تمجید و تسبیح و صلوات فوق بر گرفته از اولین سطور وصیتنامه الهی سیاسی امام راحل و عظیم الشان اسلام، عارف کامل و فقیه جامع و ولی امر عادل آیت عظمای حق و روح خدا در کالبد زمین و زمان است که قلم با یاد او بیتاب میگردد و رضوان خدا بر او باد.
سطور پیشگفته متضمن خلاصهای از معارف عرفانی و انوار قرآنی است که حاصل یک عمر مجاهده و سلوک است پس تدبر در آن شایسته و بایسته است، هر یک از واژههای مظاهر جمال و جلال و خزائن اسرار کتاب و تجلی احدیت به جمیع اسمأ حق اسم مستاثر و... چکیده و در بردارنده هزاران آموزه عرفانی ـ قرآنی است، در فرصتی دیگر به شرح و بسط حدیث ثقلین که بیت الغزل وصیتنامه امام(س) است خواهیم پرداخت انشاءاللّه تعالی. در فرصت حاضر با اعتماد و استناد بر آرای امام قدس سره در آثار چاپ شدؤ موجود به معنای اسم مستاثر میپردازیم1 تا پردهای از اسرار عرفانی این اسم کنار زده شود نه از این باب که این اسم الهی (که جز ذات مقدس اللّه کسی از آن آگاه نیست) دانسته شود بلکه از این باب که با شناسایی وجود این اسم مبارک، ولو آنکه ندانیم چیست، از برکات آن بهرهبریم، آنچنانکه در ادعیهای که نقل خواهد شد2 این موضوع دانسته خواهد شد و اللّه المستعان.
از تمجید و صلوات پیشگفته این معانی به اجمال دانسته میشود:
1) تجلی برای اسم مستاثر وجود دارد. 2ـاسم مستاثر را جز خدا کسی نمیداند. 3ـاین اسم به همراه سایر اسما در کتاب الهی ـ قرآن ـ متجلی شده است. 4ـ اهل بیت که خزاین اسرار این کتابند از این اسم خبر دارند3 ولو اصل آن را ایشان هم نمیدانند.
از چهار نکته مذکور برمیآید که ابتدا باید معانی تجلی، اسم، قرآن و مراتب آن و حقیقت اسم مستاثر را یکی یکی باز شناخت، پس ما نیز به اختصار و به ترتیب بدین مفاهیم میپردازیم.
1ـ تجلّی: این اصطلاح که در حکمت اشراقی و فلسفه نو افلاطونی وعرفان اسلامی به کار میرود. اصطلاحی است که هم ناظر به چگونگی پیدایش عالم است و هم ناظر به انکشاف حقایق برای قلوب صافیه"4
در قرآن کریم از تجلی پروردگار یاد شده است (فلما تجلی ربه...، اعراف /143)، از امیر بیان و پیشوای مومنان در نهجالبلاغه نقل شده است: فتجلی لهم فی کتابه من غیر ان یکونوا راوه (خطبه 147) که این کلام بیان همان تجلی مورد نظر امام ـ قدس سره ـ است. و در جای دیگر فرمود: الحمدللّه المتجلی لخلقه بخلقه (خطبه 108) که این کلام بیان تجلی در اعیان ممکنات است که از آن به تجلی ثانی تعبیر میشود. امام قدس سره ضمن بحث در مورد صادر اول حسب ذوق عرفانی، بحث از صدور و مصدر و صادر را که متقوم غیریت و سوائیت است خلاف طریقه اهل عرفان دانسته و تعبیر به ظهور و تجلی را از این باب میدانند که ورای حق چیزی نیست، چرا که اوست اول و آخر و ظاهر و باطن5، کما آنکه امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود: الغیرک من الظهور ما لیس لک؟ (مصباح الهدایه، ص 147) اینها همه ناظر به تجلی به مفهوم ثانی است. اما اصل تجلی، تجلی اول یا تجلی ذاتی است که از آن به حضرت احدیت تعبیر میشود و تجلی ذاتی مبدا انکشاف حقایق غیبی است از ورای حجاب.6
باید دانست که مرتبؤ احدیت دو اصطلاح دارد اول ذات غیبی که اسم و رسم ندارد، چرا که وجود بشرط لا به علم و سایر صفات وصف نمیشود، دوم مرتبه ذات با تعیین به اسمأ ذاتیه (تعلیقات بر شرح فصوص، ص 176) و چون ذات مقدسه بماهی هی هرگز متجلی نمیشود (نکَ تعلیقات ص 14 و 73، مصباح ص 23) پس مراد از تجلی ذات احدیت همان تجلی یا تعیین اسمائی و به تعبیر امام "س" تجلی به فیض اقدس یا خلیفؤ کبری در حضرت و احدیت و ظهور در کسوؤ صفات و اسمأ است (مصباح ص 48). و اگر حقیقت اسم اعظم را متحد با فیض اقدس و مقام غیب مشوب7 بدانیم و اختلاف آنها را اعتباری شماریم (مصباح ص 33) روابط اصطلاحات سهگانه مذکور آشکارتر میشود.
مختصر آنکه: تجلی، فیض ذاتی حق تعالی است که در حقایق ممکنات ساری است و موجودات عالم وجود که مظهر صفات متکثرؤ حقاند تجلیات الهی به شمار میروند و غیریت در تجلی معنا ندارد.
پیشینیان تقسیمات گوناگونی از قبیل تجلی اول و ثانی و ثالث یا تجلی جمالی و جلالی یا تجلی عام و خاص را ذکر کردهاند. در آثار امام ـ قدس سره ـ به معنای عمیقتری از تجلی عنایت شده است که اگر چه بیسابقه نیست اما حکایت از دقت و رسوخ علمی امام(س) در عرفان علمی و عملی دارد. ایشان به دو گونه تجلی اشاره دارند که کلیؤ بحث اسم مستاثر نیز در توجه به آن است، یکی تجلی به تجلی غیبی احدی که در آن همؤ اسمأ و صفات مستهلک است و این تجلی به اسم مستاثر است و این مقام بشرط لایی است و تجلی تجلی به وجهؤ غیبی فیض اقدس، و تجلی دوم تجلی به احدیت جمع جمیع حقایق اسمأ و صفات است که مقام اسم اللّه الاعظم و تجلی علمی به طریق کثرت اسمائی و مقام و احدیت است (تعلیقات، ص 14ـ 15)
روابط معانی مذکور در حد میسور در توضیح اسم اعظم و در شرح یکی از روایات مهم در این باب، در سطور آینده آشکارتر خواهد شد.
2) اسم. سلسلؤ وجود و مراتبش و دایرؤ شهود و مدارجش همه اسمأ الهی است. چرا که اسم به معنی علامت است و هر چه در وجود است علامت باری و مظهر اوست (شرح دعای سحر، ص 122).
عارف کامل شاهآبادی فرمودهاند که اسم در اصطلاح اهل عرفان عبارت است از ذات با خصوصیاتی که منشا اثر در عین شود. امام قدس سره اینکه اسم آن چیزی است که منشا آثار باشد را مورد خدشه قرار داده و نظر تحقیقی خود را اینگونه بیان فرمودهاند که بعضی از اسمأ بنفسه و بعضی بالتبعیة منشا اثرند (تعلیقات، ص102 ـ 103، قس: الفتوحات المکیه، ج2 ص120 که شیخ اکبر در سوال 130 در جواب "ما معنی الاسم" گفته است: "الجواب: امر یحدث عن الاثر او امر یکون عنه الاثر او منه ما یکون عنه الاثر و منه ما یحدث عن الاثر اذا لم ترد به المسمی فان اردت به المسمی فمعنا المسمی کان ما کان...).
امام(س) در شرح دعای سحر(ص118 ـ 123) به معنی اسم پرداختهاند و اسمأ الهی را حجب نوریؤ8 ذات حق میدانند (ص118) و اسم را عبارت از ذات با صفت معینی از صفات و تجلّیی از تجلیاتش میدانند (ص 121). مثلاً الرحمن ذات متجلیه به رحمت منبسطه الرحیم ذات متجلیه به رحمتی که بسط کمال است، بوده والمنتقم ذات متعینه به انتقام است. و این آغاز تکثر و ابتدای کثرتی است که در دار وجود رخ داده است که در حقیقت تکثر علمی و شهود ذات در آینؤ اسمأ و صفات است، و به تجلی اسمایی و صفاتی باب وجود گشوده و غیب به شهود مرتبط گشته است. و اگر تالی اسمایی نبود عالم در ظلمت عدم میماند و همین تجلی مایؤ شهود اسما و لوازم آن توسط عارف است.
باید دانست که تجلی اول به فیض اقدس است که ظهور به اسم اللّه الاعظم در حضرت و احدیت است و در تجلی ثانی فیض اقدس که تجلی به الوهیت در حضرت علمی است اعیان ثابته حاصل میشوند9 (مصباح، ص 68) و اعیان ثابته همان تعیین تجلیات اسمای الهی در حضرت و احدیت است10 (تعلیقات، ص22). به عبارت دیگر صورت اسم و عین آن است (شرح دعای سحر، ص212). و آنچه مقتضای تحقیق است آنکه ذات در کسوت تعینات اسمایی بر اعیان ثابته تجلی میکند و در کسوت اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی میکند. لیکن چون بین اعیان و اسمایی حجابی نیست تجلی، تجلی ذاتی است، و هر چه به عین ثابت نسبت داده شود به ذات مقدس و اسمای الهی منسوب خواهد بود، و تجلیات با آنکه در لباس اسما و جامه اعیان است همه تجلیات ذاتی است. و این یکی از معانی حدیثی است که توحید حقیقی را به ایقاع اسم بر مسمی دانسته، چرا که عبارت اسم کفر، و عبارت اسم و مسمی شرک است (نقل به مضمون از مصباح ص 124ـ 125 و حاشیه آقای فهری ذیل مطلب، مضمون روایت در الکافی ج 1 ص 114 نقل شده است).
با توضیحات پیشگفته، ممکن است که این سوال پیش آید: "چرا اسم مستاثر اسم است با آنکه کسی از آن آگاه نیست؟؟ و به عبارت دیگر ظهور ندارد؟ و مگر جز این است که چکیده گفتار آن است که اسم علامت است و همه عالم تجلّی اسمأ اللّه؟" با آنکه پاسخهای فراوانی میتوان ارائه کرد اما ما بر اساس عهد خود تنها از زبان امام قدس سرّه جواب آن را ارائه میدهیم. پاسخ اول آنکه اطلاق اسم در این حالت از باب دین است که ذات خود علامت ذات است11 و او عالم بذاته لذاته است (شرح دعای سحر، ص 121). با این پاسخ مانعی نیست که در برترین حالت اسمی بلکه اسمایی باشد که تنها خداوند از آن آگاه باشد و برای هیچ کس حتی رسولاللّه الاعظم به دلیل عظمت ذات علم بدان میسر نباشد. پاسخ دوم آن است که اسم عبارت از ذات با صفتی معین از صفات و تجلییی از تجلیاتش است، و چه بسیار تجلیات و صفات که برای احدی علم و احاطه بر آنها میسور نیست و نزد ذات مستاثر است و بدین لحاظ اسم مستاثر امری معقول و مفهوم است، گرچه بر اساس پارهای از آرایی که نقل خواهد شد میتوان جز این نیز تصور کرد.
3) اسم مستاثر و حرف هفتاد و سوم اسم اعظم:12
در الکافی (ج1 ص230) از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده است که اسم اعظم خداوند 73 حرف دارد و نزد اَصف حرفی از آن بود که بدان تکلم کرد و تخت بلقیس را در چشم همزدنی حاضر ساخت و نزد اهل بیت علیهمالسلام ـ 72 حرف آن هست و حرفی از آن نزد خدا، در علم غیب، مستاثر است. نظیر این روایت از امام صادق ـ علیهالسلام ـ نقل شده و در آن به محجوب بودن یک حرف از پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ تصریح شده است. امام خمینی ـ سلام اللّه علیه ـ حرف هفتاد و سوم را اسم مستاثر میدانند (شرح دعای سحر، ص 123).
اسم اعظم چیست؟ به اختصار باید گفت که اسم اعظم به حسب مقام الوهیت و واحدیت اسم جامع جمیع اسما است (جامعیت مبدا و اصل اشیا چون دانه برای درخت یا اشتمال کل بر جز چون گروه فرد)، این اسم حقیقتی به حسب مقام الوهیت و حقیقتی به حسب لفظ و عبارت نیز دارد، اما به حسب حقیقت غیبتش، بیاستثنا، کسی جز خدا آن را نمیداند و این همان حرف مستاثر در علم غیب الهی است.
در الکافی (ج 1 ص112) از امام صادق ـ علیهالسلام ـ روایت شده است که: "ان اللّه تبارک و تعالی خلق اسما" بالحروف غیر متصوت و باللفظ غیر منطق و بالشخص غیر مجسد و بالتشبیه غیر موصوف و باللون غیر مصبوع، منفی عنه الاقطار، مبعدعنه الحدود، محجوب عنه حس کل متوهم، مستتر غیر مستور، فجعله کلمة عامة علی اربعة اجزأ معا لیس منها واحد قبل الاخر، فاظهر منها ثلاثة اسمأ لفاقة الخلق الیها و حجب منها و احدا و هو الاسم المکنون امغزون، فهذه الاسمأ التی ظهرت، فالظاهر هواللّه (و) تبارک و تعالی 13 و سخر سبحانه لکل اسم من هذه الاسمأ اربعة ارکان، فذلک اثنا عشر رکنا ثم خلق لکل رکن منها ثلاثین اسما فعلا منسوباً الیها... فهذه الاسمأ و ما کان من الاسمأ الحسنی حتی تتم ثلاث مائة و ستین اسما فهی نسبة لهذه الاسمأ الثلاثة و هذه الاسمأ الثلاثة ارکان، حجب الاسم الواجد المکنون المخزون بهذه الاسمأ الثلاثة...".
این روایت را بزرگان و از جمله آنها صدر المتالهین ـ قدس اللّه نفسه ـ و فیض کاشانی قدس سره شرح و تفسیر کردهاند. امام بزرگوار ما ـ قدس اللّه اسراره القدوسی ـ و انار اللّه برهانه تحقیق رشیقی ارائه فرمودهاند که دهها باب معرفت از آن باز میشود.
امام(س) اسم موصوف به صفات مذکور در روایت را، مقام اطلاق حقیقت محمدیه یا مقام مشیت14 میدانند که از آن حدود حتی حد ماهیت دور است، و مستتر غیر مستور است یعنی خفای آن به دلیل شدت ظهورش است و کذا سایر الصفات مناسب لهذا المقام الذی لاحد له و لا رسم.
اینک در روایت فرموده "آن را بر چهار جزء قرار داد" نیز مناسب این مقام و مقام مشیت است که مقام اطلاق است و با عقل عقل و با نفس نفس و با مثال مثال و با طبع طبع است. پس مراد به "چهار جزء" عوالم عقل و نفس و مثال و طبع است، و به آنچه ذکر شد معنی "لیس منها واحد قبل الاخر" معلوم میشود، چرا که عوالم اربعه به اعتبار جنبه "یلی الربی" و وجههای که به سوی مشیت مطلقه دارند در عرض هم هستند و پس و پیشی ندارند. و آن سه که ظاهر شد عالم نفس و مثال و طبع است که خلق بدانها نیازمندند ولی عقل مربوط به خلق نیست و از عالم امر الهی است و این نقطؤ عقلیه جز چهارم مخزون است و از مدارک خلق محجوب، و به این اسما سهگانه اسم چهارم یا عالم عقل که جهت الوهیت است مخفی شده است، و اگر چنین باشد اشاره لطیفی در این معنا وجود و آن اینکه خداوند تعالی در حجب خلقیه ظاهر است و الخلق مع کونه ظهوره حجابه چون صورتهای مرآتیه که هم ظهور آینه است و هم حجاب آن. ارکان اربعه نیز یا موت و حیات و رزق و علم است که فرشتگان چهار گانه موکل آنند یا خود آن فرشتگان (عزرائیل، اسرافیل، میکائیل و جبرئیل)، و دوازده رکن به اعتبار مقامات این فرشتگان در عوالم ثلاثه است چرا که هر یک از آنها وزارت و مقاماتی به حسب عوالم دارند و کان فی کل عالم ظهور سلطنتهم غیر العالم الاخر وجودا وحدا شدتا و ضعفا (شرح دعای سحر، ص 127ـ130) با بیان فوق همه مراتب وجود را باید ناشی از حقیقت محمدیه دانست که به عین ثابت خود متحد با اسم اعظم در مقام الهیت است و سایر اعیان ثابته بل اسمای الهیه از تجلیات این حقیقت است (شرح دعای سحر، ص 124). و چون اعیان ثابته عین اسمأ الهیه است پس عین ثابت حقیقت است و سایر اعیان ثابته بل اسمای الهیه است پس عین ثابت حقیقت محمدیه عین اسم اعظم است، و این حقیقت است که در عوالم از عقل تا هیولی تجلی و ظهور یافته و این همان ظهور مشیت بدون تعیین است، و این همان مقام خلافت کبری و حضرت فیض است که اصل ظهور است (مصباح ، ص 30) و خلیفؤ کبری همان فیض اقدس است که به آن ذات احدیت در حضرت واحدیت تجلی میفرماید و در کسوت اسما و صفات ظاهر میشود و لیس بینالظاهر و المظهر اختلاف الا بالاعتبار (مصباح، ص 48) و این نیز حقیقت عما است چرا که حضرت فیض اقدس و خلیفؤ کبری به مقام غیبتش شناخته نشود (مصباح، ص 57)
باید افزود که اول چیزی که از حضرت خلیفؤ کبری مستفیض میشود حضرت اسم اعظم به حسب مقام تعینش به استجماع جمیع اسما و صفات و ظهور در جمیع مظاهر است که یکی از دو مقام اسم اعظم است15
(مصباح، ص 30)
سرانجام باید یاآوری کرد که این خلیفه الهیه دو وجه دارد وجه عیبی به سوی هویت غیبیه که بدین وجه هرگز ظهور نمیکند، و وجهی به عالم اسما و صفات و بدین وجه است که تجلی فرموده و در آینهها در حضرت واحدیت جمعیه ظهور میفرماید (مصباح، ص 30). پس آیا حرف 73 اسم اعظم همین وجه غیبی است که هرگز ظهوری ندارد؟ و آیا مظاهر خلیفؤ کبری و نشاه عینی یعنی پیامبر و اهل بیت ـ صلوات اللّه علیهم ـ هم از این وجه بیخبرند؟ آنچه مسلم است اینکه عدم ظهور وجه غیبی (اگر مقصود همان حرف محجوب باشد) برای آنان نیز هست و این یکی از احتمالات اسم مستاثر است که به نظر نگارنده رسیده است.
4) مراتب قرآن و تجلی اسم مستاثر در آن:
نگارنده در یکی از نوشتههای خود به مراتب قرآن اشاره کرده است (کیهان اندیشه، شماره 33 ص 53)
مرتبؤ اول قرآن هویت غیبیه و ذات مقدس پروردگار است. زیرا حقیقت قرآن علم است و علم متحد با ذات مقدس اوست. بدیهی است که در این مرتبه حق جلّ و علا به تجلی ازلی به اعلی مراتب تجلیات در حضرت ذات16 برای ذات تجلی فرموده و این تجلی و اظهار ما فی مکنون غیبی و مقارعه ذاتیه کلام ذاتی است که به کسانی ذات در حضرت غیب واقع است و اسم مستاثر در این مرتبه موجود است و همه اسما حتی اسما مستاثره، نیز به این اعتبار باید در قرآن باشد چون قرآن صورت اسم اعظم است و یکی از دو مقام اسم اعظم استجماع همه اسما است. پس همه اسما در قرآن به این اعتبار نیز متجلی هستند و همین کتاب در کسوت عبارت و الفاظ در مرتبؤ ذات تجلیات ذاتیه است پس در تنزلات قرآنی نیز این اسم باید باشد. با این بیان کنه قرآن بتمامه و کماله جز بر خداوند سبحان معلوم احدی نیست و شاید این یکی از اسرار ثقل اکبر بودن قرآن باشد.
با بیان فوق پرسشهای فراوانی مطرح میشود که مجال بررسی و پاسخ به همؤ آنها نیست، از جمله آنکه مراد از "و من عنده علم الکتاب (رعد/43)" چیست؟ در پاسخ این مورد باید گفت که علم کتاب در حدی است که امکان آگاهی به آن برای برترین خلایق و مظاهر ربویی میسر باشد نه بیش از آن (توجه شود که علم در نظر ما یک حقیقت مجرد است و از سنخ وجود نه مشتی الفاظ اعتباری)، یعنی لازم نیست که برای اهل بیت و شخص پیامبر ـ صلوات علیه و آله و سلم ـ که به 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم متحقق هستند، بیش از تجلیات 72 حرف معلوم باشد17 و قرآن که صورت اسم اعظم است18 در حد همان 72 حرف که اعلی مرتبؤ علم برای ممکنات (آنهم برترین ممکنات یعنی 14 معصوم ـ علیهم السلام) است بر آنان معلوم است و همین حد، علم کتاب است، و علم غیبی و مختص و مستاثر کتاب نزد خداوند متعال است و بس. و شاید یکی از اسرار "اوادنی" همین باشد19 و هو العالم بحقائق الامور.
5) احتمالاتی که برای اسم مستاثر قابل ذکر است20:
الف) اسم مستاثر در حقیقت اسم نیست. چرا که جمیع اسما الهیه اعم از ذاتیه و غیر آن مظهری دارند ولی اسم مستاثر ظهور و مظهر ندارد. گرچه اسمای ذاتیه حتی هویت صرفه و غیب احدی21 ظهور به معنی دیگری دارند و این ظهور غیبی سری احدی را جز خدا نمیداند، و این همان وجه خاص بلاواسطه اسمی اسما یا مظهری از مظاهر است که خداوند با موجودات دارد و فرموده است:
ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها22 (هود /56). بر اساس این نظر که در تعلیقات (ص 259 ـ 260) و نیز مصباح الهدایه (ص 87) ابراز شده، اسم مستاثر همان وجه خاص نیست و این سخن همچنین با تعلیقه دیگر امام ـ قدس سره ـ در صفحه 182 مصباح الهدایه منافات ندارد که "فالفیض من الحضرة الالهیة بلاتوسط اسم مطلقاً غیر مفاض"، چرا که مراد از آن فیض از وجهه ظهور در مرائی است و نه وجهه غیبی احدی که ظهور در هیچ مرآتی ندارد.
در آثار امام ـ قدس سره ـ در این میان اختلاف تعبیر وجود دارد. از جمله در سر الصلوة صفحات 107 و 173 به شهود سر وجودی وجهه احدیه غیبیه در توجه به سوی قبله و نیز پدیداری سر "ما من دابة الاهو آخذ بناصیتها" در حال سجده اشاره دارند، و در شرح حدیث هفدهم از چهل حدیث (ص 242 ـ 243) نیز با اشاره به مسالؤ وحی به بقاع ارض مبنی بر کتمان گناهان توبه کاران و تسبیح موجودات و... که دلیل است بر علم به ادارک و حیات همه موجودات، میفرمایند: این مطلب "دلیل بر ربط خاص بین خالق و مخلوق است که احدی از آن مطلع نیست جز ذات مقدس حق تعالی و من ارتضی من عبادة"، و این که "من ارتضی من عباده" از این ربط مطلع باشند با محجوب بودن اسم مستاثر و حرف 73 اسم اعظم از همه خلایق سازگار نیست، چرا که "هو اشاره به مقام غیب هویت و اخذ ناصیه همان ربط اصیل غیبی سری وجودی است که هیچ موجودی را راهی به معرفت آن نیست" (چهل حدیث، ص 243). نگارنده با اشاره بدانچه قبلاً یاد شد برای حل این مشکل معتقد است که باید مراد از اطلاع و علم جز خداوند را به معنی آگاهی و خبر و نه معرفت به کنه این ربط غیبی دانست. چرا که فی الواقع اگر کشف نام محمدی(ص) نبود هرگز همین خبر از وجود ربط غیبی برای احدی حاصل نمیشد ـ البته خبر دو بلکه هفتاد بطن دارد و خبر ظاهری ما کمترین آن است ـ اما کیفیت همین ربط23 و معرفت به آن حتی برای صاحب کشف مطلقه محمدیه میسر نیست24 به دلیل شدت خفای آن.
در توضیح این نکته میافزاییم که حضرت امام ـ قدس سره ـ در توضیح حضرت امکان و حضرت امتناع نظر بلند و خاصی دارند. ایشان در توضیح حضرات خمس که خزاین مفاتیح غیباند میفرمایند: "مخفی نماند که خزاین مذکور و حضرات خمس حقایق مستجنه (در اصل متن کلمه المستحبه تصحیف است) در حضرت احدیت هستند نه مفروضات عقلیه" (تعلیقات، ص 82). سپس با ذکر این نکته که حضرت امتناع حقیقت حقهای است که امکان ظهور در هیچ آینهای ندارد (به دلیل نقصان و قصور آینه)، فرمودهاند که حضرت امتناع مفروضات عقلیه و وهمیه نیست، چرا که آنها چون حقایق و مخزونات نیستند الا بالتعبیة، لذا حضرت امکان اعیان ثابته ممکنة الظهور ولو در عقول و اوهام است (لذا از نظر حتی اجتماع نقیضین و شریک باری در حضرت امکان قرار دارند) و حضرة الامتناع هی الذات الاحدیة الغیر الممکنة للظهور، فاعرف و اغتنم( تعلیقات، ص83). از این راه باید گفت که اگر اسم مستاثر به هر نحو قابل ظهور بود برای کاشف کشف نامه کشف آن ممکن بود و چون کشف اسم مستاثر یعنی گذر از حضرت امتناع 25 به حضرت امکان، این خلاف فرض، و فرض کشف باطل است.
با توضیح پیشگفته معلوم میشود که چرا عارف شاه آبادی اسم مستاثر را ذات احدیؤ مطلقه میدانسته و اطلاق اسم بر آن را نحوی از مسامحه میشمردهاند. چرا که ذات بماهی متعینة منشا ظهور است نه ذات مطلقه بلاتعین (تعلیقات، ص 218).
اما امام(س) با ژرفنگری بیشتر خاص خود، میفرمایند که ظاهر کلام شیخ قونوی که اسمای ذاتیه را به دو قسم متعین الحکم و غیر متعین تقسیم کرد. آن است که اسم مستاثر از اسمای ذاتیهای است که مظهر در عین ندارد، و فرمودهاند که: "نزد من اسم مستاثر نیز دارای اثر در عین هست اما اثر آن نیز مستاثر است، چرا که احدیت ذاتیه وجهؤ خاصی با همه چیز دارد که سر وجودی اوست و جز خدا کسی از آن آگاه نیست کما قال تعالی ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها و لکل وجهة هو مولیها فالوجهة الغیبیة لها اثر مستاثر غیبی تدبر تعرف." پس تا اینجا دانسته شد که به اعتباری هم از نظر امام و هم از نظر استادشان اسم مستاثر اسم نیست و بر اساس نظر شیخ که اسم مستاثر اسم غیر قابل ظهور است نیز نباید آن را اسم دانست چرا که در اصطلاح عرفا اسم باید منشا اثر در عین عین باشد وگرنه اسم نیست26 (نک تعلیقات، ص 102، 259)
ب) اسم مستاثر حضرت عمائیه است:
پس از نقل سه نظر مذکور در بند الف، به نظر دیگری که امام آن را یکی از احتمالات در مورد اسم مستاثر میدانند اشاره میکنیم و آن اینکه اسم مستاثر همان مرتبه عما است27 (شرح دعای سحر، ص120 و 142).
در مورد عما نظریات گوناگونی نقل شده است.28 عمدؤ آنها به نقل حضرت امام(س) عبارت است از حضرات احدیت به دلیل عدم تعلق معرفت به آن، و یا حضرت واحدیت به دلیل واسطه بودن این حضرت بین سمأ احدیت و ارض کثرت، چون عما (ابر) که بین آسمان و زمین قرار داد (مصباح، ص 57). امام ـ سلام اللّه علیه ـ با تحقیق بما لامزید علیه (تعبیر خود امام(س) در تعلیقات ص281) نظر دادهاند که عما حضرت فیض اقدس و خلیفؤ کبری است که حقیقتی است که به مقام غیبش کسی آن را نمیشناید و واسطه بین حضرت احدیت غیبیه و هویت غیر ظاهره و حضرت و احدیت است (مصباح، ص57) یعنی حقیقت عما 29 فیض اقدس و تجلی غیبی احدی اول است و آن باطن اسم اللّه الاعظم من حیث وجهة الغیبیة است (تعلیقات، ص 291 ضمناً ظاهر این اسم، اسم اللّه من حیث احدیت جمع اسمأ الهیه است).
جالب است که اشاره کنیم در مشارق النوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ (ص158) از امام علیهالسلام ـ نقل شده است که: انا باطن السین و انا سرالسین و هو الاسم المخزون و هو باطن الاسم الاعظم".
بدین ترتیب نظری که اسم مستاثر را عما و حضرت عمائیه میداند بانظری که اسم مستاثر را بطن اسم اعظم میشمارد نهایتاً یکی است. شاید بدین ترتیب نظر سوم در این باب که اسم مستاثر حرف هفتاد و سوم اسم اعظم است30 (نَک برای نمونه تعلیقات، ص24 و شرح دعای سحر، ص120) با این دو نظر یکی باشد و حرف 73 باطن 72 حرف دیگر باشد، و شاید سر اینکه در بعضی از روایات اسم خدا بر چهار جزء است که یک جزء آن به سه جزء دیگر پوشیده و محجوب است31، نیز همین باشد.
ج) اسم مستاثر لیلة القدر بنیه محمدی(ص) است.
این احتمال را از امام(س) در پرواز در ملکوت ج2 ص 236 نقل کردهاند. ایشان فرمودهاند "شاید لیلة القدر اشاره باشد به مظهر اسم اعظم یعنی مرآت نام محمدی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ و هزار شهر عبارت باشد از مظهر اسمای دیگر، و چون از برای حق تعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستاثر در علم غیب است از این جهت لیلة القدر نیز مستاثر است و لیلة القدر بنیؤ محمدی نیز اسم مستاثر است. از این جهت بر اسم مستاثر کسی جز ذات مقدس رسول ختمی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ اطلاع پیدا نکند"
به نظر میرسد که این احتمال با فرض محجوب بودن حرف هفتاد و سوم از پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ32 جور در نیاید. اما امام(س) به نحوی این اشکال را پاسخ گفتهاند و آن اینکه:
"چون در باطن لیلةالقدر حقیقی یعنی بنیه و صورت ملکی یا عین ثابت محمدی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ جلوؤ اسم اعظم و تجلی احدی جمعی الهی است، از این جهت تا عبد سالک الی اللّه یعنی رسول ختمی ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در حجاب خود است نتواند آن باطن را و آن حقیقت را مشاهده فرماید" (پرواز در ملکوت، 2/234) و شاید این سر خطاب قرآن باشد که "و ما ادریک مالیلة القدر". و اگر حجاب را در اینجا قید بدانیم چون هرگز مخلوق به اطلاق نمیرسد پس هرگز نمیتوان قائل به معرفت به اسم مستاثر برای مخلوق ـ ولو برترین آنها ـ شد، گرچه گفته شده که مقید ظهور مطلق بل عین آن است و قید امر اعتباری است کما قیل: تعینها امور اعتباری است (مصباح، ص98). و شاید این سر کلام عارف شاه آبادی باشد که اسم مستاثر را باطن مقید میدانسته است فان المقید مربوط بباطنه و سره مع المطلق و هو عین المطلق بوجه یعرفه الراسخون فی المعرفة و المقید بباطنه هو الاسم المستاثر لنفسه و هو الغیب الذی لایعلمه الا هو، لان باطنه المطلق و بتعینه ظهر لا بحقیقته (شرح دعای سحر، ص215)، و معلوم است که ظهور به حقیقت نزد مطلق میسر است و بس33. با نقل دونظریؤ پیشگفته به احتمال بعدی میرسیم.
د) امام(س) از قول صاحب مصباح الانس نقل کردهاند که او ظاهر کلام شیخ قونوی را در متن کتاب اسم مستاثر دانستن شئون غیر ظاهره در صدد ظهور غیر متناهی میداند، ولی خود امام(س) ظاهر کلام شیخ قونوی را این میدانند که اسم مستاثر غیر قابل ظهور است نه به خاطر عدم تناهی شئون بل به دلیل مکنون بودن آن، حتی اگر فرض شود که شئون الهی متناهی است اسم مستاثر ظاهر نمیشود (تعلیقات، ص219).
قابل ذکر است که در نظریؤ اول اسم مستاثر تا هنگامی مستاثر است که ظاهر نشده است و شئون غیر ظاهره با ظهور از استیثار خارج میشوند، اما چون عدم تناهی شئون غیر ظاهره فرض میشود، پس همواره اسمای مستاثرهای هست که کسی از آن آگاه نیست. به وضوح معلوم است که این فرض مخالف با استیثار اسم به نحوی است که هرگز معرفت بدان میسر نباشد. یعنی اسم مستاثر هرگز از مستاثر بودن خارج نمیشود و در فرض مذکور قابل خروج است پس اسم مستاثر نیست.
و) اسم مستاثر برتر از مقام احدیت بوده و به غیب هویت برمیگردد.
در مصباح الانس نظر داده شده که اطلاق صرف همان کنز مخفی است که ابطن البطون و مشتمل بر نفائس جواهر اسما از جمله اسم مستاثر در مکنون غیب است.
امام قدس سره ـ کنز مخفی را مقام و احدیت و اسما و صفات و مقام جمع کنوز و کثرات و علم ذاتی به اسما و صفات و مقام جمع دانسته و مقام اطلاق صرف را جز آن میدانند. و حتی آن را غیر مقام احدیت دانسته و کینونتی مطلقه از اختفا و کنزیت و دیگر نعوت جلالیؤ راجع به خفا و نعوت جمالیه راجع به کنزیت میدانند که به بطون و ابطن البطون هم وصف نشود و میفرمایند نمیشود اطلاق صرف را مشتمل بر نفایس گوهرهای اسما دانست چه اسمای ذاتیه در مقام احدیت و چه اسمای صفاتیه در مقام و احدیت. سپس میفرمایند "والاسم المستاثر راجع الی غیب الهویة واعلی مقام الاحدایه" (تعلیقات، ص 304ـ 305).
به عبارت دیگر گرچه ممکن است اسم مستاثر از نفایس گوهرهای اسمای الهی باشد. اما راجع به اطلاق صرف و کنز مخفی نیست و از کنز مخفی برتر است.
هـ) امام در مصباح الهدایة (ص107)، مقام خلافت را مقام استجماع همه حقایق الهیه و اسمای مکنونه مخزونه میدانند. در این بیان اگر اسم مستاثر را همان اسم مکنون مخزون بدانیم، مرتبه اسم مستاثر پس از مقام خلیفه کبری است و این نظیر قول به یکی بودن اسم مستاثر با عما که تجلی به فیض اقدس است میباشد. چرا که در نظر امام حضرت فیض اقدس و خلیفه کبری یکی است (مصباح، ص48) و حقیقت اسم اعظم هم متحد با فیض اقدس است و اختلافشان محض اعتبار است (مصباح، ص333). البته اگر معنی عمأ را چیز دیگر بدانیم، این احتمال خود احتمال مستقلی خواهد شد. علاوه بر آنکه فرض معرفت خلیفه و مظاهر خلیفه کبری به اسم مستاثر خلاف فرض در حجاب بودن این است. مگر آنکه قید شود حتی در مقام خلافت کبری نیز خلیفه این گوهر منفرد و مخفی و مختلص ذات اللّه را نمیشناسد ولو به حسب مقام بدان دسترسی داشته بلکه آن را بردارد.
ز) تجلی غیبی احدی به اسم مستاثر انجام میگیرد و مقام به شرط لائی نیز همین است. به عبارت دیگر در مقام به شرط لائی خداوند را اسمی است که این اسم مستاثر در علم غیب الهی است(تعلیقات، ص14).
توضیح آنکه بین اصحاب سلوک و عرفان اختلاف است که آیا حقیقت واجب الوجود بشرط عدم اشیأ و به اصطلاح وجود بشرط لا (یا مرتبه احدیت و تعیین اول و هویت غیبیه و نیز مرتبه تطبیق) است، با وجود ماخوذ لا بشرط شی، یعنی طبیعت من حیث هی هی المعبر عنها بالوجود المطلق، و امام خود نظر میدهند که "حقیقة هو الواجب الوجود لا بشرط شی و تعیین و حیثیة تعلیلیة او تقییدیة" (شرح دعای سحر، ص 210).
پس اگر چه حقیقت واجب لا به شرط است، اما مرتبه احدیت34 مقام به شرط لایی است و اسم مستاثر مربوط به این مرتبه است و قبلاً نیز اشاره شد که اسم مستاثر "راجع الی غیب الهویه و اعلی مقم الاحدیه" است. شاید این سخن معادل گفته دیگر امام باشد که اعیان ثابته را تعیین تجلیات اسمائیه در حضرت واحدیت میدانند و تجلی در این حضرت را به فیض اقدس و متجلی را ذات مقدسه به اعتبار تعیین غیبی احدی از اسمأ مستاثره در هویت غیبیه عمائیه به حسب بعض اعتبارات دانسته و متجلی له را اولاً اسمأ محیطه و سپس اسمأ محاطه در حضرت و احدیت میشمارند (تعلیقات، ص 22 ـ23).
یعنی اسم مستاثر تعیین غیبی احدی ذات است و تجلی این ذات متعین به اسم مستاثر در حضرت واحدیت عین ثابت میشود که تعیین تجلی اسم است.
پیش از ختم این بخش35 لازم است که پرسشهایی ارائه شود تا بر اساس آنچه نقل شد در آنها تدبر شایسته صورت گیرد، از جمله:
1) امام(س) حضرات خمس را اینگونه تقسیم و بیان کردهاند: حضرت غیب مطلق، حضرت شهادت مطلق، حضرت غیب مضاف نزدیکتر به غیب مطلق و حضرت غیب مضاف نزدیکتر به شهادت، و حضرت احدیت جمع اسمأ و سپس عوالم آنها را برشمردهاند (نَک تعلیقات، ص 32). ایشان در مورد حضرت غیب مطلق36 که حضرت احدیت اسمأ ذاتیه است عالمش را سر وجودی (اعم از سر وجودی علمی اسمائی و سر غیبی وجودی) دانستهاند و حضرت غیب مضاف نزدیکتر به غیب مطلق را وجهه غیبیه اسمائیه و عالمش را وجهه غیبیه اعیانیه دانستهاند، لذا با بیانی که قبلاً گذشت اسم مستاثر هم به حضرت غیب مطلق بر میگردد که عالمش سر وجودی است و هم به حضرت غیب مضاف که وجهه غیبی اسمأ است. آیا این دو تعلق سر جمع بودن اسم مستاثر است؟ یعنی اسمأ مستاثره بعضی به اولی وبعضی به دومی تعلق دارند؟ اگر این فرض که به نظر قاصر نگارنده رسیده درست باشد حل بعضی از اشکالات که با تدقیق در متن روی خواهد داد آسان میشود، خصوصاً در مورد احتمالات مختلفهای که ذکر شد.
2) حجابی در اعیان ثابته و اسمأ نیست (مصباح، ص124) با این فرض اسم مستاثر یعنی چه و چون اعیان ثابته صور اسمأ الهیه و تعینات آن هستند آیا عین ثابت مستاثر هم داریم؟ و با این بیان، این که در روایات آمده که خدا را دو علم است اولی مکنون مخزون لایعلمها الا هو و بدأ از آن است، و علمی که به ملائکه و رسل و انبیأ علیهم السلام داده شد. و بر طبق آن منشا بدأ حضرت اعیانی است که جز خدا کسی آن را نمیداند (نَک مصباح، ص62) جز بدین معناست که بدأ به اسم مستاثر بر میگردد؟ و آیا ابدأ در این فرض چون شئون غیر ظاهره در نظر مناصب مصباح الانس و اتباع قونوی است؟ با این حال باید معنای روایات به ظاهر متناقص را طوری دیگر دانست. مثلاً در روایت هست که پیامبر(ص) خازن علم مخزون است (صحیفه علویه، ص99) و از سوی دیگر از امیرالمومنین(ع) سوال میشود که آیا غیب میدانند؟ و ایشان میفرمایند که غیب را جز خدا کسی نمیداند37 (مشارق، ص215ـ 216). آیا غیب مذکور از شئون اسم مستاثر است؟
3) آیا اینکه گفته میشود: "کل اسم من الاسمأ الالهیه جامع لجمیع الاسمأ مشتمل علی کل الحقائق، کیف و هی متحدة الذات مع الذات المقدسه و الکل متحد مع الکل" (مصباح، ص34) شامل اسمأ مستاثره هم میشود؟ و اگر میشود چگونه اطلاع بر سایر اسمأ موجب اطلاع بر آن نیست؟ و آیا مستاثر بودن آن به همین حالت آن است که با وجود اتحاد با سایر اسمأ معرفت بدان برای احدی میسر نیست به دلیل اختفائش در غیب اسمأ؟
4) ربط حظ احدی عالم با اسم مستاثر چگونه است؟ و اگر اسمأ و اعیان ثابته مرآت تجلیات نه عین آنها باشد که موافق حدیث کنت کنزاف مخفیا... است (تعلیقات، ص 56) آیا برای اسم مستاثر مرآت مستاثر نیز هست؟ و اگر هست این مرآت چه رابطهای با عوالم و حضرات دارد؟ و آیا مظاهر مستاثره در بیان امام(س) یعنی همین؟ آیا مظاهر مستاثره و جهه غیبی ما سوی اللّه است که تنها مکشوف خداوند است؟
5) آیا مفاتیح غیب همان اسمأ مستاثره است؟ و اگر نیست رابطه آنها چگونه است؟
6) چرا اسم مستاثر یا واژههای معادل آن (یعنی شکل مفرد کلمه) بیشتر از واژههای اسمأ مستاثره یا اسمأ مکنونه و نظیر آنها کاربرد دارد؟ و آیا اسمأ مستاثره خود تحت یک اسم جمعند؟ و این یک اسم همان حرف 73 اسم اعظم است؟ به عبارت دیگر محاط و محیطی در اسمأ مستاثره هم هست؟
6) اسم مستاثر در ادعیه
چون بنا بر اختصار و ذکر رئوس مطالب است نه استقصای همه موارد، در بررسی حاضر چند کتاب مشهور و قابل دسترس همگان را برگزیدهایم.
در دعای پنجاهم صحیفه سجادیه داریم: فاسئلک اللهم بالمخزون من اسمائک و بماوارته الحجب من بهائک.
بیان مذکور به اقرب احتمال ناظر بر اسم مستاثر است و تعبیر اسم مخزون در ادعیه فراوان است، به جهت پرهیز از تطویل تنها به ذکر اصل ادعیه میپردازیم و خوانندگان و محققان را به توصیفاتی که از اسم مستاثر بیان شد توجه میدهیم، بدیهی است که همه اوصاف بر شمرده در ادعیه معانی خاص خود و متناسب با اسم مستاثر را دارد از جمله طاهر بودن اسم مستاثر طهارت از دسترسی غیر به آن است و...
الف) در مفاتیح الجنان محدث قمی ـ رحمة اللّه علیه داریم:
1ـ دعای نماز حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ (ص40): اسئلک باسمک الذی جعلة فی مکنون غیبک واستقر عندک فلایخرج منک الی شیً سواک، اسئلک به وبک و به فانه اجل و اشرف اسمائک، لاشیً لی غیر هذا.
2ـ و امام هادی ـ علیهالسلام ـ میفرمایند (ص45): اسئلک اللهم باسمک المکنون المخزون المکتوم عمن شئت الطاهر المطهر المقدس النور التام الحی القیوم نور السموات و نور الارضین.
3ـ دعای مشلول (ص 76): اسئلک بکل اسم سمیت به نفسک او انزلته فی شی من کتبک او استاثرت بی فی علم الغیب عندک.
4ـ دعای سریع الاجابه (ص111): اللهم انی اسئلک بالوحدانیة الکبری و المحمدیة البیضأ و العلویة العلیأ و بجمیع ما احتججت به علی عبادک و بالاسم الذی حجبته عن خلقک فلم یخرج منک الا الیک.
5ـ دعای 27 رجب (ص 148 و با کمی تفاوت در ص 151): و باسمک الاعظم الاعظم الاجل الاکرم الذی خلقته فاستقر فی ظلک فلایخرج منک الی غیرک.
6ـ اعمال شب عرفه (ص251)، و باسمک المخزون المکنون المکتوم (المکتوب تصحیف است) الطاهر الذی اذا دعیت به اجبت و اذا سئلت به اعطیت.
و در ص 251 در ادامه داریم: و اسئلک باسمک المخزون فی خزائنک الذی استاثرت به فی علم الغیب عندک لم یظهر علیه احد من خلقک لا ملک مقرب ولانبی مرسل و لا عبد مصطفی.
7ـ دعای بعد از نماز عید فطر (241): اسئلک بکل اسم فی مخزون الغیب عندک.
8ـ دعای لیلة السبت (373): فانا اسئلک باسمک الذی انشاته من کلک فاستقر فی غیبک فلایخرج منک الی شی سواک، اسئلک به وبک هو لم بلفظ ولا یلفظ به ابداً ابدا و به و بک و به لا شی لی غیر هذا.
9ـ دعای پس از نماز مغرب در مسجد سهله (ص 403): اسئلک باسمک المخزون المکنون الحی القیوم.
در حواشی مفاتیح نیز این ادعیه وارد شده است:
10ـ اللهم انی اسئلک باسمک المکنون المخزون الطاهر الطهر المبارک (تعقیبات مشترکه ص66)
11ـ اسئلک یا رب باسمک الطاهر المقدس المبارک الذی من سئلک به اعطیته و من دعاک به اجبته (دعای امام صادق ـ علیهالسلام ـ ص 280 و نیز توجه شود به شماره 6 که دلیل انتخاب این دعاست.
12ـ اللهم انی اسئلک باسمک العظیم الاعظم الاجل الاکرم المخزون المکنون النور الحق البرهان المبین الذی هو نور مع نور و نور من نور و نور فی نور و نور علی کل نور و نور فوق کل نور و نور تضیئ به کل ظلمة و یکسر کل شر و کل شیطان مرید و کل جبار عنید لاتقربه ارض و لایقوم به سمأ و یامن به کل خائف و یبطل به سحر کل ساحر و بغی کل باغ و حسد کل حاسد و یتصدع لعظمته البر و البحر و یستقل به الفلک حین یتکلم به الملک فلایکون للموج علیه سبیل و هو اسمک الاعظم الاعظم الاجل الاجل النور الاکبر الذی سمیت به نفسک و استویت به عرشک (این دعای عالی که دعای سریع الاجابه است و از امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ نقل شده و حاوی اسرار و دقایقی است در حاشیه ص 391 ــ 392 نقل شده است، این دعا با تفاوتهایی تحت عنوان "فی ذکر اسم اللّه الاعظم" در ص 74 صحیفه علویه ذکر شده است).
13ـ بسم اللّه الظاهر الباطن المکنون المخزون الذی اقام به السموات و الارض ثم استوی علی العرش (حاشیه ص 433)
ب) در صحیفه علویه که حاوی ادعیه حضرت امیرالمومنین علی ـ علیهالسلام ـ است این ادعیه وارد شده است:
1ـ وباسمک المخزون الجلیل الاجل العظیم الاعظم الذی تحبه و ترضیه و ترضی عمن دعاک به و تستجیب دعائه و حق علیک ان لاتحرم به سائلک (ص50)
2ـ اسئلک بکل اسم سمیت به نفسک او انزلته فی شئ من کتبک او استاثرت به فی علم الغیب عندک (ص66)
3ـ اسئلک باسمائک المخزونة المکنونة التامة الجزیلة (ص89)
4ـ واسئلک باسمک الذی خلقته من ذاتک (ذلک تصحیف است) فلا یخرج منک الا الیک و اسئلک باسمک الروح المکنون المخزون الحی الحی الحی (دعای یمانی ص263ـ264).
5ـ اللهم انی اسئلک باسمک المکنون المخزون الطهر الطاهر المبارک (ص365)
6ـ واسئلک باسمک المخزون المکنون (ص473)
7ـ واسئلک اللهم لااله الا انت بکل اسم هولک اصطفیته لنفسک او اطلعت علیه احدا من خلقک او لم تطلعه علیه (ص475)
پرسشهای فراوانی با تدبر در ادعیه مذکور پیش میآید، برای نمونه: معنی "لایخرج منک الا الیک" چیست؟ چگونه به این اسم مخزون اگر در دعا سوال شود دعای به آن مایه اجابت است؟ خزائن این اسمأ چیست؟ معنی "انشاته من کلک" یا "خلقته من ذاتک" و "فاستقر فی ظلک" چیست؟ چرا این اسم محبوب خداست؟ و...
از ادعیه مذکور معارف بلندی نیز بر میخیزد چون اینکه "لم یلفظ به ولا یلفظ به ابدا"38 و اینکه "اجل و اشرف اسمأ" است. برای مثال اولی به دلیل رد امکان وجود لفظی برای اسم مستاثر همه مراتب اعلای از آن را نیز رد کرد. و به عبارتی عدم تلفظ اشاره به تعلق اسم مستاثر به حضرت امتناع دارد، گرچه معانی دیگری نیز برای آن میتوان تصور کرد.
نکته مهم دیگری که از این ادعیه برمیآید نقش این اسم در ایصال فیض و اجابت دعاست. آیا این نقش به دلیل عدم رسالت سایر مراتب طولی و عرضی در عوالم است؟ با این فرض آیا تصور ما از دعا به عنوان یک علت در میان سلسله علل نباید تغییر کند؟ و آیا حقیقت دعا خواندن اله از وجه غیبی و بالاتر و برتر از سلسله علل نیست؟ و آیا برکت خیزی اسم مستاثر در همین اتصال همه وجودات به حق بیواسطه وسایط نیست؟ اینها و دهها سوال دیگر ابواب معرفت خیز و تامل برانگیز و سودآوری است که نیاز به بحث و مدافه دارد 39 و امید میرود که توفیق بسط و تدقیق در آن نصیب ما گردد.
خدایا تو را به اسم مستاثرت قسم میدهیم که ما را به نور خود هدایت فرما و از زلال معارف عرفانی سیراب فرما و به رضوان خود برسان انک مجیب الدعوات و لک الحمد.
دکتر محمد هادی موذن جامی
تحریر مجدد این سطور که در 18/12/69 فراهم آمده است در شب میلاد سالار شهیدان ـ علیهالسلام ـ و در ایّام اللّه دهه فجر به پایان رسید رضوان خدا بر امام عرفان دوران.
1ـ مقاله حاضر در حد توان مختصر، ساده و متکی بر آرای امام(س) است و سعی شد تا به زبانی عامتر نوشته شود تا مفید همگان باشد. بسط این مختصر به رسالهای مطول نیاز دارد که به توفیق الهی با همکاری مسئولان محترم موسسه تنظیم و نشر آثار امام(س) قابل عرضه است و اللّه الموفق و المستعان. ضمناً فضل سبق در این بحث با آیتاللّه محمدی گیلانی دامت برکاته است با اثرشان "اسم مستاثر در وصیت امام و زعیم اکبر" و امید میبریم در آینده به بیت الغزل وصیتنامه امام(س) یعنی حدیث ثقلین و معانی بلند آن بپردازیم.
2ـ و این نیز از اسرار الطاف الهی است که توسط خزائن اسرارش باب مسالت از راه این رسم را گشوده است و این از شمول و عموم مطلق لطف است وبس و له الاسمأ الحسنی.
3ـ معلوم است که خبر داشتن از وجود چیزی با معرفت بدان یکی نیست و بینهما بعداً بعیدا.
4ـ از این دو تجلی اولی به ظهورِ در اعیان ممکنات است که تجلی ثانی است و دومی تجلی شهودی لدی الفتح یا تجلی ثالث.
5ـ هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (حدید/3).
6ـ برای تعریف تجلی اولی و ثانی نَک مصباح الهدایه ص 67ـ 68
7ـ مقام غیب مشوب در نظر امام(س) همان حضرت غیب مشوب و مقام فیض اقدست است که اگر وجه اسمأ الهی به آن باشد در ذات احدیت که غیب مطلق است فانی هستند (نَک مصباح. ص 41).
8ـ در نظر امام(س) حجب نوریه حضرات اسمائیه است که حجاب طلعت ذات است و نوریت آنها به اعتبار ظهور ذات در آنها (مانند رویه آینه)، و حجب ظلمانیه، اعیان در نشئه علمی و واحدیت است و ظلمانیت آنها به اعتبار آنکه چون پشت آینه (جیوه آن) است که اگر این جیوه نباشد ذات در حجب اسمائی ظهور نمیکند به دلیل شدت نوریت و کمال فنایش در ذات (تعلیقات، ص68 ـ 69). نگارنده میگوید که اگر نور را "ظاهر با لذات و مظهر لغیره" بدانیم حجب نوریه از حیث ظهور خود حجاب است و اگر شان ظلمت را اختفا بدانیم حجب ظلمانیه از باب مخفی کردن ذات حق حجاب است (فتدبر) گرچه از نظری اینها شرک خفی است (نَک شرح دعای سحر، ص118).
9ـ این از دقایقی است که امام(س) بدان توجه دادهاند و بسیارند آنان که حصول اعیان ثابته و استعدادات اصلی آنها در علم الهی را بوسیله فیض اقدس میدانند و امام(س) توجه دادهاند که تجلی فیض اقدس ظهور به اسم اعظم در حضرت واحدیت است پیش از آنکه از اعیان عین و اثری باشد و فیض هرگز بدون واسطه در حضرت اعیان تجلی نمیکند. ضمناً دلیل تسمیه به اعیان ثابته این است که اعیان ثابته در نظر عرفا صور عقلیه اسمای الهیه در علم حقاند. و از آن جهت که عین ذات متجلی به تعین خاص و نسبت معین هستند عین ثابت نامیده شدهاند. این اصطلاح نزد افلاطون و اتباعش مثل نوریه است و متکلمان از آن به ثابتات ازلیه یاد کردهاند. اعیان ثابته را معادل نفوس طولیه فلاسفه مشأ هم دانستهاند هر چند اغلب عین ثابت نزد عارف معادل ماهیت نزد حکیم است و گاه معادل حقایق موجودات.
10ـ الاعیان الثابته تعینات الاسمأ الالهیه و التعین عین المتعین فی العین غیره فی العقل (شرح دعای سحر، ص 124 ـ 125).
11ـ و این مطابق یکی از احتمالات نگارنده در باب اسم مستاثر است که اسم مستاثر را ظهور ذات برای ذات میداند. اما ظهور نه از باب آنچه در باب اسم الظاهر فهمیده میشود، و سر آنکه اسم محبوب و اشرف و اجل همین اسم است شاید در همین نکته باشد. نکته بسیار مهم در این نظر آن است که ما بر اساس نظر تحقیقی امام ـ قدس سره ـ این مرتبه را از همه مراتب بالاتر میدانیم و معتقدیم که صرف اشاره یا هرگونه تسمیه در آن مرتبه مایه تنزل ذات به مرتبه بعد یعنی مرتبه احدیت غیبیه است و مرتبه فراتر از این همان است که به اسم مستاثر نزد خداوند شناخته شده است (نَک تعلیقات ص 294).
12ـ در مورد اسم اعظم تحقیقی دقیق و شریف و عمیق جز آنچه میآید در مقام سوم از فصل دوم تمهید جملی مصباح الانس مکتوب است و نیز در نکته 479 کتاب هزار و یک نکته مطالب مفیدی نقل شده است فراجع.
13ـ آیتاللّه حسن زاده آملی در نکته 410 کتاب هزار و یک نکته به درستی یادآور شدهاند که "در این حدیث اللّه و تبارک و تعالی سه اسمند، تبارک جمالی و تعالی جلالی است و در حدیث بعد از "اللّه" حرف واو باید، هر چند در نسخ مطبوعه ساقط شده است" نظیر این بیان را علامه شیراز علامه مجلسی در مصابیح الانوار ج1 ص 169 نقل کردهاند و موید آن نیز بعضی از نسخ خطی توحید صدوق است که "واو" بین اللّه و تبارک ذکر شده است (نَک توحید ص 191 پاورقی 2).
14ـ مشیت دو معنا دارد یکی مشیت ذاتیه که غالباً به اراده از آن یاد میشود و عرش ذات احدی جمعی و مستوای آن است، و مشیت مصطلح که فیض مقدس اطلاقی است که عرض ذات الهی است و به اولی وجود علمی و در نشاه علمیه و حضرت اعیان ظاهر میشود و به دومی وجود عینی در نشاه کونیه و حضرت امکان ظاهر میگردد (تعلیقات، ص 198ـ199).
15ـ امام(س) در تعلیقات (ص190) با اشاره به روایت "مارایت شیئا الا و رایت اللّه قبله و معه (وبعد)" فرمودهاند که بل کل موجود عندالکمل اسم اعظم و در این نکته سخنهاست و مجال بسط نیست.
16ـ اطلاق حضرت بر ذات تسامحی است وگرنه امام(س) خود قائلند که چون ذات من حیث هی هی ظهور ندارد اطلاق حضرت بر آن درست نیست (تعلیقات، ص31). بر این نکته باید افزود که ظهور مذکور با ظهور مورد نظر ما در یکی از پینویسهای پیشین (شماره 11) یکی نیست، و در نوشتههای امام ـ قدس سره ـ نیز به تجلی ازلی ذات برای ذات اشاره شده است.
17ـ و پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ فرمودهاند، ما عرفناک حق معرفتک
18ـ در دعا وارد است که: اللهم انی اسئلک بکتابک المنزل و ما فیه و فیه اسمک الاعظم الا و تدبر در این دقیقه شایسته است.
19ـ در نظر امام(س) و عرفا مقام اوادنی (اگر مقام محسوب شود، چرا که بنا بر بعضی اعتبارات مقام نیست و به اصطلاح مقام لامقامی است) کنایه از قابل اول و تعیین اول و تجلی اول است که حضرت احدیت جمع است و تجلی ثانی و تعیین ثانی و قابل برای تجلی ثانی مقام قاب قوسین است(تعلیقات، ص 289 ـ 290)
20ـ در این بخش گاه چند نفر ذیل یک بند عنوان میشود تا ربط مطالب حفظ شود.
21ـ در نکته 384 هزار و یک نکته نقل شده است که از امام علی ـ علیهالسلام ـ سوال شد در قرآن به طریق معما اسمی بیرون آید؟ فرمودند آری در آیه "ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها" که در سوره هود واقع است، اسم هود به طریق معما بیرون آید زیرا که لفظ هو چون اخذ کند و بگیرد ناصیه، دابه را که دال باشد، هود میشود (نقل از مشکلات العلوم مرحوم نراقی است).
23ـ امام(س) در ص 26 تعلیقات صریحاً میفرمایند: "ولا یعلم احد کیفیة هذا الارتباط الغیبی الاحدی" و سپس نکتهای بلند را ارائه میدهند که "بل هو الرابطة بین الاسمأ المستاثره مع المظاهر المستاثره"، مظهر مستاثر بل مظاهر مستاثر که برخاسته از اسمأ مستاثر (نه اسم مفرد) است از ابتکارات عرفانی امام(ص) است که در حد توان بدان اشاره کردهایم نکته زیبایی که بعداً امام(س) بدان اشاره دارند اینکه عالم دو خط دارد خطی از واحدیت که کملین آن را میشناسند و خط احدی که سر مستاثر الهی است و لکل وجهة هو مولیها.
24ـ امام(س) در مصباح (ص87) فرمودهاند..." "ارتباط غیب الهویة مع کل شی الوجهة الخاصة من دون وساطة" و اگر مقام خلافت کبری را اولین مرتبه اخذ فیض بدانیم پس برای متحقق به این مرتبه هم ادراک "ارتباط من دون وساطة" میسر نیست. چرا که همه موجودات در وجهه ظهور از طریق این خلیفه کسب فیض میکنند. با این وصف مشکل آنجا پیش میآید که در نظر امام(س) مقام خلیفه کبری مقام استجماع همه اسمأ حتی اسمأ مکنونه هم هست (مصباح، ص 107) ما معتقدیم که مقصود از استجماع در این مورد با توجه به فرموده خود امام(س) که خلافت، خلافت در ظهور است تنها از این باب است که اسم مستاثر باطن اسم اعظم است و همه اسمأ در همه منطوی است و از راه اینکه "فی کل الاسمأ ینطوی الکل (تعلیقات، ص121)" میتوان این مشکل را حل کرد و اینجا مجال بسط آن نیست. مساله عدم خلافت در غیر ظهور هم نکتهای بلند است و باید دید وجه غیبی خلیفه کبری (نَک مصباح ص30) چیست و رابطهاش با اسم مستاثر چگونه است؟
25ـ امام(س) در ص 199 شرح دعای سحر صریحاً اشاره فرمودهاند که "شمول فیض اقدس از فیض مقدس بیشتر است چون به ممکنات و ممتنعات تعلق میگیرد و اعیان خود دو قسم است اعیان ممکن و اعیان ممتنع، و ممتنع خود دو قسم است فرضی چون اجتماع نقیضین و حقیقی چون صور اسمأ مستاثره"، با این بیان ممتنع حقیقی در حضرت امتناع است و ممتنع فرضی در حضرت امکان مساله شمول فیض اقدس بر ممتنع حقیقی و حل مشکلی که از ناحیه این شمول در فرض مستاثر بودن اسم مستاثر بر میخیزد مجالی دیگر میطلبد.
26ـ البته باز باید افزود که امام(س) با آنکه قائلند که "لایکون اسم بلامظهر اصلاً" در مورد اسم مستاثر قائل به مظهر مستاثر هستند (تعلیقات، ص26) و این با بیان قدما متفاوت است. در عین حال در ص 152 تعلیقات غنای از اثر را غنای از اسم و غنای از اسم را غنای از صفت که مبدا آن است میدانند و آن را از معانی قول امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ میشمارند که کمال الاخلاص نفی الصفات عنه.
27ـ در خور توجه است که عارف شاهآبادی حضرت عمائیه را غیب مطلق و مرتبه عمأ را غیب مضاف و کنز مخفی میدانند.
28ـ این موارد را به شکل مبسوط در تعلیقات ص 18 میتوانید بیابید و نیز نَک ص 214 و 292 و 309.
29ـ در پرواز در ملکوت (ج2 ص 209) نیز عمأ مقام تجلی به فیض اقدس است و پس از مقام غیب احدی.
30ـ قبلاً اشاره شد که عمأ و خلیفه کبری و... در نهایت متحدند و وجه غیبی خلیفه کبری شاید اسم مستاثر باشد.
31ـ این روایت در کتاب التوحید اصول کافی باب حدوث اسمأ ج 1 ص 112 روایت شده است.
32ـ نَک روایت منقول از امام صادق ـ علیهالسلام ـ در اصول کافی ج1 ص 230 "و حجب عنه حرف واحد".
33ـ و آیا این است سر "رب ارنی الاشیأ کما هی"؟
34ـ یادآور میشویم که مرتبه احدیت دو اصطلاح دارد یکی ذات غیبیه که اسم و رسم ندارد چرا که وجود بشرط لا به علم و سایر صفات وصف نمیشود. دوم غیر مرتبه ذات من حیث هی که مرتبه ذات مع تعینها بالاسمأ الذاتیه است (نَک تعلیقات، ص176).
35ـ یکی از احتمالاتی که آیتاللّه حسن زاده آملی در نکته 494 هزار و یک نکته بیان فرمودهاند. این است که: "کمل اولیأ اعم از سفرأ، اسمای مستاثره حقند لایعلمها الاهو".
این بیان از باب وجود رقیقهای برای اسمای مستاثره که در شکل عینی خود اولیای ناشناخته خدا هستند میباشد وگرنه حقیقت اسم مستاثره در این حالت برای پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مخفی نیست و چون مخفی نیست اسم مستاثر حقیقی نیست. شاید روایت "اولیائی تحت قبای لایعرفهم غیری" معادل همین اسمای مستاثره عینی باشد و امام(س) نکتهای بلند درباره این روایت در ص 98 ـ 98 تعلیقات دارند. قابل ذکر است که این اولیا با ملائکه مهیمن هم یکی نیستند. سوالی که در اینجا پیش میآید این است که آیا روح از مظاهر اسم مستاثر است؟ در صحیفه سجادیه دو گونه روح نام برده شده است روحی که موکل بلا ملائکه حجب است و ورحی که از امر الهی است. اینها یعنی چه؟ و آیا سر "یسالونک عن الروح قل الروح من امر ربی (اسرأ 85) "در همین است؟ و آیا سر جعل ارواح در ابدان که در بعضی از روایات متعاقب احساس الوهیت در آنها بوده است این نکات است؟ و آیا اظله در روایت یعنی همین؟ و... ضمناً این عربی نیز به "اسمأ الخارجیه عن الخلق و النسب" اشاره دارد که تعلق به اکوان ندارد (شرح دعای سحر، ص 200) و این نیز بیان دیگر اسم مستاثر است.
36ـ عارف شاه آبادی غیب مطلق را حضرت عمائیه و غیب مضاف را کنز مخفی میدانستهاند.
37ـ در این زمینه نگاه کنید به ابواب مختلف اصول کافی ج1 ص 255 ـ 258 و صریح است در این معنا آیه 50 سوره انعام: قل لا اقول لکم عندی خزائن اللّه و لا اعلم الغیب (نیز هود/31) و در قرآن دو تعبیر جالب توجه از اسمأ الهی داریم یکی عالم الغیب و الشهاده (رعد/9) و یکی عالم غیب السموات و الارض (فاطر /38) و این دو یکی نیست، و در جای دیگر فرمود وللّه غیب السموات والارض (نحل/77) که گرچه شاید این غیب همان غائبه (نمل/75) باشد که او بدان آگاه است (حجرات /18) اما معانی دیگری هم برای آن محتمل است و از جمله مظاهر مستاثر واللّه اعلم.
38ـ این جمله در نهایت با آنچه در یکی از روایات پیشگفته آمد یکی است و آن اینکه اسم خدا "بالحروف غیر متصوت" است بر حسب بعضی از اعتبارات.
39ـ از جمله عرفا معتقدند که "فان لکل اسم دولة لابد من ظهورها" (شرح دعای سحر، ص55) آیا اسم مستاثر دولتی ندارد؟ یا دولتش هم مستاثر است و فی الحال هست؟ یا امام(س) که در مصباح (ص33) میفرمایند هر اسمی که به افق فیض اقدس نزدیکتر جهت غیب ش اتم و جهت ظهورش ابعد است، آیا همین است دلیل وجود اسم مستاثر؟ و...
پاورقیها:
2ـ پرواز در ملکوت، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.
3ـ چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجأ، 1368 ش.
4ـ سرالصلوة، پیام آزادی، 1360 ش.
5ـ شرح دعای سحر، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.
5ـ شرح دعای سحر، نهضت زنان مسلمان، 1359 ش.
6ـ مصباح الهدایه، پیام آزادی، 1360 ش.
7ـ وصیتنامه سیاسی ـ الهی، وزارت ارشاد اسلامی، 1368 ش.
7ـ وصیتنامه سیاسی ـ الهی، وزارت ارشاد اسلامی، 1368 ش.
الف) قرآن ـ نهجالبلاغه (چاپ تحقیقی صبحی صالح) ـ صحیفه سجادیه
ب) آثار امام(س) 1ـ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، موسسه پاسدار اسلام، 1406 ق.