جریانی که پس از چندی به افراط گرایید و اکنون پس از گذشت یک دهه از تولد آن هنوز هم نتوانسته است آثاری درخور مقایسه با غزلسرایان برجسته امروز چون حسین منزوی، سیمین بهبهانی و ... به جامعه شعر معرفی کند، اگرچه تکوتوک، کارهای درخشانی هم در آثار این جریان جوان غزل دیدهایم و میبینیم.
حکایت سعید میرزایی اما شنیدنی است، شاعر جوانی که دست به سنت شکنی زد و با «مرد بیمورد» راه جدیدی را گشود.چنان شاعری، در دو سال اخیر به سرودن شعرهایی کاملاً کلاسیک با رنگ و بوی سبک هندی به طرز بیدل دهلوی روی آورده است. بد نیست در آخرین دفتر او «الواح صلح» تأملی دیگر صورت گیرد و نشانههای این چرخش عجیب در آن جستوجو شود.
با نگاهی اجمالی به سرودههای غزلسرایان امروز میتوان دریافت که هرچه از دهههای سی وچهل و پنجاه دور و به دهه شصت و هفتاد نزدیک میشویم بیت محوری غزل کلاسیک جای خودش را به وحدت طولی ابیات (محور عمودی) غزل موسوم به نئوکلاسیک میدهد، تا این که در غزل دهه هفتاد به محوریت غزل به عنوان یک کل واحد میرسیم.
میرزایی از نخستین سرودههایش که در سالهای آغازین دهه هفتاد منتشر شد غزل متفاوتی را چه در ساختار و چه در زبان به شعر امروز معرفی کرد. پیشنهادهایی که میرزایی برای غزل امروز ابتدا در کتاب «درها برای بسته شدن آفریده شد» و سپس به شکل بسیار منسجمتر در دفتر «مرد بیمورد» ارایه نمود به سرعت مورد استقبال گسترده شاعران جوان دهه هفتاد قرار گرفت و در طول این سالها با سرودههای بسیاری از این دست مواجه بودهایم.
برداشته شدن بسیاری از هنجارهای غزل کلاسیک و استفاده از عنصر روایت در کنار زبان سادهای که غزل دهه هفتاد از آن بهره میبرد و... سرودن را به امری سهل و ممتنع تبدیل نموده است. بسیاری از شاعران جوان این سالها بدون درک و دریافت درستی از مؤلفههای این غزل سرودههایی را ارایه کردهاند که صرفاً روایتهایی منظوم بدون هیچگونه تمایز و تشخصی از یکدیگر است.
این تقلیدهای سطحی و شتابزده باعث شد که هنوز هم بخش قابل توجهی از بهترین نمونههای چنین غزلی را سرودههای «میرزایی» به ویژه کارهای دفتر«مرد بیمورد» تشکیل دهند. میرزایی با «مرد بیمورد» انتظار بالایی را از خود نزد مخاطبان غزل امروز ایجاد نمود و با انتشار این دفتر معلوم بود که برای مجموعه بعدی خود راه دشواری پیش رو دارد. در این نوشته با بررسی بعضی از نمونه غزلهای مجموعه سوم او «الواح صلح» تأملی در سیر سرودههای او در فاصله این دو کتاب داشتهایم.
غزلهای «الواح صلح» آنقدر پرشمار و متنوع است که تقسیمبندی آنها کمی دشوار مینماید. تاریخ تعدادی از آنها به دوران سرودن «درها برای بسته شدن...» برمیگردد. غزلهای دوران «درها...»- که آن زمان نتوانستند مجوز انتشار در آن کتاب را بیابند- به لحاظ ساختاری و زبانی باید با دیگر غزلهای همان کتاب بررسی شوند.تعداد دیگری از این غزلها، ساختاری کلاسیک دارند. با این توضیح که شاعر در آنها به رغم بهره بردن از ساختار (ژرف ساخت) کلاسیک از رو ساخت و واژههایی که پیش از آن معمولاً در غزل روایی آنها را به کار میبرده استفاده کرده است. تجربههای کلاسیک کتاب مجموعاً تجربههای خوب و قابل قبولیاند و احتمالاً در دفترهای بعدی میرزایی شاهد نمونههای بیشتر و بهتری در بین ظ خواهیم بود.
تو خوانده نیستی ای هر نوشته را تأویل!
تو قصه نیستی از هر چه قصه و تمثیل!
کی از نوشته شدن میرسی به خوانده شدن؟
اشارت ازلی، ای ابد تو را تأویل!
میان متن نفسگیر تو چه فاصلهای است
که نیست عرصه اجمال تو در این تفصیل
تو را کدام غزل در کدام بیت سرود؟
که با طلوع تو پیچیده شد عروض طویل
کدام شکل به تعبیر حسن میرسدت؟
تو ای بصیرت اشکال را لباس شکیل
غزل 7
نمیرسد به تو با هیچ نامهبر، نامه؟
چقدر جمع کنم بیتو نامه بر نامه
همیشه نام کسی بهترین سرآغاز است
که هست جوهر هر شعر و جان هر نامه
فقط همین که بدانی که دوستت دارم
اگر بهانه غزل میشود اگر نامه
غزل 32
غیر از این دو دسته، بقیه غزلهای کتاب را در یک نگاه کلی میتوان با هم بررسی کرد غزلهایی که بیشتر آنها پس از «مرد بیمورد» سروده شدهاند و شاعر در آنها سعی در نوآوری و ارایه تجربههایی متفاوت با دفترهای پیشینش داشته است. با نگاهی اجمالی به این دسته غزلها درمییابیم که شاعر نتواسته توفیق چندانی در این راه داشته باشد.غزلهای «مرد بیمورد» یا به لحاظ ساختاری تجربههای متفاوت و متنوعیاند و یا شاعر در آنها در پی ایجاد ظرفیتهای مضمونی و زبانی تازه در غزل روایی است.
بسیاری از غزلهای «مرد بیمورد» با چنین نگاهی قابل تأمل و بررسی است و طبیعی است که چنین تجربههایی برای بار چندم در «الواح صلح» دیگر جذابیتی نداشته باشند. در «الواح صلح» غزلهای مشابه بسیاری را میتوان یافت که تفاوت ساختاری یا زبانی خاصی با یکدیگر ندارند و تلاش شاعر برای نوآوری در آنها از تغییراتی در سطح واژهها و استفاده از قافیههای نامأنوس و بازیهای زبانی صرف فراتر نرفته است.
اگر اگر اگر این تو، تو و تو، بیمن با
من از من آمده باشی و وقت رفتن با
به جز که من بروی این معادله هرگز
نمیرسد به جوابی تو بیمن و من با!
که من به پاسخ مجهول خود بیندیشم
که تو نمیشوی از این قرار و قطعاً با
کسی حساب دگر داری و جواب تو هم
نمیشود من و، تو باز وقت رفتن با
کسی که من نشد و من نبود، خواهی رفت
شبیه قصه مردی که با زن و زن با...
اگر اگر اگر این سه اگر نبود، جهان
پر از «تو» میشد و از این همه «تو» یک تن با...
ولی نه، من که نباشم در این معادله، تو
نمیشوی تو و هرگز کسی به جز من با
غزل 13
خط روایت در غزلهای «مرد بیمورد» مسیر دقیق و درستی دارد و شاعر در صورتبندی روایی آنها موفق عمل کرده است. روایتها را خوب شروع کرده و خوب هم به پایان رسانده است. اما در بعضی غزلهای «الواح صلح» از بیت دوم و سوم احساس میشود که شاعر دغدغه خاصی برای ادامه غزل ندارد و صرفاً به دنبال راهی برای پایان دادن به غزل میگردد. این مشکل در پایانبندی غزلها بیشتر خود را نشان داده است. همین نمونههایی که در بالا آمده فکر میکنم تا حدی گویای این قضیه نیز باشد. با این حال به یک نمونه دیگر از این غزلها نیز توجه کنید:
در خواب من رسید شکست و دو نیم شد
آینده را به حال رسید و قدیم شد
آن روز، عاشقش شده بودم که رفته بود
دیروز آن- دل من از آنجا یتیم شد
آن وقت، مادر از غم باباش، قصه گفت
این قصه بعد شرح تو و عاشقیم شد
***
باران شکست، مثل حروف مقطعه
طاسین عین قاف الف لام میم شد
هر «یاهو» آهویی شد و دنبال تو دوید
هر «یاکریم» بال زد و یاکریم شد
آیینه جنگلی شد و من شاخه، تو تمشک
یعنی درست عین زمان قدیم شد.
غزل 27
شاعر در غزل روایی نگاهی ساختمند به غزل دارد و دغدغه اصلی او شکل گیری ساختار غزل در بستری روایی است و برایش تفاوتی ندارد که این ساخت واحد در چند بیت شکل بگیرد لذا تعداد غزلهای کتابی مثل «مرد بیمورد» از 2 تا 15 بیت در حال تغییر است. مثلاً به غزل «لالمانی» از این کتاب توجه کنید.
سکوت کشتیها وقت صحبت دریا
سکوت دریا در های و هوی کشتیها
پرندگان، چمدانی برآب، دستی سرد
سکوت کشتیها لالمانی دریا
و حالا آن را با غزل «مرگ یک اتفاق معمولی است» از «الواح صلح» مقایسه کنید.
مرگ یک اتفاق معمولی است، یک سفر روز آخر هفته
بیکه یک یادداشت بگذاری، تا بدانند بوده و رفته
مرگ، شعری است که ادامه آن، میتواند سفید هم باشد
غزلی که بدون قافیه هم میتواند که باشد و...
به نظر میرسد نمونههای این چنینی صرفاً برای افزودن حجم کتاب در «الواح صلح» قرار گرفتهاند.میرزایی در «الواح صلح» از زبان و ساختار سادهتری نسبت به دفترهای پیشیناش استفاده میکند. در این کتاب دیگر از روایتهای سیال و ساختارشکنیها و تعلیقهای درخشان «مرد بیمورد» خبری نیست بیشترغزلها با ساختار و زبانی ساده سروده شدهاند. بسیاری از شاعران جوان این سالها هم از زبان و ساختاری ساده در غزلهایشان بهره میبرند اما همانطور که در مقدمه مطلب اشاره شد این سادگی گاه به حدی میرسد که احساس میشود از چیزی به نام شعر کمی فاصله گرفتهایم.
به هر حال میرزایی اگر میخواهد در دهه هشتاد هم به عنوان شاعری پیشرو باقی بماند و در میان انبوه شاعرانی که پس از او به عنوان چهرههای جریان غزل روایی مطرح شدهاند حرفی برای گرفتن داشته باید تأمل بیشتری در انتشار سرودههایش به خرج دهد.