او با این ادعا که مدیر عامل شرکت بزرگی است دختر جوان را فریب داد اما یک روز قبل از خواستگاری نقشهاش برملا شد.
مدتی پیش ماموران پلیس فرودگاه مهرآباد در یکی از ترمینالهای پروازهای داخلی به دختر جوانی که ظاهر نامناسبی داشت مظنون شدند. آنها وقتی پسر جوانی را دیدند که با یک خودروی مدل بالا به استقبال این دختر آمده است، شروع به بازجویی از آنان کردند و در این بازجوییها متوجه اظهارات ضد و نقیض این دختر و پسر شدند.
در حالی که دختر جوان مدعی بود، پسر جوان نامزد او بوده و مدیر عامل یک شرکت بزرگ است، ماموران از پسر جوان خواستند مدارک خودش و خودروش را به آنها نشان دهد اما وی هیچ مدرکی از خودو یا خودروش همراه خود نداشت.
از آنجا که رفتار پسر جوان مرموز به نظر میرسید، ماموران بازجویی از او دست زدند و در این بازجوییها بود که مشخص شد وی نه تنها مدیر عامل شرکت نیست، بلکه خودروی مدل بالا هم متعلق به او نبوده و او با معرفی خود به عنوان مدیر عامل اقدام به فریب دختر جوان کرده است.
به این ترتیب متهم به شعبه اول بازپرسی در دادسرای فرودگاه منتقل شد و هنگامی که مقابل بازپرس مهاجری قرار گرفت، با اعتراف به دروغ بزرگ گفت: در یک شرکت صنایع دستی به عنوان کارگری ساده مشغول به کار بودم ، از آنجا که مدیر عامل شرکت اعتماد زیادی به من داشت همیشه سوئیچ خودروی مدل بالایش را در اختیار من قرار میداد تا کارهای شرکت را انجام دهم.
وی ادامه داد: یک روز که سوار خودروی مدیرعامل بودم، دختر جوانی را دیدم که کنار خیابان در انتظار تاکسی بود و او را سوار ماشین کردم. از آنجا که از او خوشم آمده بود نقشهای به ذهنم رسید و خودم را مدیرعامل شرکت معرفی کردم و گفتم این خودرو نیز متعلق به من است.
به این ترتیب دختر جوان را فریب دادم و از همان زمان دوستی ما آغاز شد. مدتی بعد در حالی که تصمیم داشتم هر طوری شده با این دختر ازدواج کنم و از طرفی میترسیدم او از ماجرا بویی ببرد با وی تماس گرفتم تا قرار خواستگاری را تعیین کنیم. اما دختر موردعلاقهام همراه اقوامش به مسافرت رفته بود و وقتی شنید من میخواهم به خواستگاری او بروم با اولین پرواز به تهران برگشت.
امروز نیز برای استقبال از او به فرودگاه آمده بودم که ماموران به ما مظنون شدند و دست من رو شد.
پس از اظهارات پسر جوان بازپرس مهاجری با صدور قرار قانونی برای وی، متهم را در اختیار پلیس قرار داد.