میزان موفقیت او را در رسیدن به این خواسته میتوان با آخرین فیلمش؛ «آسمان زرد کمعمق» بررسی کرد. شاید در نگاه اول تعریفِ داستانِ آسمان زرد کمعمق کار چندان راحتی بهنظر نرسد و چه بسا گسستگیهای روایی و فرمِ غامض آن ما را متقاعد سازد که برای فهم خط و ربطِ داستان باید بیش از یکبار به تماشای فیلم نشست. اما اتفاقا پس از هر بار تماشا با سؤالهای بیجواب بیشتری روبهرو میشویم که فیلم برای آنها پاسخهای قانعکننده ندارد. فیلم با زوجی شروع میشود که برای انجام کاری پا به خانهای بزرگ و رو به زوال میگذارند اما بهدلیل مشکلات و مسائلی که دارند، اقامتشان در این خانه پوسیده و متروک طولانی میشود و با مرور خاطراتشان بهدنبال یافتن سرمنشأ گرفتاریها و مشکلات هستند.
توکلی همچون فیلم دیگرش «پرسه در مه» مرور و بازگویی خاطرات و مشکلات روانی یکی از 2شخصیت اصلی داستان را بهانه قرار میدهد تا از روایت خطی تخطی کند و به این ترتیب، هم رنگ و لعاب و جلوهای متمایز از سینمای متداول به فیلم ببخشد و هم، نقاط ضعف فیلمنامه را از دید تماشاگران پنهان کند. تماشاگر تصور میکند با فیلمی متفاوت مواجه شده که چند گام از او پیشتر است و درک آن به مدارج بالای فکر و اندیشه و تسلط بر مفاهیم فلسفی و هستیشناختی نیاز دارد. اما واقعیت آن است که روایت غیرخطی و پرشهای زمانی فیلم به جای آنکه از ذات داستان و نیاز فیلمنامه نشأت گرفته باشد، حاصل تردستی تدوینگر در اتاق تدوین و «زرنگی» کارگردان در شناختن تمایلِ مخاطب برای حل پازلهای سینمایی مدِ روز است.
در غیاب یک فیلمنامه کامل و سنجیده، انگیزه شخصیتها از اعمال و رفتارشان گنگ و ناشناخته باقی میماند و توجه به شخصیتپردازی و استحکام بخشیدن به ستون فقرات داستان کاملا فراموش میشود و جای آنها را دیالوگهای فلسفی و پرطمطراق و بازیهای فرمی تصنعی و تحمیلی میگیرد. به همینخاطر حتی اگر بارها فیلم را تماشا کنیم، درنمییابیم چرا و چگونه شخصیت زن داستان (با بازی ترانه علیدوستی) به ایده «شکوه و عظمت حاصل از ویرانی در اوج زیبایی» رسیده یا چرا همسرش (با بازی صابر ابر) با وجود آگاهی از وضعیت روانی ناپایدار وی، او را به خانهای میبرد که میتواند دلیل خوبی برای بروز رفتارهای غیرطبیعی زن باشد. به چنین ابهامهایی که در طول فیلم بهوجود میآید، پاسخ مناسب داده نمیشود و در واقع این ابهامها از ضعف و نقص فیلمنامه بهوجود آمده و توسط یک ذهنِ خلاق ایجاد نشدهاند که هر جزئی را به دقت سر جای خودش میگذارد و ارتباط آن را با سایر اجزا برقرار میکند و برای اینکه درک و دریافت همیشگی تماشاگر را از فیلم و سینما به چالش بکشد، ابهامهایی منطقی در روند داستان ایجاد کرده است. به همین دلیل آسمان زرد کمعمق فاقد وحدت منطقی و انسجامی است که داستان به ظاهر پیچیده اما در واقع به هم ریخته آن نیاز دارد و به جای دستیابی به انسجام و وحدت، مرعوب کردن تماشاگر را با روایتی مخدوش هدف خود قرار داده است.
پیروی نکردن از رَویههای معمول و مرسوم داستانگویی در سینما بهخودی خود واجد هیچ برتری و امتیازی نیست؛ اگر تنها حاصل آن خودنمایی و تظاهر به تفاوت باشد. توکلی در آسمان زرد کمعمق مثل پرسه در مه تنها بهدنبال ساختن فیلمی متفاوت با جریان روز سینما بوده و گویا زیاد دغدغه چگونگی محقق شدن این خواسته را نداشته است. به همینخاطر کوتاهترین راه یعنی پیچیده جلوهدادن را برگزیده است. اما اگر از جایگاه و فاصلهای مناسب به فیلم بنگریم، خواهیم دید این تظاهر به پیچیدگی مثل کلافی سردرگم است که سرنخ آن از دست خود کارگردان هم خارج شده است.