روی تخت A اتاق شماره 213 بیمارستان کوچک میمنت، با لباس راهراه سفید - آبی کسی خوابیده که زمانی برای خودش ابهتی داشت. وقتی در سمت چپ زمین میایستاد کمتر فوتبالیستی دلش میخواست گذرش به آن طرف زمین بیفتد. نوع فوتبالش طوری بود که نظر هر هواداری را به خودش جلب میکرد. بازیهای به یاد ماندنی، گلهای حساس، دعواهای گاه و بیگاه و البته آن خنده تلخ معروف بعد از پنالتی سوخته مقابل کویت در ردهبندی جام ملتهای آسیا.
- تاریخچه فوتبال در ایران/ لیگ برتر فوتبال ایران / زندگینامه مربیان فوتبال ایران / زندگینامه فوتبالیستهای ایران /
بچه شری بود برای خودش؛ شرِ دوست داشتنی، از همانهایی که دوستش داشتی و اگر کاری هم میکرد سعی میکردی از کنارش بگذری. اصلا نامش عجین شده با مسائل حاشیهای؛ ابایی هم از دعوا نداشت، وسط زمین درگیر میشد حتی اگر بازیکن مقابلش امیر قلعهنویی بود.
از محلههای پایین شهر تهران به کاپیتانی پرسپولیس و تیم ملی رسید. شاید آن موقع که دوران کودکی را سپری میکرد کسی در تخیلاتش هم ذرهای برای پسر لاغر اندام محله، آینده خوبی تصور نمیکرد، شاید همه فکر میکردند سرنوشت اکثر بچههای محل در انتظارش باشد، دعوا، خلاف، زندان و احتمالا... اما او راه فوتبال در پیش گرفت. حالا اما روی تخت بیمارستان است و با دیدنش، با اولین نگاهی که به چشمان خستهاش میکنی؛ میگویی «مجتبی محرمی» و بیمارستان؟! پسر بلند شو سمت چپ پرسپولیس و تیم ملی تو را صدا میکند؛ بلند شو؛ جای تو اینجا نیست.
***
رفتن به بیمارستان میمنت کار آسانی نیست؛ کافی است به مکالمه محرمی گوش کنید که خطاب به یک فرد مسئول در فوتبال میگوید: «اینجا نیا، راهت نمیدهند». حق هم داشت رفتن به این بیمارستان مشقتهای خاصی دارد که شاید فقط یک خبرنگار میتواند راحتتر از بقیه با آن کنار بیاید.
وارد اتاق که میشوی، کوچکی آن توی ذوقات میزند، اتاقی با 2 تخت کنار هم به فاصله یک یخچال! روی در یخچال برنامه روزانه بیماران نوشته شده: «ورزش، دارو، شوک روزانه، پیادهروی، ملاقات، تماشای تلویزیون و خواب!»
محرمی را همیشه با لباس قرمز دیده بودیم به خاطر همین لباس راهراه آبی - سفید محرمی هم توی ذوق میزد. دوستان کنارش بودند و قبل از رسیدن ما، پژمان جمشیدی به ملاقات آمده بود. در کنار محمد پنجعلی که مثل یک برادر روی تخت مجتبی نشسته بود، نشستیم تا شاید محرمی کمی احساس راحتی کند اما برایش سخت بود. هنوز با فوتبال زندگی میکند. حرف که میزند میفهمی فوتبال در تک تک سلولهایش است؛ از 3 بازی پیاپی پرسپولیس در تابستان که داریوش مصطفوی برنامه آن را چیده بود حرف میزد تا بازیهای آسیایی پکن و تو با خودت میگویی «هی پسر؛ چه بر سر خودت آوردهای».
شماره 8 پرسپولیس ناراحت بود از بیمهریهایی که در حق او شده، از اینکه چرا نباید در پرسپولیس جایی داشته باشد، از اینکه چرا کسی پیشکسوتان پرسپولیس را تحویل نمیگیرد. برخلاف دورانی که بازی میکرد، خیلی آرام حرف میزد، جبر روزگار است دیگر، او را روی تخت کشانده و انرژیاش را گرفته؛ شاید همین موضوع باعث شده نخواهد حرفهایش رسانهای شود و میخواهد آنها را منتشر نکنیم و تو پیش خودت فکر میکنی یعنی این همان محرمی است که روی جلد نشریات دهه 60 و 70 بود؟ پس چرا اینقدر منزوی شده؟
میگفت دوست ندارد کسی بفهمد کجا بستری است و نمیخواهد با این وضعیت عکسی از او ثبت شود، انگار خودش هم از این وضعیت خسته بود.
بعد از چند دقیقه اتاق ملاقات تغییر کرد و با هماهنگی که از سوی پرسنل بیمارستان صورت گرفت به اتاق بزرگتر و شیکتری رفت تا ملاقات کنندههای اندک احساس راحتی بیشتری داشته باشند. از تماسهایی که با او گرفته شده بود صحبت میکرد، از دوستان و رفقا، همبازیها و البته علی پروین. از بعضیها هم ناراحت بود، آنهایی که روزی دوستان خوبی بودند اما امروز هیچ خبری ازشان نیست، آنهایی که روزی با موتور سوزوکی مجتبی سر تمرین میرفتند اما امروز سرشان به کارشان گرم است.
ساعت ملاقات رو به اتمام است، اما چون مجتبی محرمی ملاقات کننده دارد، نیم ساعتی بیشتر فرصت میدهند. آخر وقت چند جملهای میگوید و میگوید اینها را بنویس، ایرادی ندارد: «حالم خوب است و همان مشکل همیشگی را دارم ولی انشاالله تا چند روز آینده مرخص میشوم و به زندگی برمیگردم.»
تا مقابل در ورودی دنبالمان میآید تا هم بدرقهای کرده باشد و هم قدمی بزند. غرور محرمی اجازه نمیدهد که خیلی از مسائل بازگو شود اما...
محرمی در دوران فوتبالش روزهای خوب و بد زیادی را پشت سر گذاشت، قهرمانیها، گلها، لبخندها و البته نگرانیهای زیاد. خودش دوست ندارد درباه گذشته و اتفاقات تلخ آن صحبت کند ولی واقعیت این است که او به توجه نیاز دارد نه ترحم، او میخواهد در خانه خودش «پرسپولیس» باشد. محرمی به عشق اینکه به پرسپولیس بیاید روزهای سخت میمنت را پشت سر میگذارد، شاید با آمدن به پرسپولیس مشکلات روحی که امروز گریبانش را گرفته او را رها کند و هشتِ دوست داشتنی همان هشتِ دوستداشتنی گذشته شود.
میلاد اعظمی - تسنیم