یک دهه پیش، ینس‌لمان و هم‌تیمی‌هایش گروهی از بازیکنان را در آرسنال در کنار هم تشکیل داده بودند که هنوز بسیاری معتقدند یکی از بهترین تیم‌های تاریخ لیگ برتر انگلیس بوده است. لمان شروعی استثنایی در لندن داشت.

ینس لمان-برنده همیشگی پنالتی‌های مهم

او در 38 بازی اولش، 26 برد و 12 مساوی داشت و حتی یک‌بار هم طعم شکست را نچشید. لمان در سال2005 با آرسنال قهرمان جام حذفی و لیگ شد اما در فصل بعد کارهای بزرگ‌تری هم در پیش داشت. او و تیمش در 10 بازی متوالی گل نخوردند و راهشان را تا فینال لیگ قهرمانان ادامه دادند تا با بارسلونا بازی کنند. لمان در صعود تیمش به فینال نقشی پررنگ داشت و با مهار پنالتی خوان‌رومان ریکلمه، بازیساز ویارئال تیمش را به پاریس رساند. با این حال این عملکرد درخشان، نه در لیگ و در قاره اروپا نتوانست توپچی‌ها را به افتخار برساند. لمان در سال2008 آرسنال را ترک کرد تا به اشتوتگارت برود. او در سال 2010 بازنشسته شد اما یک سال بعد از بازنشستگی بیرون آمد تا دویستمین بازی‌ا‌ش را برای آرسنال انجام بدهد. او در انتهای فصل 11-2010 با خاطره‌ای خوش از آرسنال دوباره بازنشسته شد اما هنوز ارتباطش را با باشگاه از دست نداده. او که در حال سپری کردن دوره‌های مربیگری یوفا است، با تیم جوانان باشگاه تمرین می‌کند. لمان یک روز بعد از اینکه آرسنال در 2 بازی رفت و برگشت فنرباغچه را 5 بر صفر شکست داد تا برای شانزدهمین سال متوالی در مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا بازی کند، با سایت آرسنال گفت‌وگو کرد و از خاطراتش در کنار توپچی‌ها گفت.

  • ینس! از سال 2003 بگو؛سالی که به آرسنال آمدی. از آمدن به آرسنال چه خاطراتی داری؟

خیلی سریع اتفاق افتاد. یادم می‌آید که با من تلفنی تماس گرفتند و من باید 2 روز بعد به لندن می‌آمدم. یادم می‌آید یک روز یکشنبه بود که به پدر و مادر خودم و پدر و مادر همسرم زنگ زدم و به آنها گفتم که باید چیزی به شما بگویم. آنها فکر می‌کردند ما می‌خواهیم خبر بچه‌دارشدنمان را به آنها بدهیم. اما من به آنها گفتم که می‌خواهیم به لندن برویم و آنها واقعا غافلگیر شدند. از من پرسیدند که کی می‌خواهیم برویم و من گفتم فردا. واقعا شوکه شده بودند. وقتی که پسر بزرگم به اینجا آمد، سکسکه‌اش گرفته بود و قطع نمی‌شد. ما در نهایت به دکتر رفتیم و او به ما گفت که پسرم به‌خاطر اینکه یکباره اینجا آمده‌ایم، دچار مشکل روانی شده است. پسر من نتوانسته بود انتقال از آلمان به انگلیس و تحصیل به یک زبان تازه در یک محیط تازه را هضم کند. البته بعد از مدتی، او با محیط خوگرفت و همه‌‌چیز مرتب شد. انتقال یکباره ما برای فرزندانم شوکه‌کننده بود.

  • شما قبل از آن به ایتالیا رفته بودید تا برای میلان بازی کنید اما خیلی زود به آلمان برگشتید. آیا انتقال به انگلیس باعث نمی‌شد که نگران شوید یا بترسید؟

برای من تصمیم راحتی بود. من می‌دانستم که بوروسیا دورتموند مشکلات مالی دارد. البته مشکلات آنها عمومی نبود. من همیشه به‌خودم می‌گفتم خب من در میلان هستم اما برای مدت کوتاهی اینجا خواهم ماند. من همیشه دوست داشتم که این حق را داشته باشم که به تیم‌های خارجی بروم چون همیشه دوست داشتم فوتبال را در کشورهای مختلف تجربه کنم. وقتی که در میلان بودم این فرصت را داشتم که به لیورپول بروم، اما این پیشنهاد را رد کردم چون به دورتموند رفتم. فکر می‌کنم اگر به لیورپول رفته بودم، دیگر به آرسنال نمی‌آمدم اما الان فکر می‌کنم آمدن به آرسنال بهترین تصمیم من بود؛ چون ما قهرمان لیگ برتر شدیم و این برای من خیلی بیشتر از تنها بردن یک جام ارزش دارد.

  • تو در فصل اول خود ‌یک شکست‌ناپذیر (اشاره به لقب تیم آرسنال در آن فصل که در بازی‌های خارج از خانه حتی یک شکست هم نداشت) بودی؛آیا اصلا انتظار چنین چیزی را داشتید؟

البته که نه. من اینجا آمدم و به مربی گفتم که تمام تلاشم را می‌کنم تا هرچه زودتر با تیم هماهنگ شوم. من می‌دانستم که او می‌تواند آلمانی صحبت کند و من از او خواستم وقتی که نمی‌توانم کلمات (انگلیسی) را درست انتخاب کنم به من کمک کند. من خیلی خوب می‌توانستم در هماهنگی خط دفاعی تیم مؤثر باشم اما اینکه به یک تیم جدید بروی و با یک زبان دیگر سعی کنی مدافعانت را هماهنگ کنی اصلا کار راحتی نیست و من هم انتظار نداشتم که بتوانم به راحتی این کار را بکنم البته خیلی هم کار سختی برای من نبود. برای این کار به حدود 100کلمه در زبان انگلیسی نیاز دارید و این کلمات در مقایسه با کلمات آلمانی خیلی سریع‌تر هستند (تلفظ آنها زمان کمتری نیاز دارد). مثلا به انگلیسی می‌گوییم که ترن (برگرد) اما در آلمانی باید یک جمله بگوییم: دره دیش اوم. وقتی که مقایسه کردم متوجه شدم که کلمات انگلیسی واقعا سریع‌تر هستند و زودتر می‌توانم با استفاده از آنها با مدافعان ارتباط برقرار کنم.

  • آیا به عظمت چیزهایی که قرار بود به‌دست بیاوری فکر می‌کردی؟

ما همیشه روی بازی بعد تمرکز می‌کردیم اما بازی با منچستریونایتد واقعا تأثیرگذار بود. رود فان نیستلروی در این بازی در اولدترافورد فرصت گلزنی داشت اما ضربه‌اش به دیرک دروازه خورد و گل نشد. این شوت فکر کنم پایه تمام موفقیت‌هایی بود که ما پیش‌رو داشتیم. ما قبل از آن نمی‌دانستیم که اینقدر خوب هستیم و هیچ‌کس نمی‌تواند ما را ببرد. بعد از بازی‌ها که به خانه زنگ می‌زدم، با همسرم شوخی می‌کردم و وانمود می‌کردم که باخته‌ایم اما او باور نمی‌کرد و می‌گفت نه بابا، من باور نمی‌کنم، شما هرگز نمی‌بازید. برای چند‌ماه این برنامه من بعد از هر بازی بود.

  • آیا احساس خاصی در آن تیم وجود داشت؟

من با بازیکنان بزرگی بازی کرده‌ام. ما در هر پستی در زمین بازیکنانی با کلاس جهانی داشتیم. من از سول کمپل و مارتین کیون یاد گرفتم که چطور 4مدافع را با هم هماهنگ کنم. ما در آلمان با 4 دفاع بازی می‌کردیم اما سیستم خاصی در این‌باره نداشتیم. در آلمان هیچ سیستم واقعی‌ای که به ما بگوید چطور بازی کنیم، چطور حرکت کنیم و چطور فاصله‌مان را حفظ کنیم وجود نداشت. این چیزی است که من در اینجا در آرسنال یاد گرفتم. من فکر می‌کنم سبک بازی من کمی برای هواداران و رسانه‌ها عجیب بود. من خیلی خوب در تیم جا افتادم چون بعضی مواقع حدود 30تا 40متر جلو می‌رفتم تا خط دفاع را پوشش بدهم. ما همیشه جلو بازی می‌کردیم و با مدافعان سریعی مانند کولو توره، اشلی کول و سول کمپبل، پوشش دادن آنها کار راحتی بود. من می‌دانستم آنها به اندازه کافی سریع هستند که اگر من اشتباهی انجام بدهم، من را پوشش بدهند.

  • چرا در راه رسیدن به فینال لیگ قهرمانان، مهار پنالتی خوان ریکلمه واقعا به‌یاد‌ماندنی است؟

وقتی که مربی من را از ترکیب اصلی تیم بیرون گذاشت، ‌شروع کردم به انجام مدیتیشن. وقتی که به‌عنوان یک دروازه‌بان از تیم بیرون گذاشته می‌شوی، یعنی باید به فکر یک باشگاه دیگر باشی تا بتوانی بازی کنی. من 34ساله بودم و در سال منتهی به جام جهانی بودیم. من در آلمان با اولیور کان برای شماره یک تیم ملی رقابت داشتم. واقعا نمی‌توانستم بازی نکنم. بنابراین تلاش کردم تا ذهنم را به‌صورتی متفاوت برنامه‌ریزی کنم. من از تیم بیرون گذاشته شده بودم و فکر می‌کردم که خب حالا باید کار متفاوتی انجام بدهم. بعد از 10مسابقه، مربی را متقاعد کردم که به من اجازه بدهد دوباره بازی کنم اما مدیتیشن را هم ادامه دادم. واقعا تلخ اما در عین حال جالب هم بود. دلیل اینکه به این موضوع اشاره می‌کنم این است که وقتی کار در آن بازی به پنالتی کشید، ‌واقعا مثبت فکر می‌کردم. وقتی که دوباره به ترکیب تیم برگشتم، احتمالا تا پایان فصل 2006دیگر هیچ اشتباهی نداشتم چون همیشه از این می‌ترسیدم که دوباره از ترکیب تیم بیرون گذاشته شوم. می‌دانستم حتی اگر تیم مقابل، یک پنالتی گرفته است، ‌من باید مهارش کنم. وقت آن پنالتی به‌خودم گفتم: خب این یک پنالتی است و من باید مهارش کنم.

نکته مثبت ماجرا این بود که ریکلمه نزدیک به 180دقیقه مقابل ما بازی کرده بود. وقتی که بازیکنان را در زمین می‌بینید، می‌توانید آنها را تحلیل کنید و حدس بزنید وقتی که تحت فشار هستند چه‌کار می‌کنند و یک پنالتی در دقیقه آخر یک بازی، بزرگ‌ترین فشاری است که یک بازیکن می‌تواند روی شانه‌هایش احساس کند. من از زبان بدنش و شیوه‌ای که پاس می‌داد و تلاش می‌کرد گل بزند، حدس زدم توپ را به کجا می‌فرستد. درک من از شرایط او و مشاهداتم از حرکاتش هم البته من را ناامید نکرد.

  • واقعا خوب بود.

بعدا در سال 2006من این شانس را داشتم که در جام جهانی آلمان بازی کنم و این لحظه حیاتی دوباره فرارسید. برابر‌ آرژانتین کار به پنالتی کشید. کامبیاسو (لمان پنالتی او را در یک چهارم نهایی مهار کرد) برای اینترمیلان بازی می‌کرد. من برای ضربات پنالتی یک یادداشت درباره حرکات تمام بازیکنان داشتم که البته کامبیاسو در آن نبود. من تلاش کردم متوجه بشوم که او پنالتی‌اش را چطور خواهد زد. وقتی که به سمت توپ می‌آمد، یادم آمدم که هنگام آماده‌سازی برای بازی با ویارئال فیلم چند ضربه ایستگاهی را دیدم که یک یا 2 ضربه از کامبیاسو هم در آن بود. من یادم آمد که او با پای چپش توپ را از بالای دیوار دفاعی عبور می‌داد و به گوشه سمت چپ دروازه‌بان می‌فرستاد. من فکر کردم که او اینطور راحت‌تر است که توپ را به سمت چپ بفرستد. همینطور که می‌دوید تا شوت کند، همه این چیزها از مغزم عبور کرد. قبل از اینکه پایش به توپ برسد، من فکر کردم که خب من هم باید همان جا بروم. این تصمیم من به لطف آماده‌سازی‌های خوبی که قبلا داشتم جواب داد. وقتی که به آرسنال آمدم، پت رایس (دستیار ونگر) به من گفت: لنس! اگر در آماده‌سازی خودت شکست بخوری، باید برای شکست‌های بزرگ آماده شوی. بعد از آن یاد این جمله افتادم.

  • تو پنالتی روبرتو آیالا را هم گرفتی. اسم او در لیستی که کوپکه برای تو آماده کرده بود هم بود اما تو اطلاعات آن برگه را نادیده گرفتی؛ چرا؟

من فکر می‌کنم در تمام ضربات پنالتی مهم زندگی‌ام برنده بوده‌ام. وقتی که جوان بودم، در تیم‌های جوانان پنالتی‌ها را می‌گرفتم و بعدا در زندگی حرفه‌ای‌ام هم همین کار را کردم. به‌عنوان یک دروازه‌بان، همیشه دوست داشتم با تاکتیک کار کنم. نمی‌توانستم خلاف آن کار کنم. به همین‌خاطر بود که اطلاعات آنها را رد کردم چون می‌خواستم به سمتی بروم که رفتم و پنالتی آیالا را گرفتم.

  • بازی کردن در جام جهانی چطور بود؟

مردم آلمان هنوز هم به بازی‌های ما افتخار می‌کنند. مردم هنوز هم وقتی من را می‌بینند به‌خاطر جام‌جهانی 2006از من تشکر می‌کنند. ما قبل از جام نتایج بدی می‌گرفتیم. حتی از یورگن کلینزمان خواستند تا به پارلمان آلمان برود و در این‌باره توضیح بدهد که البته او این درخواست را رد کرد. تمام رسانه‌ها به‌خصوص بیلد ما را می‌کوبیدند اما وقتی که فهمیدند مردم اینطور فکر نمی‌کنند، مجبور شدند نظرشان را تغییر بدهند و به یکباره از ما تعریف کردند. در یک هفته اول جام منفی بودند اما بعد همه‌‌چیز تغییر کرد.

  • شما در نیمه نهایی به ایتالیا باختید. باید واقعا دردناک باشد.

واقعا احساس بدی داشتم چون در آخرین دقیقه حذف شدیم. این اتفاق همیشه تلخ است. این شکست یکی از بزرگ‌ترین ناراحتی‌های زندگی من است. ما داشتیم خود را برای ضربات پنالتی آماده می‌کردیم.

 

کد خبر 231515

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز