همه این صحنهها و حتی دهها صحنه مشابه آن را بارها و بارها در طول این دو سال دیدم و هربار این پرسش در ذهنم آمده که علت این همه اشتیاق و البته استقبال از یک نشریه تخصصی داستان چیست؟ و هر بار که مجله را ورق زدم به یک پاسخ جدید رسیدم.
من، نفیسه مرشد زاده را از دوران نوجوانیام میشناسم، از مجله سروش جوان که به همراه حبیبه جعفریان، جواد رسولی، محمد جباری و ...دهها مطلب خوب و خواندنی برای جوانان تهیه میکردند. یادم می آید که صفحه به صفحه مجله را میخواندم تا به مطالب او و یکی دو نفر دیگر برسم. اغلب مطالبش جاذبهای داشت که تو را تا آخر میکشاند و دست آخر هم تا ساعتها و حتی روزها ذهن تو را با پرسشهای ریز و درشت اجتماعی روبرو میکرد.
بعدها که اکثر تحریریه سروش جوان به همشهری جوان اسبابکشی کردند، باز هم آنها را دنبال کردم و البته نفیسه مرشد زاده را، نگاه او فراتر و البته عمیق تر از نگاه یک روزنامه نگار بود. او موضوعات را همیشه از یک بعد دیگر و با عمق بیشتر موشکافی میکرد. این را فقط من نمیگویم، گواه آن نامهها و ایمیلهایی که از خوانندگان در هر شماره منتشر میشد، است. مرشد زاده با مطالبش ذهن آنها را هم مثل من درگیر خودش کرده بود.
او که از همشهری جوان رفت تا مدتها جای مطالبش در میان مطالب دیگر خالی بود تا اینکه در خرداد 89 متوجه شدم که به همشهری داستان که آن موقع زیر نظر خردنامه بود، رفته و این بار در قامت سردبیر یک مجله تخصصی در آمده است.
از شماره دوم حضور مرشد زاده به بعد، تغییر محسوس را میشد در نشریه دید. او همشهری داستان را از قالب یک مجله گفتگو محور و یادداشت محور خارج و به یک مجله داستانی تبدیل کرد. مجلهای که او سردبیری میکرد، دیگر با نویسندهها مصاحبه نمیگرفت و یادداشتی در باب کتابهای آنها منتشر نمیکرد، در تمیجد یا نکوهش داستانی یا نویسندهای قلم نمیزد. بلکه او از نویسندهها میخواست خودشان از تجربهها و داستانهایشان بنویسند. روایت بگویند.
اما این تنها وجه کار ویژه و متفاوت مرشد زاده نبود، برای اینکه فکر نکنید در سخن خود اغراق میکنم ، برخی از دلایل خود را در زیر میگویم:
1. مرشد زاده، موضوعات هر شماره را بنا به مناسبتی انتخاب میکرد. در واقع این انتخاب تا حد زیادی حساب شده بود. مثلا شمارههای ویژه تابستان، شروع مدارس، آغاز ماه محرم و صفر و... رنگ و بوی داستانهای متناسب با همان حال و هوا را میگرفت. همچنین متناسب با موضوع، نویسندگان هر شماره نیز هدفمند و به جا انتخاب میشدند. مثلا برای شماره ویژه مهر، میتوانستی داستانها و روایتهای هوشنگ مرادی کرمانی، مصطفی رحمان دوست و ... را بخوانی. برای ماه محرم میتوانستی روایتهای باقی مانده از دوره قاجار یا مقتلهای موجود را بخوانی.
2. فصل بندی مجله یکی دیگر از نقاط قوت و البته ستودنی آن است. درباره زندگی، داستان، روایتهای داستانی، روایتهای مستند، درباره داستان و پایان از فصلهای مشترک هر شماره همشهری جوان است. در واقع این شیوه خوانندگان را از سردرگمی نجات میداد و آنها را مستقیم بر سر موضوعات و مطالب دلخواهشان میبرد.
3. تنوع داستانها یکی دیگر از نقاط قوت و ستودنی این دوره همشهری داستان بود. این شیوه موجب شد همه خوانندگان با هر سلیقهای مجله را دنبال کنند. چه آنها که داستانهای ایرانی را میپسندند چه آنها که خارجیها را دنبال میکنند، چه آنهایی که کلاسیک خوان هستند چه آنهایی که مدرن خوانند. در واقع همشهری داستان مانند رنگین کمانی از داستانها و نویسندگان و سبکهای داستانی شد که همه خوانندگان را راضی میکرد. او توانسته بود هواداران محمود دولت آبادی تا تیم پارکس، از دوستداران ریموند کارور آمریکایی تا کازوئو ایشی گورو ژاپنی را به یک اندازه به همشهری داستان پایبند کند.
4. انتخاب هوشمندانه و دقیق طرح روی جلد و عکسها. در واقع طرح روی جلد هر شماره محصول خرد هنرمندانهای است که خواننده را نه در نگاه اول که برای بارها و بارها شگفت زده میکند. نگاهی به آرشیو همشهری داستان نشان میدهد این انتخاب در همه شمارهها هوشمندانه و حساب شده بوده است. همچنین عکسها و طرحهای کنار هر داستان نیز بیانگر این است که وقت زیادی برای انتخاب هر کدام گذاشته شده تا تفکر و لذت خواننده را توامان با هم برانگیزد.
5. روایتهای تصویری یکی دیگر از بخشهای جذاب همشهری داستان است. آنجا که عکسها داستان میگویند، نه نویسنده مشهور یا نام آوری. بخشی که به سواد تصویری خوانندگان میافزاید و آنها را ترغیب به بهتر دیدن میکند. همچنین بخش مستند همشهری داستان که اختصاص به دست نوشتهها و نامههای خاندان قاجار یا شیوه انتشار آگهیها در آن دوران یا نحوه برگزاری مراسمهای آیینی و مذهبی همچون نوروز یا عاشورا و تاسوعا و.... دارد، نیز یکی از ویژگیهای این مجله بود که آن را ممتاز میسازد.
6. خرده روایتهای زن و شوهری در موضوعات مختلف با نگاه دو نویسنده که اتفاقا خودشان روزنامه نگار و نویسندهاند، روایت افراد شاغل در کسب و کارهای مختلف، ذهن کنجکاو هر خواننده ای را ترغیب میکرد. آنجا که یک فروشنده سیسمونی از تجربه هایش هنگام خرید مادران باردار و مادربزرگهای منتظر مینویسد، انجا که دانشجویان خوابگاهی از تجربههای زندگی گروهی میگویند و.... طراحی همه این بخشها نشان از خلاقیت نو و بدیع سردبیر و تیم کاریاش دارد.
7. همشهری داستان فقط مجله داستانخوانها نیست. در فصل نهایی هر شماره، برای آنها که شوق نوشتن دارند و آرزوی نویسندگی را در سر میپرورانند نیز راهحلهای اساسی دیده شده. در واقع سردبیر مجله در فصلهای ابتدایی داستان و روایتها را قرار داده و در فصلهای پایانی، الفبای نوشتن در رمان، داستان بلند، مستند، فیلم نامه و .... را در نظر گرفته است. گمانم این است که او با این روش خواسته به علاقهمندان به نویسندگی بگوید قدم اول در نوشتن، خواندن است. خوب خواندی؛ حالا این هم مواد مورد نیاز برای نوشتن.
8. و مهمترین نکته اینکه موسسه همشهری و نفیسه مرشد زاده در دوره ای که تورم بی حد و مرز اقتصادی، کتاب را از سبد خانواری بسیاری حذف کرده بود، در دورهای که خیلیها دستشان را از دست یار مهربانشان یعنی کتاب بیرون آورده بودند، در دورهای که بسیاری قلم را غلاف کرده تا شاید وقتی دیگر و خوانندگان خود را برای مدتهای زیادی رها کرده بودند، با این مجله کوچک دوست داشتنی آمدند و صدها داستان از بهترین نویسندگان ایران و جهان را به بهترین شکل و با قیمتی ارزان به کتابخانههای آنان برگرداند.
و در آخر از نفیسه مرشد زاده که نشان داده به حق داستان را میشناسد، قواعد آن را از بر است و در کنار آن روزنامه نگاری را میفهمد، از کسی که حالا علی رغم همکار بودن در مجموعه همشهری او را هیچ گاه رو در رو ندیدهام و تنها از طریق کارش او را دنبال کرده، تشکر میکنم و به او و همکاران خوش فکرش در همشهری داستان دست مریزاد میگویم و برای سردبیر جدید آرزوی موفقیت در این مجموعه ارزشمند را دارم.