در سرزمین من، بسیاری از کودکان نام تو را بر خود دارند. نام تو ساده است. نام تو زیباست. نام تو بلند است. نام تو سایه دارد. نام تو صداکردنی است. نام تو نوازشکردنی است. نام تو ستودنی است. نام تو را در اذان میگویم و میبویم. نام تو بوییدنی است. نام تو تماشایی است. نام تو علی است.
* * *
گاهی فکر میکنم تو کوهی. نامت را هر جا صدا کنم، دوباره و چندباره تکرار میشود. کوه مرا میترساند. چون همیشه هم از بزرگی تو ترسیدهام. از سکوت عجیب تو و از مظلومیت تو که در تاریخ جاری است. از سایهی بلندت بر سر نوشتهها، شعرها و داستانها و از زخمی که بر روزهای ولایت تو مانده است و پنج سالی که بهقول سلمان هراتی، جهان روی عدالت به خود دید. در برابر نامت در میمانم چون تو آدمی هستی که به خودت بسیار سخت میگرفتی. بالا رفتن از کوه برای من بسیار سخت است، مثل نگاه کردن به زندگی تو.
* * *
گاهی فکر میکنم تو رودخانهای. به هر جا که نگاه میکنم نشانی از تو هست. تو همسر آبی. همسر آب و آبی. صدای تو در سرزمین من جاری است، حال تو در جهان من. رودخانه برای من نشان زندگی است. نشان نفس کشیدن است نام تو. تو کسی هستی که در همهی جهان ما حضور داری. نام تو مثل غزلهای حافظ جویباری است جاری. تو مثل آب شفافی. تو معلومی. نمیشود از تو به اشتباه افتاد. کسانی که در تو تردید کردهاند به طلوع روز بدبینند. من در سخنان تو شناورم و در حضور روزانهی تو در سرزمینم.
* * *
اما ایمان دارم که نام تو چون درختی است. عید تو عید سیدهاست. شبیه بودن درختان به تو از این است که سبزند و همیشهی تاریخ بودهاند. مثل روح عجیب تو که همیشهی تاریخ سایهاش بر سر جهان بوده است. شبیه بودن درختان به تو از این است که هوای جهان به حضور آنها بند است. آنها زندهاند و همهجا هستند. آنها ستونهای جهان هستند و پناه پرندگان. آنها پشتوانهی ایمان سیارهی زمین هستند و قلب ساکنان سیاره. آنها سراپا سبزند.
من ایمان دارم که درختان شبیه تو هستند. آنها مرا به یاد تو میاندازند. چون نجیبند. چون ایستادهاند. چون بسیار صبورند. همیشگی هستند. چهار فصل میآیند و میروند و آنها همچنان هستند. نفسشان برگهای سبز است و جهان را تلطیف میکنند.
* * *
تو رودخانه و کوه و تمام درختانی و جهان معنی تو را دارد. روزیکه به دنیا معرفی شدی، کسانی بودند که تو را درک کردند. آنها الفبای تو را فهمیدند. صدای تو را شنیدند و داستان تو را برای دیگران تعریف کردند. روز برگزیده شدن تو، عید ماست. عید تمام آنها که الفبای تو را میدانند و کلمات تو را میشناسند. برای من دیدن طبیعت، یادآوری حضور توست.