گویا روبرتو مانچینی هم قرار است بیاید تا سرمربیگری تیم امید برای المپیک لندن را برعهده بگیرد. نه! رئیس موراتی برای عقد قرارداد با شیث رضایی و اصغر طالبنسب رنج سفر به تهران را بر خود هموار کرده.
این شایعاتی بود که در روزهای گذشته مدام دهان به دهان میچرخید.
برای پیگیری ماجرا به هتل لاله زنگ میزنم. درخواست صحبت با اتاق آقای موراتی را میکنم مسئول اطلاعات میگوید آقای موراتی نداریم فقط خانم موراتی هستند. موضوع جالبتر میشود. میخواهم به اتاق خانم موراتی وصل شوم اما پذیرش هتل با بیتفاوتی جواب منفی میدهد. آنها خارجی هستند و نباید مزاحمشان شد. عصبانی هستم. تصمیم میگیرم دیگر قضیه را دنبال نکنم. گوشی را قطع میکنم.
طاقت نمیآورم. دوباره شماره هتل لاله را میگیرم و اینبار با زبان ایتالیایی درخواست صحبت با اتاق خانم موراتی را میکنم. پذیرش هتل گویی با این زبان بیگانه آشناتر است و به این کلماتی که هیچ چیز از آنها نمیفهمد اعتماد میکند و چند لحظه بعد گوشی اتاق خانم موراتی زنگ میخورد! نمیدانم کسی که با او مشغول صحبت هستم چه کسی است. از او میپرسم و خودش میگوید: «دختر دکتر ماسیمو موراتی هستم.»
نه زارا میپوشد، نه ورساچی
برای یک ساعت بعد در لابی هتل قرار میگذاریم. از همان گفتوگوی تلفنی متوجه شدهام که مردی که با ماسیمو موراتی اشتباه شده در واقع ماسیمو مورتی مدیر تیمهای پایه اینتر است. او در رأس یک گروه فنی برای برگزاری یک تورنمنت تابستانی به ایران آمده و دختر رئیس موراتی هم این گروه را همراهی میکند. یک ساعت بعد، رأس ساعت 10 صبح در هتل هستم.
گروه ایتالیایی همگی لباس نراتزوری بر تن دارند. خانم موراتی دل خوشی از خبرنگاران ندارد و در همان ابتدا عذرخواهی میکند که به هیچ عنوان حاضر به مصاحبه نیست.
برای این کار هم توجیه خودش را دارد مثلا اینکه «من در ایتالیا مصاحبه نمیکنم برای همین اینجا هم نمیتوانم مصاحبه کنم». یا اینکه «من عضو هیأت مدیرة اینتر هستم و برای مصاحبه باید از ایتالیا اجازه بگیرم». قانع کردن او کار دشواری است.
قید گفتوگوی رسمی را میزنم و پس از آن به عنوان یک دوست و بدون ضبط صوت و کاغذ همراهش میشوم. آنچلوتا موراتی، دختر رئیس موراتی مشهور و عضو هیأت مدیره باشگاه اینتر است. پدرش در ثروت با سیلویو برلوسکونی نخست وزیر سابق و مالک باشگاه میلان و ثروتمندترین مرد ایتالیا رقابت میکند.
او در عین حال به جوانان ایرانی که به شغل شریف «بابا پولداری» مشغولند، شباهت زیادی ندارد. نه شلوار «زارا» پوشیده و نه آرم «ورساچه» لباسهایش را مزین کرده. یک شلوار جین ساده بر تن دارد و بیش از هر چیز به کارش در ایتالیا فکر میکند. جذابیت آمدن به ایران او را مجبور کرده از محل کارش مرخصی بگیرد. چون آنچلوتا در کنار عضویت در هیأت مدیره باشگاه پدر، کارمند یک شرکت است. آنچلوتا ساعت 10صبح آماده است تا به شهر ری برود. آنها به زمین چمن مدرس در شاهعبدالعظیم میروند.
ما بازی میلان را تماشا نمیکنیم
نوبت صبح مختص کلاسهای مربیگری است و آنچلوتا هرچند در آن تخصصی ندارد اما در تمام لحظات در محل کارش حضور دارد و با دوربین فیلمبرداری که به همراه دارد از همه چیز فیلم میگیرد. بعد از ظهر هم آکادمی فوتبال است و در این فاصله به غیر از سؤالاتی که گاه گاه از من میپرسد چیز خاصی وجود ندارد. گروه ساعت 8 شب به هتل برمیگردد و طبیعتا بعد از یک روز کار سخت در گرمای کلافه کننده تهران و زیر آفتاب آنقدر خستهاند که همگی فقط به هتل و استراحت فکر میکنند.
بقیه ساعت شب هم یعنی شام و تماشای تلویزیون و خواب و آماده شدن برای روز بعد. سهشنبه بعدازظهر، استقلال در ورزشگاه آزادی با سایپا بازی دارد. آنچلوتا و اینتریها کاپیتان دایی را میشناسند و وقتی متوجه حساسیت این مسابقه میشوند تصمیم میگیرند برای تماشای بازی به استادیوم بروند.
بعد از ظهر کار در مدرسه فوتبال را زودتر تمام میکنند و بعد از خوردن ناهار به سمت استادیوم حرکت میکنند. اما جلوی در ورودی، مأموران انتظامی مانع ورود آنچلوتا میشوند. او دامن پوشیده و یک خانم است. برایش توضیح میدهیم که در ایران ورود خانمها به ورزشگاه ممنوع است. حالا ورود یک خانم دامن پوش به ورزشگاه که دیگر جای خود دارد. برای اولین بار آنچلوتا عصبانی و ناراحت است.
او هنوز غیر از مسیر تهران – شهرری هیچ چیز از ایران ندیده و در اولین برخورد در ایران با رفتار خوبی مواجه نمیشود. پس از چند تلفن و چند سفارش بالاخره آنچلوتا به ورزشگاه میرود. خوشبختانه بازی سایپا – استقلال مسابقه جذابی است و تیم کاپیتان دایی سنگ تمام میگذارد. حال آنچلوتا بهتر شده. اما هرگز این خاطره را فراموش نمیکند.
برنامه روز بعد، فیلمبرداری از یکی از بچههای مدرسه فوتبال است که کارشناسان استعداد او را فوقالعاده میدانند. بعدازظهر هم گروه برای خرید و دیدن تهران آزاد است. شب فینال لیگ قهرمانان است، اما در جمع اینتریها هیچکس کوچکترین برنامهای برای تماشای فوتبال ندارد. شاید یادشان رفته. اما نه، آنها خوب میدانند که امشب پسرعموی میلانیشان در آتن به مصاف لیورپول میرود. اما خیلی ساده میگویند.
«میلان رو ولش کن، سال دیگه ما قهرمان اروپا میشویم.» شب همگی میخواهند به میهمانی بروند! آنچلوتا میگوید «شاید یک نگاهی هم به تلویزیون بیندازم» فیلمبرداری طبق برنامه انجام میشود و بعد از آن همه فقط به خرید فکر میکنند. جنس ایرانی میخواهند. سوغات ناب ایران. اما طوفان زرد چینیها در بازار تهران مگر مجالی برای جنس ایرانی باقی گذاشته؟! به ناچار به عتیقهفروشیهای منوچهری میروند.
اینجا جایی است که آنها میخواهند. آنچلوتا آنقدر ذوقزده شده که برای چند دقیقهای محو تماشای کار هنرمندان ایرانی میشود. اما به چند خرید کوچک بسنده میکند. فرش ایرانی پیشنهاد خوبی است. اما احتمالا قصر موراتی در میلان مملو از فرش ایرانی است. همچون کاخ ریاست جمهوری ایتالیا. اما آنچلوتا یادآور میشود که موراتی قصری ندارد و تنها چند تکه کوچک فرش توی خانهشان است که هدیه ایرانیها به پدرش است:
«ما در یک آپارتمان معمولی در میلان زندگی میکنیم.» تیری آنری مهاجم آرسنال که مدام شایعه پیوستناش به اینتر مطرح بود به خبرنگار گاتزتا دلواسپورت گفته بود: «اگر به اینتر بیایم، به خاطر رئیس موراتی است. او انسان فوقالعادهای است. یک بار دیدم که او با دوچرخه به ورزشگاه میرفت و من از اینکه مردی به این بزرگی اینقدر ساده و بیآلایش است، چقدر لذت بردم.»
حالا میفهمم که ستاره فرانسوی اغراق نکرده بود. برای آنچلوتا و همراهانش فرقی نمیکرد رستوران پیشنهادی برای غذا خوردن کجاست. او کباب دوست داشت و به تنها چیزی که فکر نمیکرد زرق و برق رستوران بود. در کمپ فوتبال هم اصلا توجهی به شیشههای آب معدنی و شربتهای خنکی که برای میهمانان در نظر گرفته شده بود نداشت.
هر وقت احساس تشنگی میکرد از یکی از بطریهای موجود در زمین که شاید چند نفری از آن آب خورده بودند استفاده میکرد. رفتارش ساده و بیریا بود. صرف ایتالیایی بودن کافی است تا در خیابانها همه نگاهها متوجه او شود و آرم اینتر علاقهمندان فوتبال را به جمع آنچلوتا و دوستانش میکشید. مقابل تمام این استقبالهایی که گاهی خستهکننده هم بود فقط در یک صورت آنچلوتا به درخواستشان پاسخ منفی میداد. «فقط خبرنگار نباشید» در رفتار دختر مالک اینتر به خوبی میشد ترس از پاپاراتزیها را مشاهده کرد. او همه جا مواظب فلاش دوربینها و زاویه لنزها بود. مبادا او را هدف گرفته باشند.
سوغاتی یک بطری گلاب
تعطیلی یک روزه اینتریها به سفر به کاشان و بازدید از مراسم گلابگیری گذشت. فضای سنتی و عطر گلاب برای آنچلوتا جذابیتی خاص داشت و دو شیشه گلابی که در ساک او جای گرفت حاکی از این بود. قهرمانی میلان تنها لبخندی بر لب آنچلوتا نشاند و مشغله روزهای پرکار اقامت در ایران او را از فوتبال ایتالیا و اخبار آن دور کرده بود و وقتی متوجه شد که برای قهرمانی میلان در خیابانهای شهر جشن برگزار شده با قاطعیت گفت: «مطمئنام هیچ اینتری در آن جمع نبوده، اینتری فقط وقتی خوشحال میشود که اینتر قهرمان شود.» آنچلوتا که در تمام این چند روز از هر نوع موضعگیری خودداری کرده بود وقتی اخبار فوتبال ایتالیا را میشنید نمیتوانست ساکت بماند.
وقتی شنید برلوسکونی بعد از قهرمانی گفته منتظرم موراتی به من تلفن کند و تبریک بگوید با زهرخندی گفت: «منتظر باشد تا پدرم به او تلفن کند.» و وقتی به او گفتم مالک میلان قول یک خرید بزرگ را داده، با تعجب پرسید: «نگفت کی؟!» و وقتی متوجه شد این خرید قطعا بوفون نیست با لبخند اشاره کرد: «آنها نمیتوانند بوفون را بخرند». آنچلوتا لو نداد چرا با این قاطعیت حرف میزند.
هرچند که پاسخ او به اشاره من بابت قرارداد دروازهبان اول ایتالیا با اینتر مثبت بود. اما باز هم ترس از خبرنگاران مانع حرف زدن آنچلوتا شد. جمعه روز آخر اقامت گروه ایتالیایی در ایران بود و باز هم به حضور در آکادمی فوتبال شهر ری گذشت.
مربیان همچنان با حوصله به دنبال فوتبالیستهای جوان میدویدند و آنچلوتا هم با انرژی تمام آنجا بود. ضمن فیلمبرداری همه چیز را زیر نظر داشت. در پایان مدیران ایرانی آکادمی فوتبال هدایایی را برای نمایندگان اینتر در نظر گرفته بودند که به آنها تقدیم کردند. یک بسته هدیه در یک ساک سنتی طرح اصفهان. آنچلوتا عاشق این ساک بود و مدام تکرار میکرد چقدر زیباست.
هرچند من در ته دل میدانستم آن طرحهای بوته جقهدستی کجا و این ساکهای ماشینبافت کجا؟! خانم موراتی با گروهی که در روزهای پایانی به چیزی بیش از 15نفر میرسید راهی هتل شد تا برای پرواز به ایتالیا آماده شوند. آنچلوتا آنقدر ایران را دوست داشت که پیش از پرواز به میلان مدام تکرار میکرد تا چند ماه دیگر دوباره بر میگردم. خانم موراتی در آخرین لحظه هم با تکرار جمله «Tifido» (به تو اطمینان میکنم) به من یادآور شد که دوست ندارد مطلبی از او در مطبوعات باشد و من هم با قول تنها یک گزارش ساده برای همشهری جوان، به او اطمینان دادم به اعتمادش خیانت نخواهم کرد.
رئیس بزرگ هم به تهران سفر میکند
ماسیمو موراتی مالک باشگاه اینتر یکی از چهرههای سرشناس و بانفوذ فوتبال ایتالیاست. شغل اصلی دکتر موراتی، تجارت نفت است و به فوتبال به عنوان یکی از دلمشغولیهای اصلی زندگیاش نگاه میکند. رئیس موراتی که محبوبیت زیادی بین تماشاگران فوتبال دارد تا حالا چند بار برای معاملات نفتی به ایران سفر کرده که البته مسافرتهای او هم بیسر و صدا انجام میشود.
تاسیس مدرسه فوتبال اینتر در تهران و چند شهر دیگر ایران هم دستاورد همین سفرها و آشنایی موراتی با سران فوتبال ایران است. موراتی با ثروت بیپایانش همیشه بهترین و بزرگترین ستارههای فوتبال جهان را به اینتر میآورد و ولخرجی او در پرداخت دستمزدها و حقوق بازیکنان و حتی آزاد کردن بازیکنان ناراضی بدون دریافت خسارت، از مهمترین خصوصیات مالک نراتزوری است.
موراتی از جمله مدیرانی است که با وجود سرمایهگذاری کلان، در کار مربیانش دخالت نمیکند. ماسیمو موراتی در واقع فرزند آنجلو موراتی – مالک اینتر در دوران طلایی یعنی سالهای دهه60 – است و از روزهای جوانی تا به حال در این باشگاه فعالیت میکند. امسال اینتر با او به 18سال حسرت قهرمانی پایان داد و در شرایطی که تیمهای مدعی مثل یووه و میلان، به دلیل تبانی به دسته پایین سقوط کردند، یا جریمه شدند، قهرمانی اسکودتو را به نام خود ثبت کرد.
موراتی چیزی حدود 400میلیون دلار برای خرید بازیکن هزینه کرده و از این حیث، تنها رومن آبراموویچ – مالک چلسی – با او رقابت میکند. او در ژوئن سال1999، رکورد خرید گرانترین بازیکن را شکست و 48میلیون یورو برای خرید کریستین ویری هزینه کرد؛ بازیکنی که در سال2005، به خاطر اختلاف با روبرتو مانچینی – سرمربی تیم – و تنها به دلیل علاقه شخصی موراتی به او، بازیکن آزاد اعلام شد و به میلان پیوست. بزرگترین دلخوری هواداران اینتر از رئیس موراتی، به خاطر فروش رونالدو – ستاره محبوب برزیلی - به رئال مادرید بود که هنوز هم این خاطره تلخ فراموش نشده. رونالدو چند سال بعد دوباره به ایتالیا بازگشت و این بار - علیرغم دوستی نزدیک با دکتر موراتی - پیراهن میلان را انتخاب کرد.