ولی حالا گرچه زن با همان لباس سفید میآید، ولی بعضی از آنان ترجیح میدهند قبل از اینکه با لباس سفید این خانه را ترک کنند، با به اجرا گذاشتن مهریه خود، با ماشینهای لوکس سفید، این خانه را ترک کنند که امروزه بر پایه چنین تفکری دادگاهها مملو از دادخواستهایی است که گرفتن مهریه در آن حرف اول را میزند و مهریه که میبایستی ضامن دوام خانواده باشد عامل فنای آن شده است.
حال ممکن است عامل دومی هم به آن اضافه شود که اگر در مورد آن درست فکر نکنیم و از کنار آن با سهلانگاری بگذریم، هضم آن برای بسیاری از خانواده ها چندان آسان نیست و جامعه را به سوء هاضمهای دیگر مبتلا کند که در کنار عامل مهریه دست در دست هم بیش از پیش کانون خانواده را مورد تهدید قرار دهند.
اشتغال زنان اقتصاد خانواده در سالهای نه چندان دور فقط بر پایه توان مالی مرد خانه اداره میشد و نام زن به معنی عام مترادف بود با کدبانوی خانه، یعنی کسی که باید وظیفه نگهداری از بچهها، آشپزی و رفت و روب منزل را بر عهده میگرفت.
گرچه در سالهای اخیر این مفهوم دیگر به معنی عام نیست و شاهد دگرگونی در این مناسبات هستیم، ولی هنوز هم وقتی صحبت از اقتصاد خانواده پیش میآید، این مردان هستند که حرف اول را میزنند و در بسیاری از موارد زنان همان کدبانوی سابق هستند و یا اگر هم شاغل باشند باز هم اقتصاد خانواده در درجه اول بر حقوق مرد استوار است و حقوق زنان جنبه تکمیلی دارد مگر اینکه خود زن به دلایل گوناگونی از جمله طلاق، مرگ و یا اعتیاد همسر و غیره سرپرست خانوار باشد که در این صورت دیگر باید به تنهایی بار سنگین مخارج خانه را بر دوش بکشد که در صورت داشتن چند فرزند اداره چنین خانوادهای توسط یک زن واقعاً کار طاقتفرسایی است و فشار فوقالعادهای را باید متحمل شود که غالباً بر اثر همین فشارهای مالی و روحی و روانی زنان سرپرست خانوار در سنین میانسالی به پیری زودرس مبتلا میشوند.
در مواردی غیر از این که مرد توانایی اداره خانواده را دارد و زن به اختیار خود شاغل است و غالباً هم حقوقش را برای موارد غیر ضروری هزینه میکند، با آمدن اولین نوزاد ممکن است برای همیشه عطای شغلش را به لقای آن ببخشد و مانند نیاکان خود وظیفه خانهداری را به شاغل بودن ترجیح دهد و اگر هم مایل به این کار نباشد از سر اجبار به این کار تن میدهد.
در اینگونه موارد زنان به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول زنانی هستند که تحصیلاتی در حد دیپلم و یا پایینتر دارند که راحتتر با موضوع کنار میآیند و گروه دوم زنانی با تحصیلات عالی هستند که کنار آمدن با این موضوع برای آنان به معنی استفاده نکردن از سالهای طولانی مشقت درس خواندن و مخارج گزافی که برای این کار هزینه کردهاند است و نمیتوانند به آسانی چنین امری را قبول کنند و اینجاست که جرقه اولین اختلاف میان زن و شوهر زده میشود که شاید پایان خوشی هم نداشته باشد.
البته در همه موارد هم این گونه نیست و بعضی از مردان هم بیمیل نیستند که حقوق همسرشان مکملی برای مخارج خانه باشد، ولی اگر به قول معروف مرد خانه دستش به دهانش برسد و بخواهد قدرت خود را در خانه رسمیت بخشد، از این اهرم استفاده کرده و زن را مجبور به پذیرش آن میکند.
مخصوصاً که در اینجا قانون هم مردان را یاری میکند و زن بدون اجازه شوهر حق شاغل بودن را ندارد. در این گونه موارد هر چه تحصیلات زنان سیر صعودی داشته باشد، به همان اندازه پذیرش خواستههای شوهر مبنی بر ترک شغل و نشستن در خانه که برای آنان حکم «خانهنشینی» را دارد، سیر نزولی دارد و این امر را نوعی سرکوفت و توهین و مردسالاری مطلق و ناعادلانه میدانند که حتی ممکن است تا مرز جدایی بر خواسته خود پافشاری کنند.
عوامل رویکرد زنان به اشتغال
اگر علت رویکرد زنان به اشتغال به عنوان یک پرسش مطرح شود، پاسخهای متفاوتی دارد که از آن جمله: کمک به اقتصاد خانواده، کمک به اقتصاد ملی، عزتمندی اجتماعی، اثبات قابلیتهای زنان در عرصههای اجتماعی، استقلال مالی، فرار از تنهایی زمان فراغت، به دست آوردن پشتوانهای برای ایام پیری، ضرورت حضور در عرصههای زنانه مانند معلمی و مامایی مطرح میشود که در جای خود قابل تأمل است.
افزایش زنان تحصیل کرده در سالهای اخیر و تغییر نظام ارزشی، مطالبات آنان را برای حضور در صحنههای اقتصادی افزایش داده و دولت نیز به ناچار باید پاسخگوی مطالبات مشروع شهروندان خود باشد. از این رو پیوسته میان رشد تحصیلات دختران و تقاضای ورود به بازار کار، نسبتی معنادار دیده میشود.
البته با وجود پیشرفتی که زنان نسبت به قبل در زمینه ورود به دانشگاهها و افزایش زنان تحصیلکرده داشتهاند و در این موارد گوی سبقت را از مردان ربودهاند، هنوز با مردان در زمینه اشتغال و تصدی پستهای مدیریتی فاصله زیادی دارند و با وجود تحصیلات بالاتر سهم کمتری از پستهای مدیریتی را به خود اختصاص میدهند. طبق آمار رسمی سال 1375 بیشترین شاغلان زن در گروه حقوق بگیران قرار دارند که 60 درصد آنان را شامل میشود و تنها 9/0 (کمتر از یک درصد) شاغلان زن کارفرما هستند.
زنان شاغل بیشتر در نقاط شهری (56 درصد) سکونت دارند و در گروه سنی 29-25 سال هستند و پس از آن گروه عمدهای مشغول ازدواج و پرورش فرزند و به طور کل امور خانواده میشوند و از لحاظ اقتصادی صددرصد به مردان وابسته هستند.
مهمترین مشکلی که زنان خانهدار را تهدید میکند امنیت اقتصادی است که گاه به عنوان شمشیری بر بالای سر آنان از جانب مردان قرار دارد و هر زمان که مرد قدرت خود را به عنوان رئیس خانه در خطر میبیند از این حربه استفاده کرده و معمولاً از آن هم نتیجه میگیرد.
در برخی خانوادههای سنتی مردسالاری به عنوان یک اصل پذیرفته شده و زنان پذیرش خواستههای شوهر را نوعی امر واجب میدانند که بقای کانون خانواده بر آن استوار است ولی در خانوادههایی با تفکرات فمینیستی و برابری حقوق زنان و مردان، مردسالاری دیگر ضامن دوام خانواده نیست و زنان خود را در تمامی تصمیمگیریهایی که به خانواده مربوط میشود دخیل میدانند به عبارت دیگر همان چیزی که زمانی باعث دوام خانواده میشد، این بار ممکن است باعث فنای آن شود.
این گونه زنان به خوبی میدانند که وابستگی اقتصادی آنان به مرد به معنی رسمیت بخشیدن ریاست خانواده به مرد و به حاشیه رانده شدن آنان از تصمیمگیریهای اصلی خانواده است و مردان نیز به خوبی میدانند که استقلال مالی همسر، قدرت آنان را در خانواده به چالش میکشد و مهمترین حربهای که از آن در موارد ضروری استفاده میکنند را از دست آنان میگیرد.
اینجاست که تقابل دو تفکر به خوبی اثرات مخرب خود را نشان میدهد و اگر به قول معروف زن و مرد قبل از ازدواج سنگهای خود را وا نکنند و یا از کنار این مسئله به سادگی عبور کنند، بعداز ازدواج کار مشکلی در پیش روی خود دارند که ممکن است آفتی غیرقابل درمان در زندگی آنان باشد.
گرچه اشتغال زنان امکان پشتیبانی اقتصادی آنان را از خانواده فراهم میسازد و فعالیت زن، در فرض اول به بالا رفتن درآمد خانواده و برخورداری از تسهیلات رفاهی بیشتر میانجامد، اما ضرورتاً رضایتمندی و آرامش بیشتر را به ارمغان نمیآورد.
مزایا و مضرات اشتغال زنان
گذشته از آثار اقتصادی که اشتغال زنان میتواند بر اقتصاد خانواده داشته باشد، از آنجا که استقلال مالی زن به تغییراتی در روابط زن و مرد منجر و نظام جدیدی مبتنی بر مشارکت در تصمیمگیری حاکم میشود، فرزندان با مشاهده رفتار جدید و الگو گرفتن از آن، خود را برای ایجاد رابطهای دموکراتیک در زندگی مشارکتی آینده آماده میسازند و فرهنگ جدیدی در خانوادههای نسل آینده ایجاد میشود.
فرزندان چنین خانوادههایی در صورتی که همسرشان شاغل باشد بهتر میتوانند به تفاهم دست یابند. از دیگر مزایای اشتغال زنان که فرزندان از آن تاثیرپذیرند این است که زنان شاغل به دلیل حضور در خارج از منزل، به ناچار به اتخاذ روشها و تنظیماتی در اداره زندگی میپردازند که بیشترین نظم و کارآیی را داشته باشد.
به عبارت دیگر گرچه حضور کمی زن در خانه کاهش مییابد، اما کیفیت حضور وی تقویت میشود. یعنی در ساعات کمتر به فعالیتهای بیشتری میپردازد و فرزندان را با چگونگی تصمیمگیری و انجام امور خود آشنا میکند. بنابراین فرزندان مادران شاغل، توانمندتر و از پشتکار بیشتری برخوردارند.
اما از طرفی دیگر حضور نداشتن پدر و مادر در خانه سبب میشود که زمانی که فرزندان به نظارت والدین نیازمندند، آنان را در کنار خود نداشته باشند، از اینرو تربیت فرزندان به ویژه در سنین رشد، با اختلال مواجه میشود و زمینههای آسیبپذیری آنان به دلیل نبود کنترل و نظارت والدین افزایش مییابد. به طوری که آمار بزهکاری فرزندان در خانوادههای فاقد حضور مادر، بیشتر است.
دوران کودکی مهمترین زمان پرورش عاطفی فرزند است و حضور نداشتن مادر به ویژه در سه سال اول زندگی، کودک را با مشکلات عاطفی مواجه میسازد. سپردن فرزندان به مهدکودک نیز به دلیل آن که فعالیتهای پرورشی مهدکودکها قاعدتاً با انگیزههای اقتصادی انجام میشود، نمیتواند جایگزین مناسبی برای مادر باشد.
سخن آخر
جامعه نوین ایران اشتغال زنان را به عنوان واقعیتی اجتنابناپذیر پذیرفته است و از این واقعیت گریزی نیست. اگر عامل اقتصادی را نیز در نظر بگیریم، بدون استفاده ماندن نیمی از جمعیت فعال کشور که برای پرورش و تحصیل آنها جامعه بهای سنگینی پرداخته است، کار درستی نیست و از نظر شرعی و عقلی نیز توصیه نمیشود.
پس در مورد پذیرش اشتغال زنان بحثی نیست و با شرایطی که جامعه کنونی ما دارد و افزایش آمار دانشجویان دختر نسبت به دانشجویان پسر که بدون تردید بسیاری از این دانشجویان در آیندهای نزدیک بعد از فارغالتحصیل شدن جذب بازار کار میشوند، این امر نمود بیشتری پیدا کرده و بیش از پیش خود را برجامعه مردسالار ایران تحمیل میکند.
حال چگونگی برخورد با این پدیده نوین است که تعیین میکند اشتغال زنان برای خانواده فرصت است یا آن را تهدید میکند. در اینجا مهمترین فاکتوری که وجود دارد فرهنگسازی و آمادگی جامعه برای برخورد عاقلانه با آن و تفاهم زن و مرد و پذیرش شرایط هر یک از آنان قبل از ازدواج است.
مردان باید متوجه باشند که زنان امروز، تنها در نقش کدبانو ظاهر نمیشوند، آنان اغلب بهخاطرتحصیلاتی که دارند و نیز شرایط نوین جامعه، کارآفرین هستند. بنابراین بر مطالبه حقوق خود در مناسبات خانوادگی پای میفشارند، همانگونه که اگر کارشان به طلاق کشید از حق طلاق خود نمیگذرند. پس اگر مردان مغرور نمیخواهند تاوانی دیگر را پس دهند، این بار نباید باز هم به سیاق نیاکان خود رفتار کنند و در مورد اشتغال یا عدم اشتغال همسرشان بعد از ازدواج با چشم باز تصمیم بگیرند که اگر اینگونه نباشد «خود کرده را تدبیر نیست.»