دومی: آخه از مرخصیهاش خوشم میآد!
زهرا مولایی از تهران
*
ماهیگیری
شخصی کنار رودخانهای مشغول ماهیگیری بود. نگهبان منطقه او را دید و به طرفش رفت و با عصبانیت گفت: مگه شما نمیدونین که فصل ماهیگیری تموم شده؟
ماهیگیر با قیافهی حق به جانبی گفت: ئه؟ پس برای همینه که نتونستم هیچی ماهی بگیرم!
نیلوفر کلهر از اهواز
*
احتیاج
شخصی از گدایی پرسید: برای چی گدایی میکنی؟
گدا گفت: برای اینکه میخوام پولی به دست بیارم و محتاج کسی نباشم!
مریم عرفانی از تهران
*
دربست
شخصی ۱۰۰ عدد بلیت مترو میخرد و به راننده میگوید: آقا دربست برو تجریش!
سپیده نیکپور از کرمان
*
علامت
اولی: چرا این سیدی اینقدر خش داره؟
دومی: چون آهنگهای قشنگش رو علامت زدم!
آرش کریمی از اصفهان
*
چایی
اولی: بابای تو چایی رو با دست راست هم میزنه یا با دست چپ؟
دومی: با دست راست. پدر تو چهطور؟
اولی: نه بابا، پدر من با قاشق چایخوری هم میزنه!
امیر بهمنی از تهران
*
در اتوبوس
اولی: امروز توی اتوبوس، راننده طوری نگاهم کرد که انگار بلیت ندادم.
دومی: خب تو چیکار کردی؟
اولی: منم طوری نگاهش کردم که انگار بلیت دادم!
بیژن موسوی از تهران
*
وای...!
مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: ۲۰۰هزار تومن.
مشتری: وااااای! این یکی چند؟
فروشنده: دوتا وااااای!
سحر سلطانی از کرج
*
نشانی
اتوبوس به چهارراه رسیده بود. پیرمردی چندبار با عصایش به پشت راننده زد و پرسید: اینجا چهارراه سعدیه؟
راننده: نخیر پدر جان، اینجا ستون فقرات بنده است!
امین محبی از تهران
*
کارنامه
پدر: خجالت نمیکشی؟ این چه نمرههاییه که گرفتی؟
پسر: عصبانی نشین پدر جان، این کارنامهی خودتونه که امروز از زیرزمین پیداش کردم!
مهرناز زمانی از تهران