شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۲ - ۰۸:۵۱
۰ نفر

همشهری آنلاین: حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و عبدالله بن‏ جعفر و عمرو عاص در برابر معاویه و عمار یاسر در برابر عمروعاص و اصبغ بن نباته‏ در مجلس معاویه و جوانى در مسجد کوفه‏ در برابر ابوهریره‏ و شخص دیگرى در برابر زید بن ارقم‏ و قیس بن سعد در مقابل معاویه و زنى بنام‏ دارمیة حجونیة‏ در مقابل معاویه و نیز عمرو اودى‏ و عمر بن عبد العزیز و مأمون‏ عباسى همه به حدیث‏ غدیر استدلال کرده‏ اند.

هنگامى که جریان‏ «سقیفه‏» را پس از در گذشت پیغمبر(ص) به امام علی(ع) گزارش دادند. امام، پرسید: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند، انصار گفتند: از میان ما زمامدارى انتخاب‏ شود و از میان شما هم زمامدار دیگرى! امام فرمود:چرا در برابر آنها به این استدلال نکردید که پیغمبر(ص) درباره انصار توصیه‏ فرمود که: «با نیکان آنها به نیکى رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید.» گفتند:این سخن چگونه انصار را محکوم مى‏ سازد؟ امام فرمود: اگر حکومت و زمامدارى مربوط به آنان بود، توصیه کردن درباره‏ آنها به (مهاجران) معنى نداشت. سپس فرمود: پس قریش چه گفتند؟پاسخ دادند: که:قریش استدلال کردند که ما از درخت رسالتیم! امام(ع) فرمود: «به درخت استدلال کردند اما میوه ه‏ایش را ضایع ساختند و فراموش کردند!»

ابن ابى الحدید پس از نقل جریان سقیفه در شرح سخن امام(ع) در جلد 6 صفحه 12 مى‏ گوید: اگر نص صریحى به وصیت پیغمبر نسبت‏ به امام(ع) بود، امام باید با آن‏ استدلال مى‏ کرد و وصیت پیامبر(ص) را یادآور مى‏ شد و به دلیل وصیت‏ پیامبر(ص)، مقام خلافت را از آن خود مى‏ دانست، در حالی که امام(ع) نه خود و نه هیچ کدام از یاران و شیعیانش به نص استدلال نکردند، بلکه از طریق فضائل‏ و مناقب امام به استدلال پرداختند. در پاسخ وى باید توجه داشت: مى‏ دانیم امام(ع) در این مورد مى‏ خواسته است‏ با منطق خود گردانندگان‏ سقیفه، استدلال کند که حتى از نظر چگونگى استدلال مهاجر و انصار نیز طرفین‏ محکومند و باید خلافت را به امام(ع)بسپارند.

در عین حال بد نیست پاسخ سؤال بالا را که اتفاقا یکى از دانشمندان‏ بزرگ‏ «جامعه الازهر» یعنى‏«شیخ سلیم‏» از دانشمند بزرگ جهان تشیع یعنى مرحوم‏ «سید شرف الدین‏» نقل نموده است در اینجا بیاوریم: دانشمند مزبور اهل تسنن سؤال را چنین عنوان مى‏ کند: «چرا امام علی(ع) در سقیفه به نصوص خلافت و وصایت در برابر ابوبکر احتجاج نفرمود؟» و دانشمند شیعه در پاسخ وى مى‏ گوید: «همه مى‏ دانند که امام(ع) و دوستانش از بنى هاشم و غیر بنى هاشم شاهد بیعت ابوبکر نبودند و به سقیفه داخل نشدند بلکه مشغول تجهیز و دفن پیغمبر(ص) بودند و این مصیبت‏ بزرگ آنها را از هر چیز منصرف نموده بود تا اینکه اهل‏ سقیفه کار خود را با دقت انجام دادند و ارکان آن را محکم ساختند که احیانا هیچ گونه خدشه به آن وارد نشود و براى مقابله با هر نوع اعتراض آمادگى‏ کامل پیدا نمودند.

آیا در چنان وضعى کسى مى ‏توانست ‏سخن بگوید که فتنه برنخیزد؟ بنابراین امام(ع) در سقیفه شاهد بیعت ابوبکر نبوده، علاوه بر این احتجاج‏ در برابر آنها چیزى جز فتنه همراه نداشت لذا او در میان دو امر مهم قرار گرفته بود که باید یکى را انتخاب مى‏ کرد: وصایاى پیغمبر او را وادار مى‏ ساخت زمام خلافت را به دست‏ بگیرد ولى از دیگر طرف فتنه و طغیانهایى که در شبه جزیره به وقوع مى پیوست و از انقلابى که عرب بر ضد اسلام به راه مى‏ انداخت‏ خصوصا وضع‏ منافقان مدینه و اعراب اطراف، هر لحظه اسلام را تهدید مى‏ نمود او را در این مرحله قرار مى‏ داد که موقتا از خلافت صرف نظر کند.

زیرا با رحلت پیامبر(ص) مسلمانان همچون گله بى‏ چوپان بودند، «مسیلمه‏ کذاب‏»، و «طلیحة ابن خویلد» و «سجاح‏» ادعاى نبوت داشتند و براى درهم شکستن اسلام قیام نموده بودند و نیز بازماندگان کسراها و قیصرها به‏ کمین مسلمانان نشسته و آماده فرصت‏ براى ریشه کن ساختن اسلام، این آئین‏ جوان بودند. با رحلت پیغمبر(ص) و محکم نشدن پایه‏ هاى خلافت، براى گروه هاى مخالف اسلام فرصت‏ خوبى بود تا در صورت اختلاف آئین اسلام را در هم‏ بشکنند، اتفاقا خود امام(ع) به همین معنى که گفتیم در نامه‏ اى که براى مصری ها به وسیله‏ «مالک اشتر» فرستاد، اشاره نموده است (نامه 62 نهج البلاغه). آرى امام(ع) بین این دو امر مهم قرار گرفته بود و مسلم است او مسئله‏ خلافت را قربانى حیات مسلمانان و اسلام مى‏ کند.

در عین حال او طورى رفتار مى ‏کرد و چنان استدلال مى ‏نمود که موقعیتش‏ نسبت‏ به خلافت محفوظ بماند و اختلاف و پراکندگى و شکاف بین صفوف مسلمین‏ ایجاد نشود. او در خانه نشست تا اینکه با اکراه و اجبار، ولى بدون جنگ و خون‏ریزى‏ او را براى بیعت از خانه بیرون کشیدند، او خود اگر به سوى آنها مى‏ رفت‏ دلیلش برخلافت تمام نبود و براى پیروانش نیز دلیلى بر خلافت او باقى نمى‏ ماند اما او با این طرز رفتار، اسلام را حفظ کرده و اعتراض خود را به عدم‏ صلاحیت‏ خلیفه اول بیان داشت، یعنى هنگامى که ملاحظه نمود، حفظ اسلام و پیش‏گیرى از دشمنان موقوف بر مسالمت است‏ به خاطر همین هدف بزرگ مسالمت‏ را پیشه کرد و به اصطلاح‏ «اهم‏» را بر «مهم‏» مقدم داشت. در عین حال او خود و فرزندانش و راویان حدیث دلائل روشن خلافتش و نصوص صریح آن را آشکارا مى‏ گفتند به طورى که بر اهل اطلاع مخفى نیست (اقتباس از کتاب المراجعات، صفحات 101 و 102.)

در اینجا مواردى را که امام(ع) به حدیث غدیر و نصوص دیگرى در مورد خلافتش استشهاد کرده یا خاندان او و راویان حدیث‏ به آن استدلال ‏نموده ‏اند، نقل مى ‏کنیم تا پاسخ سؤال فوق کامل تر گردد:

الف: نخستین کسى که به حدیث ‏«غدیر» به صورت موکد احتجاج نموده ‏خود امام(ع) در مسجد پیغمبر(ص) پس از وفات رسول الله(ص) است که‏«سلیم بن قیس‏ هلالى‏» در کتاب خویش که به چاپ رسیده است آن را آورده است.

ب: امام(ع) به این حدیث در روز شورا استدلال فرموده و بزرگان‏ اهل سنت آن را نقل کرده ‏اند.

از جمله‏«ابو طفیل‏»، عامر بن واثله مى ‏گوید: روز شورا بر درب خانه ‏اى که اهل شورا در آن بودند، نشسته بودم ‏على(ع)فرمود: به طورى بر شما استدلال کنم که نه عرب و نه عجم قدرت تغییر آن را داشته باشند. پس از آن آنها را سوگند داد و از فضائل خود از آنها پرسید و همه پاسخ‏ مثبت دادند و سرانجام فرمود: فانشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله من کنت مولاه فعلى مولاه ‏اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره لیبلغ الشاهد الغائب‏ غیرى؟ قالوا اللهم لا «شما را به خدا سوگند مى‏ دهم آیا در میان شما کسى غیر از من یافت مى ‏شود که پیغمبر درباره او چنین گفته باشد: هر کس من مولا و سرپرست اویم على مولا و سرپرست اوست‏. خدایا کسى که على را دوست دارد دوست‏ بدار هر کس على را دشمن دارد با او دشمنى کن ‏و آن کس که یارى على را کند یاریش نما و باید حاضران به غائبان این مطلب را برسانند و خبر دهند؟! همه گفتند: نه... این یکى از موارد معروف استدلال امام(ع) به حدیث غدیر است.

ج: باز امام خود در ایام عثمان به این مسئله استدلال فرموده است: سلیم بن قیس هلالى مى ‏گوید: «على(ع) در مسجد پیغمبر در زمان خلافت عثمان نشسته بود و حدود 200 نفر از اصحاب پیغمبر(ص) جمع بودند، هر کدام فضائل و مناقب خود و طائفه‏ خویش را می شمردند و على(ع) همچنان ساکت نشسته بود، پرسیدند تو چرا سخنى نمى‏ گوئى؟ امام پرسید: فضائلى که بر شمردید به چه وسیله نصیب شما شده‏ گفتند از ناحیه محمد(ص)پیامبر خدا! امام(ع) در اینجا پرسش‌هایى از آنها کرد و برادرى و خلافت‏ خود را نسبت‏ به پیامبر یادآور شد و فرمود: خداوند براى سبقت جویان در اسلام فضیلتى قائل شده و هیچ کس در قبول ‏اسلام بر من پیشى نگرفته است. «شما را به خدا سوگند مى ‏دهم آیا مى ‏دانید هنگامى که آیه «السابقون السابقون‏» نازل شد و از پیامبر(ص) در مورد آن سؤال گردید که مربوط به کیست؟ پیامبر(ص)در پاسخ فرمود: در مورد انبیاء و اوصیاى آنهاست، من از تمام انبیا افضل هستم و على‏(ع) وصى من، از همه اوصیاء افضل است.

همه تصدیق کردند و گفتند: بلى مى‏ دانیم! امام(ع) پرسید: و نیز مى‏ دانید که پیامبر(ص) در خطبه خود در «غدیر خم‏» فرمود: خداوند مرا به رسالتى امر فرموده که سینه‏ ام از آن تنگ شده و گمان کردم‏ مردم تکذیبم کنند، ولى دستور اکید خداوند مرا واداشته که آن را به شما ابلاغ نمایم. «فقال ایها الناس اتعلمون ان الله عز و جل مولاى و انا مولى المؤمنین‏ و انا اولى بهم من انفسهم قالوا بلى یا رسول الله قال: قم یا على فقم ت‏فقال من کنت مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: سلمان برخاست عرض کرد یا رسول الله چگونه ولایتى؟ فرمود ولایتى همانند ولایت من که از هر کس بر خود او اولى هستم. همه گفتند:آرى چنین بود ما این را شنیده ‏ایم‏».

د: استدلال امام(ع) در روز «رحبه‏» در سال 25 هجرى قمرى: به امام(ع) خبر رسید که بعضى در مورد مقدم بودن امام بر دیگران که پیامبر(ص) به آن تصریح ‏فرموده سخنى گفته ‏اند لذا در«رحبه‏» (نام یکى از محله ‏هاى کوفه بوده) در میان‏ جمعیت‏ حاضر گردید و آنها را چنین قسم داد: «هر کس روز «غدیر» حاضر بوده و جریان آن روز را دیده برخیزد و نقل‏ کند». بیش از 10 نفر از جمله ابو ایوب انصارى، ابو عمره، عمر و بن محصن، سهل بن حنیف، و خزیمة بن ثابت و... به پا خاستند و گفتند: «نشهد انا سمعنا رسول الله یقول: الا من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه ‏و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه‏» اما کسانی که در جریان غدیر بودند و به پا نخاستند امام به آنها نفرین کرد و به نفرین امام مبتلا شدند.

از جمله‏ «زید بن ارقم‏»بود که امام از خدا خواست‏ نور چشمش را بگیرد و چنین شد. این جریان را مرحوم علامه امینى در کتاب ‏«الغدیر» از 18 طریق نقل‏ کرده و 24 نفر را نام برده که به پا خاستند و فرموده امام(ع)را تصدیق نمودند.

ه: استدلال امام(ع)در روز جمل‏ 36 هجرى: شخصى به نام‏«رفاعه‏» از پدرش و او از جدش نقل کرده که در جنگ جمل با على(ع) بوده است و امام(ع) طلحه را طلبید و به او فرمود: تو را به خدا سوگند مى‏ دهم آیا از پیغمبر شنیدى که فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏» طلحه گفت: بلى! امام فرمود: پس چرا با من مى‏ جنگى؟ (طلحه جواب را برگرداند) و گفت‏ یادم نمى‏ آید و به لشکرگاه خود برگشت.

و:حدیث رکبان‏ احمد حنبل از شخصى بنام‏ «ریاح بن حارث‏» نقل مى‏ کند که گروهى ‏در«رحبة‏» (یکى از محله‏ هاى کوفه) خدمت على(ع)رسیدند و گفتند: «السلام علیک یا مولانا» امام فرمود: شما عربید من چگونه مولاى شما هستم؟ در پاسخ گفتند در روز«غدیر خم‏» از پیامبر(ص) شنیدیم که مى ‏فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه‏» ریاح مى‏ گوید پس از آنکه آنها گذشتند دنبال‏شان رفتم و پرسیدم اینها چه کسانى بودند به من گفتند: گروهى از انصارند که ‏«ابو ایوب انصارى‏» نیز در آنهاست.

ز: استدلال امام(ع)در صفین سال‏37 هجرى: سلیم بن قیس‏ در کتاب خود نقل مى‏ کند: امام در صفین به منبر رفت و تمام لشکرش از مهاجر و انصار حاضر بودند، پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: کدام یک از شما شنیده است که پیغمبر(ص)فرمود: «من افضل پیامبرانم و وصى من على بن ابیطالب افضل اوصیاء است‏» من از همه پیامبران برترم و وصى من از همه اوصیاء برتر است. حدود 70 نفر از کسانى که در جنگ بدر، حاضر بودند و اکثر آنها از انصار و بقیه از مهاجران بودند به پا خاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهیم که پیغمبر(ص) همین گونه فرمود: از جمله این افراد«ابو الهیثم بن تیهان‏»، «خالد بن زید»، «ابو ایوب‏ انصارى‏» و «عمار یاسر» بودند. سپس امام همه را سوگند داد و داستان‏ «غدیر» را از آنها پرسید، 12نفر از کسانى که در جنگ بدر حاضر بودند به پا خاستند و گفتند جریان غدیر را چنانکه شما فرمودید ما از پیامبر شنیدیم.

فاطمه زهرا(س)، امام مجتبى‏(ع)، سیدالشهدا(ع) و عبدالله بن‏ جعفر و حتى عمرو عاص در برابر معاویه و عمار یاسر در سنه‏37 در صفین در برابر عمر و عاص و اصبغ بن نباته‏ در مجلس معاویه و جوانى در مسجد کوفه‏ در برابر «ابو هریره‏» و شخص دیگرى در برابر «زید بن ارقم‏» و مردى عراقى و قیس بن سعد در مقابل معاویه و زنى بنام‏ «دارمیة حجونیة‏» در مقابل معاویه و نیز «عمرو اودى‏» و «عمر بن عبد العزیز» و «مامون‏» خلیفه عباسى همه به حدیث‏ غدیر که از نصوص معروف ولایت على(ع)است، استدلال نموده‏ اند. (براى توضیح بیشتر و دانستن مدارک آنچه گفتیم از طریق اهل سنت‏ به کتاب‏ نفیس‏ «الغدیر»، جلد 1، صفحه‏ 159 تا 213 مراجعه کنید.)

کد خبر 237215
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز