اما اگر دقیقتر نگاه کنیم، درخواهیم یافت که انگار همه ماجرا هم در جبهه مخاطب نمیگذرد و در بین آن دسته از علاقمندانی که شعر را جدیتر میخوانند و مینویسند هم کسانی هستند که آفت ادب روزگار ما را تصنع و تکلف میدانند و هنوز هم هستند بسیاری که بنابر همین عقیده دوست دارند و سعی میکنند سادهتر و خودمانیتر بنویسند و البته در رویکردهای این گونه، عوامل گوناگونی مؤثر است که مؤثرترین این عوامل میتواند محیط فرهنگی و جغرافیایی بالیدن شاعر باشد.
اما با درنگی در مجموعه شعر یاد شده پی می بریم یکی از بارزترین خصوصیات سرودههای داوود صادقی، رهایی او در انتخاب موسیقی کلمات است که به هر روی در بستر گستردهتری، موسیقی سطرهایش را هم رقم میزند. بر سطرهای دفتر «برای چهار شب دیگر» بارها ذهن مخاطب از عادتهای موسیقاییاش پرتاب میشود به فضایی که بیش از همه چیز نوعی عدم قطعیت را القا میکند.
شاید اگر مخاطب بداند که صادقی الفبای ادبیات آکادمیک را خوب میداند و در موسیقی سنتی نیز دستی دارد، از این گریزهای مدام او در موسیقی شعرش تعجب کند ولی نهایتاً آنجه بیش از همه در ذهن خواننده سؤال میشود این است که آیا میتوان با گریزهایی اینگونه برعادتزدگیها غلبه کرد، در حالی که از امکانات کلاسیک موسیقی شعر هم بهرهمند بود یا خیر؟شاید جز در مواردی معدود، نتوان قالب خاصی برای سرودههای این دفتر تعریف کرد چرا که شاعر انگار هر جا صلاح دانسته قالب را شکسته و بعضی بایدها را به فراموشی سپرده تا به الگویی که دوست داشته برسد.
سوای مبحث موسیقی، صادقی در بسیاری از مؤلفههای دیگر نیز سر نوشتن آنچه خود میپسندد را دارد تا حدی که تقریباً هیچ ساخت معهودی در آثار او قامت نبسته. در دفتر «برای چار شب دیگر» حدود 40 سروده هست که وقتی با تکتک آنها مواجه میشوی، نمیتوانی دغدغههای بودن و ماندن را در آنها نادیده بگیری؛ حالا ممکن است مخاطبی که اصولی برای خودش دارد، این سطرها را شعر بداند یا نه یا از ساخت و فرم و سر و شکل و سایر مؤلفههای آن خوشش بیاید یا نیاید.یکی دیگر از خصوصیات آثار دوستانی که در پهنه طبیعت بالیدهاند و سرودهاند، این است که در بین تصاویر و کلمات آنها گاهی فرصتی مفصل برای نفس کشیدن فراهم میشود؛ فرصتی که در تنگنای واژگان دودزده شهری کمتر فراهم است چرا که نه برای تجربه کردن این گونه خاصگیها مجالی هست و نه ناخودآگاهی تأثیر و تکرار، چنین اجازهای به بسیاری از شهرنشینها میدهد؛ شهرنشینهایی که حتی وقتی از محیط دودزده خود فرار میکنند هم عینکهایشان را با خود میبرند که مبادا عادتهایشان آفتابی شود؛ شهرنشینهایی که بعضی از آنها اگر تقویم نداشتند شاید بهار را هم نمیفهمیدند.
اما تقویم آنهایی که دشتها را خوبتر میبینند، برگی جز رنگ دشت ندارد:وقتی که کشتها/ پهنای مزرعه را داد میزنند/ یعنی که فصل/ دوباره عوض شدهست
حالا من و تو بگوییم مجرد و ملموس «داد زدن کشت» پسندیده نیست؛ کسی که در آن صفحه زندگی است خواه ناخواه آن را میشنود.
جغرافیای چنین سرایندگانی علاوه بر مواهب بیرونی که بیشتر به حوزه تصویر محدود میشود، با ارزانی داشتن بارقههایی از فرهنگ دست نخورده یا کمتر دست خورده اقلیمی به آنها، نمودهای دیگری نیز به شعر آنها میافزاید؛ سادگی لحن و رنگ عاطفه موجود در آثار این سرایندگان از همین دست است.آزادی و رهایی در قالب و موسیقی و دیگر مؤلفهها را به عنوان خصوصیت بارز سرودههای صادقی برشمردم و انگار همین خصوصیت در جاهایی که کمتر بدان توجه شده، برخی ضعفها و کاستیهایی را در آثار او رقم زده است:
از من گرفت عکس قشنگی که تا نداشت/ بردش به آسمان و برایم ظهور کرد
نابسامانی زبانی این بیت که در «ظهور کردن» اتفاق افتاده، شاید بیش از هر چیز ناشی از تنگنایی باشد که وزن و قافیه تحمیل میکند و اینجاست که شاید هر مخاطبی به این نتیجه برسد که قالبها مجال و عرصه مناسبی برای صادقی نیستند؛ نه اینکه سرودن قالبی برای او ناممکن باشد بلکه تجربههای خاص خودش راهگشاتر خواهند بود.
برای چار شب دیگر (مجموعه شعر) داوود صادقی/ انتشارات داستانسرا/ چاپ اول – 1386/ 74 صفحه.