کار به جایی رسید که دولت، هم به تهیهکنندگی میپرداخت و رقیب بخش خصوصی شده بود و هم اینکه بستر صنفهای موازی را ایجاد میکرد. نقطه اوج دعواها هم تعطیلی خانه سینما بود. کلیدواژه جایگزین شدن شور و امید در سینمای ایران بهجای نومیدی و یأس و پرخاش را نیز باید در همین نکته جستوجو کرد. موضوع، بسیار ساده است؛ مدیریت قبلی ارشاد خانه سینما را تعطیل کرد و مدیران تازه در اولین اقدام و در موقعیتی بسیار مناسب این خانه را بازگشایی کردند.
حجتالله ایوبی در مدت زمان کوتاهی که بر مسند مدیریت سینمای کشور قرار گرفته نشان داده که قصدش مداخله در امور داخلی سینماییها نیست. مثلا نمیخواهد صنف درست کند و برای همفکرانش تشکل ایجاد کند. خانه سینما را هم باز کرده و فعلا لبخند بر چهره سینما نشسته است. اقلیت ساکن در خانه سینما 2، از شرایط فعلی اعلام نارضایتی میکنند که این مخالفتها کاملا طبیعی است. جریانی که 4 سال برخوردار از رانت و حمایت کامل دولت بوده با تغییر مدیریت ارشاد خود را متضرر میبیند و طبیعی است گروهی که خود را صاحب تشکل صنفی میدانستند از بازشدن خانه سینما ابراز ناراحتی کنند. این هنر رئیس سازمان سینمایی است که بتواند با گفتوگو جمع ناراضی ساکن در خانه سینما 2 را راضی به بازگشت به جامعه اصناف سینمایی کشور کند؛ همان طور که تا قبل از دوره شمقدری، همه اهالی سینما با وجود تمامی اختلافنظرها و جناحبندیها در یک خانه فعالیت داشتند. نکته دیگر توجه به وضعیت تولید و اکران است. رئیس سازمان سینمایی باید بتواند عدالت را به حوزه تولید و اکران بازگرداند؛ کاری که باتوجه به شرایط فعلی، بسیار دشوار است.
سیاست تغییر ریلگذاری سینما تبعاتی را بهدنبال داشته که حلکردن آنها زمانبر خواهد بود. قطعا کسی انتظار ندارد ایوبی یکشبه مشکلات سینما را حل کند، ولی همه توقع دارند شاهد آغاز تغییرات مثبت باشند؛ تغییراتی که فقط یکی از آنها بازگشایی خانه سینما بود و باید گفت این اتفاقا راحتترین کاری بود که مدیریت سینما میتوانست انجام دهد. این سینمایی است که بخش عمدهای از تهیهکنندگان و کارگردانانش انتظار دارند برای تولیداتشان مورد حمایت مالی دولت قرار گیرند؛ همان طور که همه دوست دارند فیلمشان در بهترین زمان و با بیشترین سالن اکران شود. طبیعی است که وقتی امکانات فعلی سینما با خواستهها و انتظارها انطباق ندارد نتوان همه را راضی نگاه داشت، اما میتوان بهشکلی حرکت کرد که حس بیعدالتی میان اهالی سینما گسترش نیابد. مثلا در دولت قبلی مستندسازان و فیلماولیها توسط نهادی که موظف به حمایت از آنها بود به فراموشی سپرده شدند و این مرکز دولتی بهجای حمایت از جوانها، سرگرم تولیدات فاخر چندمیلیاردی شده بود. به عملکرد مؤسسه رسانههای تصویری در 4سال گذشته هم انتقادهای زیادی وارد است؛ همانطور که حمایتهای مالی فارابی از برخی پروژهها که نهایتا به فیلمهای ضعیف انجامید انتقادهای گسترده سینماگران را بهدنبال داشت. کاهش تصدیگری دولت در تولیدات سینمایی، شاید بهصورت مقطعی برای گروهی که جز با بودجه دولتی برای خود امکان فیلمسازی متصور نیستند، نامطلوب باشد ولی در کل اقدامی بهنفع سینماست.
رئیس سازمان سینمایی کشور در مسیر دشواری که پیشرو دارد باید قدر انرژی مثبت بهوجود آمده میان اهالی سینما را بداند و در جهت تداوم این روحیه بکوشد.