواند به آیندهای قانعکننده برای روسیه قرن بیست و یکم جامه عمل بپوشاند. برای پوتین، این امر اصلاً عجیب نیست که شهروندان روسیه یک هفته نبرد استالینگراد و هفته بعد سالگرد به قدرت رسیدن سلسله رومانوف را جشن بگیرند. وی به تاریخ روسیه عمدتاً به شکل ابزاری برای بقای کشور مینگرد. نسل پوتین غیرایدئولوژیک و بدبین است اما نقش ایدئولوژی را در سیاست قدرت میفهمد. پوتین به ایدئولوژی روسی علاقهمند است؛ یک ایدئولوژیای که میتواند به کشور و حکومت هویت بدهد. به اعتقاد وی، روسیه به ایدئولوژی نیاز دارد تا از آن در برابر زیانهای جهانیشدن محافظت کند. بنابراین ائتلاف کرملین با کلیسای ارتدوکس نه مانور تاکتیکی که یک ضرورت سیاسی است.
3 - پوتین مرد بقا
پوتین مرد بقا احتمالاً جالبترین جنبه از شخصیت رئیسجمهور روسیه است. فرق بزرگی است بین فرد بازمانده و کسی که اساساً مرد بقاست. فرد بازمانده منفعل است، اما دومی فعال است. پوتین بازمانده نیست بلکه مرد بقاست. وی زمانی که کشورش دستخوش تغییرات عمیق بود، در خارج از این کشور زندگی میکرد و در سال 1989در آلمان شرقی شاهد مستقیم فروپاشی امپراتوری شوروی بود. هنگامی که معترضان آلمان شرقی در برابر دفتر کاگب گرد آمدند و کوشیدند وارد آن شوند، پوتین که وانمود میکرد مترجم است، توانست آنان را بیرون نگهدارد. برای وی، بقا کلمه دیگری بهمعنای پیروزی است. تلاش برای بقا معنابخش تمایل پوتین برای اندیشیدن بر حسب بدترین سناریوهاست که اساس دکترین وی برای حکومتکردن بر روسیه است. این اصل وی را در کنار لیبرالهای اقتصادی مانند الکسی کودرین قرار داد اما این کار برای پوتین مسئلهای مربوط به امنیت بود، نه سیاست اقتصادی. ذخایر مالی باید در خدمت دفاعکردن از استقلال روسیه باشد. تأثیر بحران مالی جهانی، حقانیت باورهای وی را ثابت و آنها را تقویت کرد. تمرکز بر بقا یک عنصر اصلی دیگر از سیاست پوتین را توضیح میدهد؛ یعنی وسواس وی نسبت به اینکه ضعیف انگاشته نشود. وی مایل بود کشوری را در همسایگی اشغال کرده تا قدرت خود را اثبات کند.
4 - پوتین بیرونی
پوتین در دانشگاه، در کاگب، در سدن و کرملین فردی بیرونی بود. مهمتر اینکه وی از ابتدا تصمیم گرفته است که چنین نقشی داشته باشد. فرد بیرونی همواره در موقعیت بهتری قرار دارد تا رخدادها را درک کند. نقطه ضعف او ناتوانی وی برای تعلق داشتن است. فرد بیرونی نمیتواند با هیچکس و هیچچیزی هم ذاتپنداری کند. حتی وفاداریاش بیشتر بنا به راهبرد است تا غریزه. پس از بیش از یک دهه استقرار در قدرت، پوتین همچنان در نظام سیاسی خود فرد بیرونی است. در دولت، وی هنوز متکی به کسانی است که پیش از ورود به کرملین با آنان آشنا شده بود.
5 - پوتین طرفدار بازار آزاد
پوتین اصلاحکننده بازار نیست. وی به اقتصاد دولتی اعتقاد ندارد و سازوکار بازار را میفهمد اما نسخه عجیبی از بازار آزاد را تأیید میکند. وی در این رؤیاست که دست پنهانی باشد که امور را اداره کند. هیل و گدی استدلال میکنند که تجربه تلخ وی در زمانی که مأمور مقابله با بحران خواربار در سنپترزبورگ در اوایل دهه1990 شد، در شکلگیری عقایدش درباره اقتصاد بسیار تأثیرگذار بود. برخلاف کمونیستها که همچنان رؤیای دوباره ملیکردن اقتصاد را در سر دارند، پوتین رؤیای دوباره ملی کردن نخبگانی را دارد که اقتصاد را اداره کنند. جنگ او با شرکت نفتی یوکاس و نفوذ وی به شرکتهای خصوصی، تلاشی برای کنترل کردن بازار بود. برای پوتین، اعتماد بهمعنای اهرم کنترل است. وی اصلاً به کسانی که سرمایه خود را بهصورت نقدی و خانوادههای خود را در خارج نگه میدارند، اعتماد نمیکند. اولیگارشها نه مالک که مدیران داراییهای دولتی به شمار میروند. برای آنکه این افراد کارآمد باشند، لازم است که باور کنند که مالک هستند اما برای آنکه حکومت ادامه پیدا کند، باید به آنان گوشزد کرد که فقط مدیر هستند.
6 - پوتین مسئول پرونده
در بیشتر نظریههای توطئه، رشد همیشگی ولادیمیر پوتین را با یک پدیده میتوان توضیح داد؛ یعنی کاگب. اما واقعا در نگاه پوتین، کاگب چیست؟ پارهای از کارشناسان معتقدند که پوتین کاگب را به قدرت نرساند. وی دوستان خود را به قدرت رساند و تعجبآور نیست که بسیاری از آنان در دستگاه اطلاعاتی کار میکردند. در کاگب به پوتین آموخته شده بود که در جایی که دیگران نهادها را میبینند، وی افراد را ببیند. وی آموخت که نهتنها چگونه در نهادها کار کند بلکه چگونه کار خود را بکند بیآنکه با افراد برخوردی داشته باشد. این مهارت باعث موفقیت پوتین در سالهای غبارآلود دهه1990 شد، اما به ناتوانی وی در نهادسازی نیز انجامید. پوتین هنوز نتوانسته است نظام باثبات سیاسی در روسیه را بنا نهد. دولت روسیه امروز بزرگتر و ثروتمندتر است اما نسبت به دولت دهه1990کارآمدی بیشتری ندارد.
7 - پوتین تزار
پوتین تزار یک وجه مهم از هویت پوتین است که در کتاب یادشده به آن اشاره نشده و البته وجه تازه شخصیت وی است. با دیدن اشکهای پوتین در شب انتخاب مجدد وی، یک چیز مشخص بود: وی تزار است و فقط تزاری در افول میتواند این چنین بگرید؛ فقط تزارها از ناسپاسی رعایای خود میرنجند. این وجه هفتم پوتین پس از ورود وی به کرملین معلوم شد اما هر روز بیش از پیش رشد و اهمیت پیدا میکند. در خلال دهه گذشته، پوتین با این سؤال روبهرو بوده است: آیا قدرت شخصی خود یا دولتی را تحکیم کند که بتواند بدون وی دوام آورد. در دهه1980 لطیفه جالبی دهان به دهان مردم روسیه میگشت؛ مردی تمام عمر در کارخانهای کار میکند که به ساختن بهترین سماور در اتحاد شوروی شهره است. طی سالها وی قطعاتی را از کارخانه، قاچاقی بیرون میبرد به این امید که سماوری باشکوه برای خودش سر هم کند. اما هر بار که قطعات را سر هم میکرد، سماور از کار در نمیآمد بلکه نتیجه آن سلاح کلاشینکف بود. برخی تحلیلگران میگویند آیا این خلاصه زندگی پوتین نیست؟