جنگ سوریه، تغییر قدرت در چند کشور مهم عربی و توافق اخیر ایران با غرب بر سر برنامه هستهای، عواملی اصلی محسوب میشود که این تغییرات را رقم زدهاست. کشورهای عربی که متحدان دیرینه آمریکا در منطقه بودند مانند مصر و عربستان، در سخنان رسمی و تهدیدهای غیررسمیشان از دور شدن از آمریکا و نزدیک شدن به روسیه سخن میگویند. سخنان اخیر ولیعهد بحرین در مصاحبهای با روزنامه انگلیسی دیلیتلگراف، یکی از این نمونههاست. او در این مصاحبه ایستادگی روسیه در حمایت از دولت بشار اسد در سوریه را ستود و آمریکا را به یاد گرفتن راه و رسم رفاقت از روسیه فراخواند. آیا نقش روسیه در عرصه سیاست خاورمیانه پررنگتر میشود؟ آیا سیاست خارجی روسیه قویتر شدهاست؟ درباره این موضوعات با دکتر حسن بهشتیپور، کارشناس مسائل روسیه گفتوگو کردهایم.
- بعد از توافق آمریکا و روسیه درباره سلاحهای شیمیایی سوریه، بهنظر میرسد سیاست خارجی روسیه جان گرفته است. بهنظرتان این توافق تا چه اندازه در تقویت سیاست خارجی روسیه تأثیر گذاشتهاست؟
برای درک دقیق این تحول باید اندکی به گذشته بازگشت؛ زمانی که روسیه در مقابل یکجانبهگرایی آمریکا ایستاد و اجازه نداد قطعنامهای مشابه با قطعنامه علیه لیبی، درباره سوریه تصویب شود. 2بار روسها قطعنامههای پیشنهادی غرب علیه سوریه را وتو کردند و درحالیکه با وتوی چین دیگر نیازی به وتوی روسیه نبود، روسها هم وارد عمل شدند و در واقع کار را محکم کردند و هر دو با هم جلوی قطعنامههای غرب را گرفتند؛ زیرا روسیه نمیخواست یک دولت دستنشانده غرب در دمشق به قدرت برسد. ثانیا چون شماری از تندروهای القاعده و اسلامگرایان رادیکال که در سوریه نفوذ داشتند و از طریق عربستان حمایت میشدند و با قفقاز و چچن اینگوش و اوسیتیا در ارتباط بودند، میتوانستند این مناطق را ناآرام و بحران زده کنند، روسیه در برابر آنها مقاومت کرد؛ یعنی دولت روسیه فقط به فکر بقای بشار اسد نبود بلکه منافع ملی خود را هم در خطر میدید. لذا در این دوره، زمانی که روسها در برابر طرحهای غربیها مقاومت کردند، منطقه 2 جبهه شد؛ یک جبهه چین، روسیه، ایران، عراق و تا حدودی حزبالله لبنان و جبهه دیگر هم ترکیه، آمریکا، اسرائیل، قطر، امارات و شماری دیگر از دولتها.
خلع سلاح شیمیایی سوریه عملا عاملی شد برای جلوگیری از به راه افتادن یک جنگ بزرگ در خاورمیانه. درست است که روسها این پیشنهاد را به غرب دادند اما در ورای آن ایران نیز نقش داشت. ایران بود که توصیه کرد سازمان منع سلاحهای شیمیایی بر سلاحهای شیمیایی سوریه نظارت کند و بهانه را از آمریکاییها برای یک جنگ گرفت. اگر این جنگ درمیگرفت بعید نبود که به کل منطقه تسری یابد. بنابراین حرکتی که روسیه کرد، مانع درگرفتن یک جنگ بینالمللی شد و این هم موفقیتی برای دستگاه دیپلماسی روسیه با کمک ایران بود و از سوی دیگر سیاست خاورمیانهای روسیه هم دچار تحول و دگرگونی شد. پیش از این، روسها نقش کمرنگی در خاورمیانه داشتند اما از این نقطه عطف به بعد روسیه وارد فاز جدیدی از مناسبات در خاورمیانه شد و این بدون کمک ایران امکانپذیر نمیشد.
- بعضیها معتقدند که تحولات جهان عرب و مشخصا انقلاب در کشورهای عربی باعث تضعیف موقعیت آمریکا و در مقابل، تقویت جایگاه روسیه شده است. تا چه میزان چنین ایدهای را تأیید میکنید؟
واقعیت این است که چنین نظری درست نیست و بیشتر یک مغلطه است؛ زیرا روسها در مطبوعات خود میگویند که این انقلابهای عربی دستپخت آمریکاییهاست و این تحولات را با هدایت آمریکا میدانند و اینکه همان سیاستی است که خانم کاندولیزا رایس در سال 2005تحت عنوان خاورمیانه جدید مطرح کرد. روسها میگویند این همان سیاستی است که جمهوریخواهان آمریکا مطرح کرده بودند و دمکراتها در سال 2011آن را به اجرا درآوردند. همچنین روسها اخوانالمسلمین را متهم میکردند که ارتباط نزدیک با آمریکا دارد. این نشان میدهد که دیدگاه روسها کاملا متفاوت با ایدههای رایج در رسانههاست. از سوی دیگر آمریکاییها در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند؛ زیرا سالها از بن علی در تونس حمایت میکردند و همینطور مبارک متحد آنها بود. منتهی زمانی که تاریخ مصرف آنها گذشت و مردم علیهشان اعتراض کردند، آمریکا به جای ایستادن در مقابل حرکت مردم، کوشید تا مدیریت بحران کند و کاری کرد که روند این حرکت را به همان سمتی سوق دهد که خود میخواهد.
بنابراین باید توجه داشته باشیم که بهعلت تحولات مصر که در نهایت به دولتی منجر شد که با آمریکا درباره موضوع کودتا اختلاف نظر دارد، نباید چنین نتیجه بگیریم که آمریکا موقعیت خود را در خاورمیانه از دست داده است. برعکس، تماسهای میان ارتشهای مصر و آمریکا در دوره اخیر بیشترین تماسها و بیسابقه بوده است و ارتش مصر همواره بیشترین ارتباط را با پنتاگون داشته و این با ادعاهای مطرح شده درباره نقش آمریکا در کودتا در مصر در تناقض است. حقیقت آن است که مصریها برای اعمال فشار بر آمریکا در اقدامی تاکتیکی، به روسها روی آوردند. همانطور که گفتم این اقدام، صرفا یک تاکتیک بود نه اقدامی راهبردی. اقدام راهبردی مصریها، ارتباط نزدیک با آمریکاست. زیرا هم ارتش و هم اقتصاد آنها از آمریکاییها کمک دریافت میکند. در واقع این رویکرد، مشابه با رویکرد عربستان است که در تعامل با آمریکا درباره پرونده هستهای ایران اتخاذ شد. اینکه عربستان بندر بن سلطان را راهی روسیه میکند، یک تاکتیک است. استراتژی عربستان همان اتحاد با آمریکاست و نشانه دیگر آن این است که حتی ارتباطاتی را با اسرائیلیها آغاز کرده. ما نباید فریب تاکتیکها را در تحلیلها بخوریم.
- اگر قائل به نوعی رویارویی بین روسیه و آمریکا در خاورمیانه باشیم، بهنظرتان این رویارویی نسبت به تقابل جنگ سرد چه تفاوتهایی کرده است؟
زمانی میتوان گفت رویارویی که به دوره شوروی سابق و آمریکا بازگردیم. در آن زمان برخورد شوروی ایدئولوژیک بود و براساس همین برخورد حاضر بود هزینه کند اما رویکرد خود را در برابر آمریکاییها ادامه دهد اما امروز چنین نیست. امروز روسها برخوردی منافع محور با آمریکاییها دارند؛ یعنی روسها از جیب دیگران برای اینکه در خاورمیانه پیشرفت کنند، هزینه میکنند؛ مثلا در سوریه بمبهای شیمیایی این کشور نابود میشود اما روسها بهرهبرداری میکنند. روسها در دوران بعد از فروپاشی، معمولا از جیب دیگران در مناسبتهایشان با سایر کشورها هزینه میکنند. سیاست خاورمیانهای روسیه در برابر آمریکا نیست، در رقابت با آمریکاست. فرق است میان رقابت و تقابل. در زمان شوروی رویارویی و امکان درگیری داشتند اما اکنون رقابت میکنند و روسیه بهشدت میکوشد در این رقابت همکاری بیشتری را داشته باشد اما بر سر سوریه مثلا با آمریکا وارد درگیری نمیشود و هزینه گزافی را نمیپردازد اما در رقابتش محکم میایستد و برخلاف مدودف که دنبال تعامل بود روسها امروز سعی میکنند با آمریکاییها در خاورمیانه رقابت کنند، همچنان که آمریکاییها میکوشند در آسیای مرکزی حضور خود را تقویت کنند اما میدانند که نمیتوانند جای روسیه را بگیرند.
- با توجه به خروج نیروهای ناتو در سال 2014از افغانستان، برخی معتقدند که آمریکا بهنحوی از انحاء سیاست عقب نشینی از خاورمیانه را حداقل در سطح نظامی دنبال میکند. اگر چنین گفتمانی را بپذیریم، بهنظرتان آینده موقعیت سیاسی خاورمیانه چگونه خواهد بود؟
دکترین نظامی آمریکا در دولت اوباما این است که چین را دشمن اصلی تعریف کرده؛ بنابراین آمریکاییها میخواهند سیاست خود را از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی منتقل کنند و از آنجا که قدرت چین در این حوزه بیشتر است میکوشند به آنجا منتقل شوند و با توجه به اینکه دشمن اصلی را چین تعریف کردهاند در این حوزه جغرافیایی بهتر میتوانند با آن به رقابت بپردازند. یادمان نرود که آمریکاییها دنبال آن نیستند که چین را از صحنه حذف کنند بلکه برعکس، در حال تعامل با چین هم هستند منتهی آن را بهعنوان رقیبی جدی تلقی میکنند؛ بنابراین آمریکا از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی منتقل میشود اما برخیها طوری این دکترین را تفسیر کردهاند که گویی آمریکا میخواهد کاملا از خاورمیانه خارج شود و آن را رها کند. اساسا خاورمیانه جایی استراتژیک و تعیینکننده برای آمریکاست و صرفا از اولویت اول آن خارج میشود اما از اولویت دوم آن کنار گذاشته نمیشود. شاید یکی از علل این امر، اهمیت انرژی باشد. با توجه به یافتن منابع گازی ارزانقیمت و با توجه به اینکه آمریکاییها میکوشند تا خود تولیدکننده عمده انرژی شوند، اهمیت خاورمیانه برای آمریکا کمتر شده است. در مقابل، روسها در خاورمیانه میکوشند تا بهعنوان بازیگر منطقهای و نه بازیگری بینالمللی ظاهر شوند زیرا در شرایط حاضر این امکانات را ندارند. شاید بعدها چنین امکاناتی را بهدست آورند؛ بنابراین باید بگوییم که خاورمیانه برای آمریکاییها اهمیت کمتری یافته و روسها غفلت گذشته خود را از خاورمیانه کنار گذاشتهاند و سعی میکنند تا حضور بیشتری در این منطقه بیابند. با توجه به این دو مؤلفه نتیجه آن خواهد بود که ما شاهد گسترش بیشتر نفوذ روسیه خواهیم بود اما نه به حدی که روسیه جایگزین آمریکا شود. این موضوع دستکم تا 5سال آینده برای من متصور نیست.