دو روز دیگر تا ۳۰ نوامبر، تولد «مارک تواین» مانده است. نویسندهای که دو شخصیت ماندگار «هاکلبری فین» و «تام سایر»، زادهی ذهن او و البته نوجوانی و محل زندگیاش هستند.
تواین از چهار تا ۱۷سالگی در محلهی «هانیبال» در کنار رودخانهی «میسیسیپی» زندگی کرد. شهر شلوغی که روزی سهبار کشتیهای بخار به رودخانهاش میرسیدند و رؤیاها و آیندهی تواین نوجوان را کمکم شکل میدادند. این شهر بعدها در ماجراهای هاکلبری فین و تام سایر تبدیل به شهری خیالی شد که ترکیبی از روزهای خوش و آفتابی و گاهی هم تاریکی و تنهایی و ظلم و شرارت بود. یعنی همهی چیزهایی که مارک تواین در کودکی و نوجوانی تجربه کرده بود.
تواین در خانوادهای با شش فرزند زندگی کرد. با پدری جدی و درگیر کار و مادری شوخطبع که گاهی شبها برای بچهها حکایتهایی تعریف میکرد. در ۱۲سالگی وقتی پدرش را از دست داد مدرسه را رها کرد و در یک چاپخانه با حقوق ناچیز در حد غذای روزانه مشغول به کار شد. در ۱۵سالگی در روزنامهی کوچکی متعلق به برادرش در کنار کار چاپ، نویسندگی پارهوقت را هم شروع کرد. تا اینکه در ۲۱سالگی سراغ یاد گرفتن شغل رؤیاییاش رفت. او میخواست ناخدای کشتی شود. هنوز چند سالی از رسیدن به آرزویش نگذشته بود که شروع جنگ داخلی او را مجبور کرد از این کار دست بکشد و به «کالیفرنیا» برود. در آنجا بود که کار روزنامهنگاری و نوشتن برایش جدیتر شد و رؤیای سفر روی رودخانه میسیسیپی را در ماجراهای تام سایر به ثمر رساند.
با این کتابها به زودی ثروتمند شد و زندگی شاد و پر دستاورد او ۲۰سال طول کشید، اما کمکم با اندوههای جبرانناپذیری همراه شد. تواین و همسرش که در جوانی پسر نوپایشان را بر اثر دیفتری از دست داده بودند، باز هم مرگ فرزندانشان را دیدند. دخترشان، سوزی، در ۲۴سالگی بهخاطر ابتلا به مننژیت فوت کرد و تواین را دچار اندوه شدیدی کرد. دختر دیگر او هم در ۲۹سالگی بر اثر حملهی قلبی مرد. او که نویسندهای مشهور و محبوب بود، بعد از فوت همسرش، روزهایش را با سیگار کشیدن و کتاب خواندن در تختخواب و بازی بیلیارد پر کرد تا اینکه در ۲۱ آوریل ۱۹۱۰ میلادی (اول اردیبهشت ۱۲۸۹) در ۷۴ سالگی از دنیا رفت.
هاکلبری فین و تام سایر
تام و هاک، دوستانی صمیمیاند که هرکدام قهرمان یکی از مهمترین کتابهای مارک تواین و همچنین قهرمانان دو تا از معروفترین رمانهای کلاسیک آمریکایی هستند. تام سایر، نوجوانی پر شر و شور و خیالپرداز است که ایدههای بامزهای دارد. او پسری است که یکروز برای اینکه حوصلهاش سررفته، پیشنهاد میدهد لباس دخترانه بپوشند و با سر کار گذاشتن مردم کمی تفریح کنند. یکی دیگر از ماجراهای آنها هم وقتی است که شاهد قتل دکتر «رابینسون» هستند. این ماجرا احتمالاً از زندگی خود تواین سرچشمه گرفته است. تواین هم در کودکی خود شاهد مرگ و قتل بوده است.
هاک، پسری است که پدری الکلی دارد و یکروز در پی دعوا با او خانه را ترک میکند و در راه با بردهای به نام «جیم» آشنا میشود. این دو با یک کلک چوبی روی رودخانهی میسیسیپی سفر میکنند و ماجراهای کتابی را میسازند که «ارنست همینگوی» دربارهی آن میگوید: «بهترین کتابی است که تابهحال داشتهایم. تمام داستانهای آمریکایی از آن بیرون آمدهاند. چیزی پیش از آن نبوده است.»
تام و هاک، بخشی از خود او هستند. نوجوانانی بازیگوش و شوخطبع. او قبلاً گفته است که تام یک نفر نیست، بلکه ترکیبی از خلق و خوی سه پسربچه است و هاکلبریفین هم از یک آدم واقعی الهام گرفته شده است. ۱۰۰ سال پس از مرگ تواین، وقتی کتاب زندگینامهاش به قلم خود او، منتشر شد، خوانندگان تأثیر خاطرات کودکی او را بر ماجراهای هاکلبریفین دریافتند.