امام خمینی(ره) مثل همه رهبران مذهبی و رهاییبخش، منش خاصی داشته که اتفاقا همین منش و رفتار، او را از بقیه فعالان سیاسی وحتی روحانیون دیگر متمایز میکرده. چهره و رفتار کاریزماتیکش هم به او چهرهای چند وجهی بخشیده بود.
شاید به همین دلیل است که به نمایش درآوردن چهره امام در قالب یک فیلم سینمایی، کارچندان آسانی نیست؛ چرا که حساسیتها و خط قرمزهای فراوان برای نمایش چنین فیلمهایی به هر کارگردانی جرأت نزدیک شدن و سر و کله زدن با این اتفاقات را نمیدهد.
با این حال، بهروز افخمی از آن کارگردانهایی است که اتفاقا دنبال چنین موقعیتهایی است. از کارهای قبلیاش هم برمیآید که او کارگردان با حوصله و پر صبری است که خیلی برای ساختن و کارگردانی عجله نمیکند . به قول او باید همه شرایط مهیا باشد تا موتورش روشن شود.
پاییز77- روستای زرنان شهریار
مجید میرفخرایی، طراح صحنهای که او را با سریالهای بزرگی چون «امام علی(ع)»، «مردان آنجلس» و فیلم سینمایی «روز واقعه» میشناسیم، به همراه بهروز افخمی دنبال لوکیشنی هستند که قرار است شهر خمین در آن بازسازی شود.
از بین تمام انتخابهایشان در نهایت یک قطعه زمین کشاورزی را به مساحت 4هزار متر در روستای زرنان شهریار پیدا میکنند؛ منطقهای که از هر نظر (نزدیکی به تهران، وسعت و شباهت جغرافیاییاش به خمین) مناسب است. قلعهای که دقیقا از روی خانه امام(ره) در خمین الگوبرداری شده است، طراحی میشود و درنهایت، با مقیاس 2برابر بزرگتر آماده میشود.
2 برابر شدنش هم به خاطر این است که وسعت آن به گروه فیلمبرداری اجازه مانور بدهد و زوایای دوربین و همه نماها، همان چیزی باشد که در ذهن افخمی است. البته افخمی و میرفخرایی حساسیتهای خاصی هم دارند که در حین ساخت دکور به آن توجه میکنند.
اینکه نوع معماری خانه، 100 سال پیش خمین را تداعی کند، خیلی مهم است. به همین دلیل، خانهای که میسازند با منزل فعلی امام (ره) در خمین فرق دارد؛ حتی اتاق خادمان و نگهبانان را که بعد از انقلاب به خانه اضافه شده بود، از ماکت اصلی حذف میکنند.
وقتی ساخت لوکیشن تمام میشود، افخمی چند سکانس را هم فیلمبرداری میکند اما کار به دلایلی متوقف میشود و گروه فیلمبرداری محل را ترک میکنند. تا سال 83 که کار دوباره کلید میخورد و همه سر صحنه حاضر میشوند؛ اگرچه چند ماه پیش از آن (در زمستان)، به خاطر بیاحتیاطی سرایدار، خانه آتش میگیرد و عوامل مجبور میشوند دوباره آن را بازسازی کنند، با این وصف افخمی و میرفخرایی از هر تکنیک حرفهای استفاده میکنند تا این روستا را تبدیل به شهر خمین و منزل امام(ره) کنند؛ جایی که قرار است در آینده به همین شکل واقعیاش بماند و به عنوان نمونهای از بنای خانه امام(ره) در خمین مورد بازدید یا استفاده قرار بگیرد. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) هم قول داده که آنجا را تبدیل به موزه کند.
پاییز، زمستان، بهار … و تابستان
کالسکهای از دور میآید و نزدیک به خانهای قدیمی میایستد. روحالله 21ساله پیاده میشود و در میزند… این اولین سکانس از فیلم «فرزند صبح» است. روحالله در اتاقهای خالی قدم میزند و ذهنش را به دوران کودکی میسپارد؛ زمانی که مادر برای خونخواهی پدر کشته شده عازم تهران است و روحالله 3 ساله روبهروی مادر نشسته و قرار است از این به بعد سرپرستیاش به عهده دایه باشد.
از اینجا ما با خاطرات کودکی روحالله که تا 9سالگی ادامه دارد، همراه میشویم. «فرزند صبح» در 4 فصل سال میگذرد. در پاییز، زمستان و بهار کودکی و نوجوانی امام را میبینیم؛ یعنی از 3سالگی تا زمانی که به حوزه علمیه قم میرود و طلبهای جوان میشود. در تابستان هم با شخصیت روحانی وی که ابعاد معنوی و سیاسیاش، پررنگتر است، آشنا میشویم؛ فصلی که به فعالیتهای سیاسی ایشان در سال 42 اشاره میکند و انتخاب بازیگر برای کارگردان خیلی دشوار بوده.
علت اصلی انتخاب فصلهای مختلف سال هم به گذر زمان برمیگردد؛ یعنی همانطور که روحالله جوان خاطراتش را مرور میکند، ما هم با او آشنا میشویم؛ به طوری که دقایق و ثانیهها ما را از ذهن کودکی او به دوران تبعیدش میرسانند.
انتخاباتی دشوار
هیچ تردیدی نداشته باشید که انتخاب بازیگران، یکی از مهمترین و دشوارترین مراحل کار برای انجمن بوده. به همین دلیل، او اول از همه به حس بازیگرانی که میخواسته انتخاب کند فکر میکرده. انتخاب بازیگرانی که بتوانند دقیقا همان حس مادر، دایه یا کودکی امام را پر و بال بدهند، به وسواس زیادی نیاز داشته.
اما انتخاب بازیگرانی که نقش امام را در 3 دوره زندگیاش بازی میکنند، حساسیت بیشتری را برانگیخته است. محمدهادی حیدری دستیار دوم افخمی به طور عجیبی با گریم، شبیه جوانی امام(ره) در 21 سالگی شد؛ نقشی که خیلی هم دیالوگ نداشت و مهم چشمان پرنفوذ او بود که زندگیاش را روایت میکرد. تست گریم 63سالگی امام(ره) هم قرار بود روی صورت خیلیها بنشیند اما این نقش که بسیار مهم و حساس بود درگیر تغییر و تحولات زیادی شد.
گروه وقتی داشتند سکانسهای مربوط به 4 سالگی روحالله را فیلمبرداری میکردند، سراغ جمشید هاشمپور رفتند. سعید ملکان چهرهپردازی فیلم را برعهده داشت و با یک گریم مناسب، توانست نظر همه را به سمت هاشمپور جلب کند اما اختلافات مالی و جواب ندادن گریم در سکانسهای بعدی، باعث شد افخمی به فکر بازیگر دیگری بیفتد.
بازیگر اصلی فیلم یعنی آرمان ایرانپور هم پسر 6سالهای بود که از میان صدها کودک که برای تست آمده بودند، انتخاب شد؛ کودکی که قرار بود نقش 4سالگی امام(ره) را بازی کند. بعد از پایان فیلمبرداری سکانسهای مربوط به 4 سالگی امام(ره)، افخمی عبدالرضا اکبری را برای نقش 63سالگی امام(ره) انتخاب کرد؛ انتخابی که تاکنون قطعی شده است و چند سکانس نهایی فقط از این نقش باقی است.
حکایت یک پروژه 3ساله
بعد از شب یلدای سال 83 که اولین پلان فیلم، فیلمبرداری شد، همه عوامل با جدیت کار را تا اردیبهشت 84 ادامه دادند. اما از آنجایی که افخمی اصلا عادت به رج زدن سکانسها ندارد، باید هر سکانس در جای خودش فیلمبرداری میشد.
به همین خاطر وقتی نوبت به سکانسهای 9سالگی امام(ره) رسید؛ فصلی که نقطه عطف دوران کودکی امام بود. طبیعی بود که آرمان ایرانپور ادامه نقشش را بازی کند اما چهره و جثه او برای 9سالگی بسیار کوچک بود. بدیهی بود که میشد کار را به بازیگر دیگری سپرد.
به همین دلیل، افخمی با دادن فراخوان در روزنامهها و زیر و رو کردن مهدکودکها و سپردن به این و آن، دنبال بچهای بود که شبیه آرمان باشد؛ اما این اتفاق نیفتاد. شاید هم بازی خوب آرمان بود که باعث شد افخمی پروژه را یک سال متوقف کند و منتظر بماند تا آرمان بزرگتر شود و بخشهای بعدی را با او بگیرد. به عقیده او جابه جایی آرمان با بازیگر دیگری باعث هدر رفتن کار و پایین آمدن سطح کیفی فیلم میشد.
با این حال، یک سال بعد وقتی افخمی آرمان را دید، حس کرد او هنوز آنقدر بزرگ نشده، به ویژه آنکه قرار بود موهایش هم بلندتر شود. تا اینکه کار تا اواخر اردیبهشت امسال طول کشید و دوباره کلید خورد. در حال حاضر، آرمان ایرانپور تمام سکانسهای 9سالگی امام(ره) را بازی کرده است.
میماند سکانسهای مربوط به عبدالرضا اکبری و دستگیری و تبعید امام(ره) در سال 43 و همچنین سکانس بیمارستان و ارتحال امام (ره) که قرار است در آنها محمدرضا شریفینیا نقش حاج احمد خمینی را بازی کند.
هیچ بازیگری جرات ندارد نقش امام را بازی کند
قضیه مربوط به 15سال پیش است. از طرف مؤسسه «عروج فیلم» - که با دفتر موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) مرتبط است- به افخمی پیشنهاد شد که فیلمی درباره زندگی امام(ره) بسازد. به او گفتند دستت از هر جهت باز است و هر کاری هم دلت میخواهد بکن و ما پشتت هستیم. او هم با انگیزه نشست فیلمنامه«فرزند صبح» را نوشت. وقتی طرح را آماده کرد، چند سالی روی فیلمنامه کار کرد و با ارائه فیلمنامه قرار شد کار را شروع کند.
- اما سرو کله تهیه کننده دومی هم پیدا شد.
بله، در همان زمان از طرف انجمن سینمای دفاع مقدس به من پیشنهاد شد که این کار به شکل مشترک انجام شود؛ طرف حساب من هم سیدمحمدآوینی بود که میگفت کار را شریکی انجام دهیم، تا اینکه من قبول کردم وحتی چند پلان هم گرفتیم اما چند مسئله باعث شد که کار متوقف شود...
- منظورتان شرکت شما در انتخابات مجلس است؟
نه، این اتفاق قبل از کاندیداتوری من برای مجلس افتاد. مسائل مالی یکی از این دلایل بود. ضمن اینکه خودم هم از اینکه کار بخوابد استقبال میکردم.
- چرا؟
از همان ابتدا حس کردم که « عروج فیلم» خیلی روی این کار تجربه ندارد و بعضی وقتها کمک که بهمان نمیشد هیچ، بدتر برای کار مشکل پیش میآمد. برای همین من هم از این اتفاق استقبال کردم.
- تا اینکه با تغییر مدیریت در «عروج فیلم» ، دوباره همکاریتان را شروع کردید.
به هر حال این تغییر مدیریت بیتأثیر هم نبود، ضمن اینکه من هم دوره نمایندگیام در مجلس تمام شده بود و بلافاصله با پیشنهاد هر دو سرمایهگذار یعنی «عروج فیلم» و انجمن سینمای دفاع مقدس روبهرو شدم.
- از چه تاریخی کار را شروع کردید؟
از دی 83، کار رسما کلید خورد و تا اردیبهشت 84 ادامه پیدا کرد و حالا هم که از اردیبهشت امسال شروع کردهایم و فکر میکنم تا پایان خرداد کار تمام شود.
- اصلا چطور به فیلمنامه کنونی رسیدید؟
زندگی حضرت امام(ره) همیشه برای من دغدغه بود و خیلی دلم میخواست که درباره ایشان چیزی بنویسم یا بسازم ولی راستش، نه جراتش را داشتم و نه فکر میکردم به تنهایی بشود این کار را کرد. برای همین وقتی به من پیشنهاد شد، سریع قبول کردم. با این حال خیلی تحقیق کردم و برای اینکه هسته اصلی فیلمنامه را پیریزی کنم، به کتابهای زیادی مراجعه کردم.
بعد هم که دنبال لوکیشن برای ساخت خانه امام(ره) گشتم و حتی دیدن خانه قدیمی امام در خمین، خیلی به من ایده داد.
- یعنی وقتی خانه امام(ره) را در خمین دیدید، شیوه روایتتان را در فیلم پیدا کردید؟
بله، با خودم گفتم این خانهای است که امام(ره) در آن به دنیا آمده؛ کودکی که در 4 ماهگی پدرش را از دست میدهد و تصوری از پدر ندارد. وقتی هم که 4-3 ساله میشود، مادرش او را با عمه و دایهاش تنها میگذارد و برای اجرای حکم قصاص به تهران میرود.
حالا تصور کنید این بچه در این خانة با برجهای بلند و سر به فلک کشیده چه میکند؛ همه دنیایش این حیاط و سرداب و راهروهاست و...اینطوری بود که حس کردم قصه فیلم خودش دارد به وجود میآید. این حس را همان موقع یادداشت کردم و بعد رفتم رویش کار کردم و نتیجه این شد که قصه را از نگاه روحالله روایت کنیم و او برای ما بگوید که چه شده است.
- پس از دید شما ، فیلم به نوعی روایتگر زندگی ایشان از زبان خود امام است؟
بله، خودم قصدم این بود که کودکی ایشان کاملا طبیعی و رئال باشد، مثل بقیه بچهها باشد و اصلا انتظار معجزهای در این بین نداریم. بعد هم اینکه روایت فیلم در حالتی میان خواب و خاطره از زبان خود روحالله میگذرد. البته این 70 درصد فیلم است که به خاطره روحالله 21ساله میپردازد، بقیهاش هم که روایت تاریخی-سیاسی از ایشان است.
- گویا نخواستهاید به کودکی ایشان رنگ تقدس ببخشید.
خودم هم فکر میکنم اگر این کار را میکردم، کار کاملا تصنعی میشد، ضمن اینکه خود حضرت امام(ره) هم هیچ وقت اجازه نمیدادند که دیگران چنین تصوری از ایشان داشته باشند و هر وقت مبالغهای در موردشان میشد با آن برخورد میکردند.
- بعد از 15سالگی حضرت امام(ره) چطور؟ چرا به آن دوره نپرداختهاید؟
به نظر من از تولد تا 15سالگی که حضرت امام(ره) خمین را ترک میکنند و به اراک میروند، دوره مهمی از نظر اجتماعی و فرهنگی است. در این دوره خمین به دلیل حکومت خانها، موقعیت تجاری و مرکزیت اجتماعیاش را از دست داده و به یک شهر درجه 3 تبدیل شده است.
امام (ره) شاهد این فروپاشی است و همین اتفاق است که او را به فکر وا میدارد که این حکومت هیچ استحکامی ندارد.
دومین دورهای هم که میشد رویش تحقیق کرد، بعد از فوت آیتالله بروجردی- مرجع تقلید آن زمان- و شروع مرجعیت امام(ره) بود؛ زمانی که امام به ترکیه تبعید شد. یعنی زمانی میان سالهای 40 تا 43 که سوژه خوبی برای فیلمسازی است.
سومین دوره هم، زمان مرجعیتشان بود تا زمانی که پسرشان ـ حاج آقا مصطفی ـ شهید شدند و مقطع ورود ایشان به ایران که وجوه مختلف سینمایی را در خودش داشت.
- همه این حرفها یعنی اینکه در این فیلم به دوران رهبری ایشان نپرداختهاید؟
بله، به شکلی هم شاید فعلا غیرممکن است. علتش هم طبیعی است چون همه امام(ره) را در این دوره دیدهاند، حالتها و لحن ایشان هنوز در ذهنها مانده و هیچ بازیگری جرأت نمیکند این نقش را برعهده بگیرد. شاید باید سالها بگذرد و چند دهه بعد، وقتی که نسل جوان تصور تازه و زندهای جز فیلمها و تصاویر از شخصیت امام(ره) نداشته باشد، بشود در قالب یک فیلم و یا داستان به آن نزدیک شد.
- منابع و مستنداتتان را در دورههای مختلف، چطوری جمع کردید؟
متأسفانه اسناد زیادی از کودکی حضرت امام(ره) در دست نیست. آیتالله پسندیده ـ برادر بزرگوار ایشان ـ خاطراتی دارند که بیشتر مراجعات ما به آن بوده و بعد از آن کتابی با عنوان «خمینی، روحالله» به قلم دکتر علی قادری از انتشارات موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) در اختیار داشتیم که تا حدی به کودکی امام(ره)، نگاهی مستند و تاریخی دارد.
- انتخاب کودکی که بتواند نقش روحالله را بازی کند چقدر سخت بود؟
از همان ابتدا میدانستم که از یک بچه، نه میشود تست بازیگری گرفت و نه میشود گریمش کرد. برای همین بنا را بر این گذاشتیم که فقط به چهره و تسلط بچهها اکتفا کنیم.
آرمان ایرانپور، دومین نفری بود که برای تست سر لوکیشن آمد. در حین فیلمبرداری از او خواستیم بازی کند. در همان برداشت اول نظرم را جلب کرد. بعد از آن هر چه جلوتر میرفتیم از انتخابم مطمئنتر شدم چون آرمان خیلی عاقلانه برخورد میکرد و دقیقا با هوشیاری میدانست که چه کار باید بکند یا نکند.
- برای همین بود که به خاطر او صبر کردید تا بزرگتر شود و ادامه کار را با او بگیرید؟
بله. حس خودم این بود که اگر کس دیگری جای آرمان، 9 سالگی امام(ره) را بازی کند، به احتمال زیاد تماشاچی نیمه دوم فیلم را نمیبیند و فکر میکند بهاش توهین شده است. اگر قرار بود کس دیگری بیاید، آنوقت فیلم دو پاره میشد و ارزش خودش را از دست میداد. برای همین با حمایت تهیهکننده، 2 سال در کار وقفه افتاد و ما منتظر شدیم آرمان بزرگتر شود و بقیه صحنهها را با او بگیریم.
- درباره انتخاب بازیگر نقش 21 سالگی امام(ره) چطور؟
ما خیلی به دنبال این شخص گشتیم. منبعمان هم همان عکس معروف جوانی امام(ره) است که همه دیدهاند. خب، چون ما این عکس را داشتیم، باید یک نفر بسیار شبیه به او پیدا میکردیم. در میان بازیگران که اصلا کسی شبیه به این عکس پیدا نکردیم. بعد دیدیم نقش خیلی نیازی به دیالوگ ندارد و میشود دنبال خیلی حرفهایها هم نباشیم تا اینکه متوجه شدیم دستیار دوم فیلم، از خیلی جهات شبیه این عکس است و او را انتخاب کردیم.
- پس انتخاب سعید کنگرانی برای این نقش شایعه بود؟
نه، او هم یکی از انتخابهایمان بود ولی همان اول کار قضیه منتفی شد و به خاطر مسائلی که پیش آمد اصلا پیگیر او نشدیم. این اتفاق مربوط به قبل از بازی ایشان در «ازدواج به سبک ایرانی» بود و ایشان هنوز مجوز بازیگری نداشتند و ما هم از انتخاب ایشان منصرف شدیم.
- چطور شد که برای بازی در نقش امام در زمان تبعید، عبدالرضا اکبری جای جمشید هاشمپور را گرفت، در حالی که شما چند پلان هم از هاشمپور گرفته بودید؟
تا سال گذشته جمشید هاشمپور برای این کار قطعی بود ولی پلانی از ایشان نگرفتیم. فقط در تست گریم جواب داده بود. اما بعد از دیدن چند باره تمرینها و چهرهشان حس کردیم که برای این نقش مناسب نیست و بعد هم مسائل دیگری پیش آمد و کلا قضیه منتفی شد.
- گریم عبدالرضا اکبری چطور بود؟ یعنی این قدر خوب جواب داد؟
ما حدود یک هفته روی چهره او کار کردیم و سعید ملکان گریم مشکل و طولانیای روی او انجام داد تا ما به طرح مورد نظرمان برسیم. به هر حال فکر میکنم توی ذوق کسی نخورد.
- محمدرضا شریفینیا را چطور برای نقش سید احمد خمینی انتخاب کردید؟
شریفینیا قبلا در نقش پدر امام(ره) ظاهر شده بود و در سکانسهای 2 سال پیش ازش بازی گرفته بودیم. بعد دنبال کسی برای بازی در نقش سید احمد خمینی میگشتیم، با تست گریم به این توافق رسیدیم که نقش سیداحمد را هم به او بسپاریم.
- درباره بازیگران زن هم از همان اول به همین ترکیب رسیدید؟
برای نقش دایه امام(ره) از همان اول هدیه تهرانی در نظرم بود و خوب هم جواب داد و از نظر سن و سال کاملا با نقش هماهنگ بود. اما برای نقش مادر امام(ره) اول لیلا حاتمی در نظرم بود ولی دیدم سن او به این نقش نمیخورد. دنبال کسی بودم که حدود 23 سال داشته باشد که به سحر دولتشاهی رسیدم.
- انگار قرار است تدوین فیلم را هم خودتان به عهده بگیرید؟
فعلا بله، چون داستان یک جورهایی قصه خطی و کلاسیک ندارد. حس میکنم تدوین آن نیاز به بعضی ساختارشکنیها دارد که خودم باید انجام دهم.
- و فکر میکنید فیلم به جشنواره بیست و ششم فیلم فجر برسد؟
سعیمان را میکنیم و به احتمال زیاد این اتفاق میافتد. چون فیلم، سوپر 35 فیلمبرداری شده (همان شیوهای که قبلا در «گاوخونی» تجربه کردهام)، یک بخشهایی از آن باید به 35 میلیمتری تبدیل شود که در حال حاضر با مشورت فرخمجیدی، فیلمبردار فیلم (که مدتها در ایران نبوده و حالا برگشته)، ممکن است این تبدیل در خارج ایران و با امکانات وسیع انجام شود.
- موضوع نسخه انگلیسی فیلم چقدر جدی است؟
قرار شده فیلم به زبان انگلیسی هم دوبله شود و دوبله انگلیسی آن هم تا جشنواره آماده میشود.
سه برش از یک زندگی
سراغ هر 3 بازیگر نقش امام رفتیم که در سنین مختلفی آن را بازی میکنند. ماجرای انتخاب و پیدا شدن هر کدامشان در کار حکایت خودش را دارد.
کودکی امام (ره)
دوست نداشتم کس دیگری نقش امام را بازی کند
صحبت کردن با آرمان ایرانپور مثل انتخابش توسط عوامل فیلم، کار خیلی سادهای نیست چون بچهها تصوری از بازیگری و حتی دیالوگ ندارند و بر این باورند که فقط دارند به صورت دستهجمعی بازی میکنند. مادرش میگوید: «از طرف یکی از دوستانمان باخبر شدیم که برای نقش کودکی امام(ره) دنبال بازیگر هستند.
اول خیلی جدی نگرفتیم ولی بعد گفتیم به امتحانش میارزد و عکس آرمان را فرستادیم. بعد، از دفتر آقای افخمی تماس گرفتند و آرمان را برای تست خواستند. از نظر افخمی، آرمان همان کسی بود که دنبالش میگشت. تاثیرگذاری و گیرایی نگاه و حرکات آرمان، چشم افخمی را گرفته بود و برای همین از فردایش کار را با او شروع کرد». آرمان مؤدب و آرام است ولی این باعث نمیشود با رودربایستی و خجالت حرفش را بزند.
- اولین روز فیلمبرداری یادت هست؟
روز اول همه رفتیم شهریار توی یک اتاق از من خواستند بروم زیر کرسی و از زیر لحاف به دوربین نگاه کنم. زمستان بود و هوای اتاق خیلی گرم نبود. اولین بار بود که کرسی میدیدم ولی نترسیدم. به دوربین نگاه کردم و بعد یک لحظه حس کردم همه دارند من را نگاه میکنند، ترسیدم و آمدم بیرون و گفتم نمیخواهم بازی کنم اما آقای افخمی با من صحبت کرد و گفت: هر وقت دلت خواست به دوربین نگاه کن. خیالم راحت شد و بعد کمکم ترسم ریخت.
- در اولین صحنهات دیالوگ هم داشتی؟
نه، فقط به من گفتند به دوربین نگاه کن، همین. اما روزهای بعد باید حرف هم میزدم.
- لباسی که پوشیده بودی، یادت است چه جوری بود؟
یک بلوز راه راه صورتی و آبی بود که یقهاش را با دکمه میبستم و یک شلوار مشکی هم میپوشیدم. هر وقت هم بیرون از خانه فیلمبرداری داشتیم، پوستین قهوهای تنم میکردم.
- وقتی دوربین بیشتر روی نگاهت زوم میکرد و حس تو را میخواست، چه جوری بازی میکردی؟
مثلا به من میگفتند به یک نقطه نگاه کن و غمگین باش. آقای افخمی میگفت فکر کن الان مادرت دارد از خانه میرود و چند سال نمیبینیاش، چه حسی پیدا میکنی؟ وقتی اینطوری میگفت ناراحت میشدم و غم در چهرهام معلوم میشد. وقتی هم که با بچههای دایه (هدیه تهرانی) بازی میکردم خوشحال بودم و او میگفت آفرین خوشحالیات را نشان بده.
- در میان بازیگران از کدام یک از آنها بیشتر خوشت آمد؟
با خانم سحر دولتشاهی خیلی جور شدم؛ همانی که نقش مادرم را بازی میکرد. روز اول آمد به من گفت: ببین، من هم مثل تو اولین بار است که جلوی دوربین بازی میکنم، پس بیا با هم دوست شویم. بعد از آن هر وقت فیلمبرداری نداشتیم با هم بدمینتون بازی میکردیم یا با موبایل او گیم بازی میکردم.
خانم تهرانی را هم خیلی دوست دارم. دلم میخواست هر روز که سر صحنه میروم او هم باشد. برایم مدام قصه تعریف میکرد.
- میدانستی نقش چه کسی را داری بازی میکنی؟
بله، من امام خمینی(ره) را از عکسهایش میشناسم. آقای افخمی هم خیلی درباره ایشان و نوهاش با من حرف میزد و میگفت وقتی کودک بوده چه کارهایی میکرده و چه بازیهایی میکرده.
- خوشحالی که 9 سالگی امام(ره) را هم خودت بازی میکنی؟
بله، وقتی شنیدم یک بچه دیگر قرار است بقیه نقش مرا بازی کند، ناراحت شدم و به مامانم گفتم که دوست دارم همه بچگی امام(ره) را خودم بازی کنم.
- فکر میکنی در آینده باز هم بازیگری را ادمه بدهی؟
نمیدانم. الان درس خواندن برایم مهمتر است. الان کلاس اول دبستان هستم و باید به درسهایم برسم اما سینما را خیلی دوست دارم. حتی اگر توی فیلمی بازی نکنم، باز هم سینما میروم و فیلم میبینم.
جوانی امام (ره)
از این همه شباهت تعجب کردم
شاید از خوش شانسی محمد هادی حیدری – دستیار دوم افخمی – بود که یکدفعه مورد توجه قرار گرفت. سعید ملکان – طراح گریم فیلم – با یک تست گریم، او را کشف کرد و شباهت او به جوانی حضرت امام(ره)، باعث شد که حتی خانواده امام(ره) در برخورد اول با عکس بازیگر، متوجه تفاوت آن با عکس حقیقی امام نشوند!
حیدری 30 سالش است و از 9 سال پیش با ساخت مستندی درباره ابراهیمحاتمیکیا سینما را تجربه کرده است. پس از آن در خلال ساخت چند مستند و فعالیت دیگر، با بهروز افخمی آشنا میشود و به عنوان دستیار دوم او در فرزند صبح مشغول به کار میشود. بازی در نقش جوانی امام(ره)، فرصت ویژهای برای او بوده که برای کمتر کسی این جوری پیش میآید.
- چقدر بازی در نقش جوانی امام(ره) برایتان غیرمنتظره بود؟
زیاد، من جز بازی در یک فیلم کوتاه، جلوی دوربین نرفته بودم و بیشتر در زمینه نویسندگی و فیلمسازی فعالیت کرده بودم. آقای افخمی هم اصلا دنبال بازیگر نبودند بلکه بیشتر حساسیتشان روی شباهت چهره بود. برای همین من را انتخاب کردند.
- شما فقط 4 دقیقه در کل فیلم بازی میکنید؟
بله، پلان ابتدایی فیلم با من شروع میشود که مربوط به ورود روحالله به خانه کودکیاش است و بعد از آن گشتو گذارهای او در خانه قدیمی.
- یعنی بیشتر از چهره شما فیلمبرداری شده؟
پلانهای مربوط به من کاملا حرکتی است؛ دوربین در معماری پیچیده و تو در توی خانه حضرت امام(ره) میچرخد و از صورت من عبور میکند و به شکلی خاص به فضای رؤیاگونه جوانی و کودکی ایشان وارد میشویم.
- برای بازی در این نقش تمرین خاصی داشتی؟
به هر حال خیلی دور از این فضا نبودم، برای همین چیزی را که از من میخواستند، میتوانستم در بیاورم ولی بیشتر باید روی نگاهم و چشمهایم کار میکردم تا حس اصلی را به تماشاچی بدهد.
- در آوردن نوع نگاه کسی مانند حضرت امام(ره) چقدر سخت بود؟
مهم این بود که آن حس را درک کنم و به شناخت کاملی از شخصیت روحانی ایشان برسم. برای همین کاملا زاویه دیدم را به سمت حال و هوای روحانی ایشان بردم.
- اولین بار چه کسی شما را برای این نقش پیشنهاد داد؟
ناهید طلوع (طراح صحنه و لباس). یک روز وقتی مشغول کار بودیم، عکس جوانی امام را نزدیک صورت من آورد و گفت که به نظرش فرم صورت من خیلی شبیه این عکس است. اول فکر کردم شوخی میکند اما وقتی آقای افخمی هم این نظر را تأیید کرد، قبول کردم که تست گریم بدهم.
میانسالی امام (ره)
شاید خیلی خوب، شاید خیلی بد
صحبت کردن با عبدالرضا اکبری- کسی که نقش میانسالی امام(ره) را بازی کرده- خیلی هم ساده نبود، مخصوصا که خود او خیلی حساسیت داشت که درباره این نقش هرچه میتواند کمتر حرف بزند. دلیلش هم به نظر خودش منطقی بود: «چون نقش حساسیتهای زیادی دارد، تا موقع اکران فیلم دوست ندارم ازش حرف بزنم».
به هر حال او چند روز دیگر از کیش به تهران میآید تا سکانسهای دستگیری و تبعید امام(ره) به ترکیه را بازی کند. گفتوگوی تلفنی ما با او، هرچند که به جایی نرسید و او حاضر نشد درباره حس خودش از نقش و جزئیات بازیاش در «فرزند صبح» حرفی بزند اما پر از اطلاعاتی بود که او- ناخودآگاه- در اختیارمان گذاشت. البته در پایان هم این جمله را یادآور شد که من اصلا نمیخواستم حرف بزنم اما با همین چانه زدن با شما خبرنگارها، کلی تخلیه اطلاعاتی شدم.
- شما 63 سالگی امام(ره) را بازی میکنید. چهجوری برای این نقش انتخاب شدید؟
درباره جزئیات بازیام هیچی نمیگویم. چون فکر میکنم روی بازیهای بعدیام اثر میگذارد.
- چرا؟
خب، هر خبر یا مصاحبهای که چاپ میشود مطبوعات نظر میدهند و پیش داوریهایی هم میشود.
- یعنی اصلا نمیخواهید درباره نقشتان صحبت کنید؟
بازی من از صحنهای شروع میشود که اولین بار ساواک امام را نصف شب در قم دستگیر میکند. همین.
- چه جوری؟
با یک بنز قدیمی 170 مرا به زندان قصر میبرند و از من پلانهایی میگیرند که در آنها ساواکیها امام را دستگیر کردهاند و امام در ماشین نشسته است.
- کل سکانس چقدر است؟
حدود 7 دقیقه که بر چهره و بازی من زوم شده است.
- خب، بعد از این؟
بعد از این ندارد. بقیه را چند روز دیگر بازی میکنم.
- چه صحنهای است؟
سکانس دستگیری دوبارهام و بعد صحنهای که وارد فرودگاه ترکیه میشوم.
- یعنی در ترکیه هم بازی دارید؟
نه، فقط ورود به فرودگاه گرفته میشود که فضای قدیمی فرودگاه است و از آنجا امام تبعید میشوند.
- پس صحنههای خود ترکیه را نداریم؟
نه.
- قضیه نوفل لوشاتو و تصویربرداری در فرانسه چیست؟
منتفی شده است. قرار بود صحنههایی هم مربوط به نوفل لوشاتو باشد که انگار نیست.
- شما در سکانس بیمارستان حضور ندارید؟
نه، نمای بیمارستان هست و دوربین به جای نگاه امام(ره) همه چیز را روایت میکند.
- حس خودتان از بازی در نقش امام (ره) چیست؟
فعلا نمیتوانم بگویم.
- بازی خودتان را چطور میبینید؟
نمیدانم. فعلا برای این حرف نمیزنم که به کل کار لطمه نخورد. منتظر باشید تا اکران فیلم. شاید هم بازی من جور دیگری به نظر بیاید.
- منظورتان چیست، یعنی خیلی خوب بازی کردهاید یا خیلی بد؟
منظورم هر دویش است.
- با توجه به گریم سنگینی که روی صورتتان است، چه حسی از بازی در این نقش دارید؟
دوست ندارم فعلا حرفی بزنم. قرارمان با عوامل فیلم هم این بود که هیچ عکسی از من منتشر نشود تا فیلمبرداری تمام شود و بعد فیلم به نمایش دربیاید.
خیلی میترسیدم
هنوز خیلیها به اشتباه فکر میکنند او بعد از «چهارشنبه سوری» (خواهر هدیه تهرانی) و «میم مثل مادر» (دوست گلشیفته فراهانی)، در نقش مادر حضرت امام خمینی(ره) در این فیلم ظاهر شده است.
سحر دولتشاهی لیسانس ادبیات نمایشیاش را همزمان با لیسانس مترجمی زبان فرانسه گرفته است. فعالیتش را با تئاتر شروع کرد؛ مثل بازی در نمایش «بیشیر و شکر» گروه پرچین (به کارگردانی مشترک حمید امجد و مهرداد ضیایی) و نیز «زائر» (حمید امجد) و تجربههای اخیر به کارگردانی امیررضا کوهستانی. او اکنون عضو گروه بازیای به سرپرستی آتیلا پسیانی است.
- عکسالعمل شما وقتی فهمیدید برای این نقش انتخاب شدید چه بود؟
اولش خیلی فکر کردم و خیلی هم میترسیدم. بیشتر ترسم از این بود که نتوانم خوب از پس نقش بربیایم و شناخت کافی از این شخصیت نداشته باشم. از طرف دیگر دوست داشتم با آقای افخمی کار کنم، به همین دلیل قبول کردم.
- خب، چطوری به این شناخت رسیدید؟
مطالعه کردم. درباره خود حضرت امام(ره)، زندگی و منش و رفتارشان.
- از اینکه چنین نقشی در کارنامه بازیگریتان دارد ثبت میشود، چه حسی دارید؟
بیشتر از اینکه اسم نقش و ظاهرش برایم مهم باشد، خود بازی مهم بوده است. به همین خاطر، خیلی تلاش کردم که نقشم طوری باشد که کاملا به فیلم کمک کند و یک نقطه اتصال بین بقیه بازیها باشد. حس میکنم جایم را درست انتخاب کرده بودم و درست تصمیم گرفتم.
- از اینکه در طول فیلمبرداری وقفه افتاده است، ناراحت نشدید؟
خب، دست من نبود. این اتفاق در جاهای دیگر هم افتاد و فقط مربوط به ما نبوده. با این حال سعی میکنم که انسجام نقش حتما حفظ شود و کار یکدست باشد. ما که بازیگریم برای به دست آوردن حس باید کلی تلاش کنیم و اگر به دست آمد، آن وقت میتوانیم با مهارت حفظش کنیم.
- از ترجمه چه خبر؟ الان چه کتابی در دست دارید؟
کتابی از مارگریت دوراس به نام «آگاتا» را ترجمه کردهام که آماده چاپ است.
کتاب دیگری هم در دست دارم به نام «دیگه حتی یک بازی هم نیست» که 20سال تجربه یک گروه تجربی تئاتر به شکل مقالات متعدد است که در مرحله پایانی است.
- فکر میکنید در جشنواره فیلم فجر امسال«فرزند صبح» حضور داشته باشد؟
اینطور که آقای شرفالدین قولش را داده بله.
- و بازی شما به چشم بیاید؟
امیدوارم. من تمام تلاشم را کردهام.
واقعیت مرده است؟
فاطمه عبدلی: شاید واقعیترین تصویر در یک فیلم از تاثیر امام در زندگی آدمها همان تصویر در از کرخه تا راین باشد که سعید از خواهرش میخواهد فیلم مراسم تشییع امام را به او نشان دهد و بعد منقلب شدن سعید که باور میکنی امام برای او مهم بوده است.
دیگر غیر از آن (در اکثر فیلمها) امام را در حد یک عکس روی طاقچهها یا در جیب رزمندهها دیده ایم و بس.
سؤال این است: چرا در فیلمهای ما اشارهای درست و بهجا به امام نمیشود؟ جواب اصلا به این ربط ندارد که امام را دوست ندارند حتی این هم نیست که کسی به موضوع اهمیت نمیدهد . به نظر میرسد اگر خونسردیمان را حفظ کنیم، میبینیم جواب این سؤال در دل جواب یک سؤال بزرگتر است: مگر زندگی واقعی ما و اتفاقهایش چه سهمی در فیلمهای ایرانی دارد؟ (تا برسد به جایگاه امام و تاثیر انکارناپذیر او در زندگی واقعی تکتک ما)
سینمای دنیا همیشه پا به پای زندگی مردمش جلو رفته است.
آدم مهمهایشان در فیلمها و ادبیاتشان هستند. تاثیر آنها را در زندگی مردمشان میبینیم. حالا از دیکتاتورهایشان بگیر تا رهبران و سیاسیونشان، از بازیگران و ورزشکاران تا یک شومن معروف یا مجری مشهور. این ماجرا درباره اتفاقهای مهم و تمام حواشی روزمرهشان هم صادق است.
حالا فکر کنید مثلا در یک فیلم ایرانی چنین صحنه سادهای ببینید: کاراکتر یک فیلم از راه میرسد کیفش را که از آن روزنامه همشهری بیرونزده روی میز میکوبد و میگوید: «امان از این ترافیک چمران» تلویزیون را روشن میکند؛ شب شیشهای دارد. سریع تلویزیون را خاموش میکند و میگوید: «حوصله پرحرفی این یکی را ندارم».
از این چیزها یا اصلا نمیبینیم یا به باسمهایترین شکل ممکن میبینیم (البته نباید از حق گذشت که گاهی چیزهای خوبی هم در فیلمها وجود دارد مثل صحنههای مربوط به بازی ایران و استرالیا در «جهان پهلوان تختی») دلیل اولی و اینکه نمیبینیم این است که همیشه یا به عدهای برمیخورد یا فیلم تبلیغاتی به حساب میآید.
و دلیل دوم اینکه هیچوقت به باورپذیری نمونههای موفق خارجیشان درنمیآید، این است که آنجا کارگردانها کسانی هستند که اگر مردم فیلمهایشان را نبینند، نمیتوانند دوباره فیلم بسازند. به همین خاطر بدون آنکه سفارشی به آنها داده شود، مجبورند فیلم خوب بسازند. حکایت سینمای ما، همان حکایت همیشگی دولتی بودن آن است و محدود شدن آدمهایش به تعدادی کم که چه فضای فیلمهایشان واقعی باشد و چه در هپروت سیر کند، بازهم فیلم میسازند و عین خیالشان نیست که مردم تکههای واقعی زندگیشان را لابهلای تصویرهای دروغی و تخیلیشان گم میکنند (همینجا از تعداد معدودی که فیلمهایشان هنوز بوی و ر
نگ زندگی دارد، معذرت میخواهم).
این همه حرف زده شد تا بگوییم وقتی وجود کوچکترین واقعیتی در فیلمهایمان آنقدر محیرالعقول و پیچیده میشود، چطور میشود توقع دیدن تاثیر و تصویر باورپذیر مردی به بزرگی امام خمینی(ره) را در فیلمها داشت.
به هر حال، خوب است که حداقل بعد از این همه سال، قرار است قسمتی از زندگی امام را در فیلمی ببینیم. بماند که کارگردانهایی همین فیلم را به خاطر وسواس و با دل و جان کار کردنش (همان چیزی که اگر درست به کار گرفته شود به شاهکار شدن اثر کمک میکند)، دست انداختند.