این در حالی است که به دلیل غلبه نسبتاً سراسری اقلیمی خشک، شرایطی به مراتب حساستر و شکنندهتر از متوسط جهانی بر فلات ایران حکمفرماست. بنا به اعلام مراجع رسمی، هماکنون حدود یکصد میلیون هکتار از اراضی کشور (بیش از 60 درصد) در شرایط ناپایدار (در حال کاهش توان تولید) به سر برده، که 95 میلیون هکتار آن در معرض انواع فرسایشهای آبی و بادی قرار دارد. نگاهی به آخرین یافتههای موجود، به خوبی تمایل عرصههای طبیعی کشور را به سیر قهقرایی و دور شدن از شرایط مطلوب یا اوج نشان میدهد؛ وضعیتی که رشد 5/1 الی 2 درصدی جمعیت آن را تشدید میکند.
بیابانزایی در آینه آمار
پوششهای جنگلی که در روزگارانی نه چندان دور، محدوده قابل ملاحظهای از کشور را در برگرفته بودند، هماینک با شتابی فزاینده، دچار پسرفت شده، به طوری که در یک مقطع 30 ساله (1370-1340)، حدود 6 میلیون هکتار از عرصه آنها کاهش یافته و به 12 میلیون هکتار رسیده است.
در همان حال، بیش از 55 درصد جنگلهای غرب و 95 درصد جنگلهای ارس شمال خراسان از بین رفته است. بدینترتیب، سهم سرانه هر ایرانی از جنگل ممکن است در آیندهای نزدیک به 2/0 هکتار هم نرسد که این رقم کمتر از یک چهارمِ مقداری است که هر شهروندِ زمینی باید از آن برخوردار باشد.
از طرفی، رقم سالانه تلفات خاک کشور (دستکم 2 میلیاردتن یا 770 هزار هکتار)، معادل 20 درصد فرسایش طبیعی خاکها و 7/7 درصد مقدار شستشوی خاک در مقیاس جهانی است. این میزان با توجه به سهم 2/1 درصدی ایران از مساحت خشکیهای جهان بسیار قابل تأمل است؛ آن هم در شرایطی که هر هکتار خاک کشور با دریافت 2/760 مترمکعب آب در سال، تنها یکچهارمِ سهم آبی را دریافت میکند که به طور متوسط هر هکتار خشکی در جهان دریافت میدارد.
تأسفآورتر آن که با این وجود، سهم قابل توجهی از آب قابل استحصال کشور، بدون استفاده هرز میرود و آن بخشی نیز که مهار میشود، با کمترین بازده ممکن، در چرخه تولید قرار میگیرد. علاوه بر این، 15 درصد اراضی زراعی کشور هم بر اثر آبیاری مفرط، دچار ترکیبی از فرایندهای شوری، سدیمی و ماندابیشدن شدهاند.
شرایط چنان نگرانکننده است که در قانون حفاظت خاک و آبخیزداری کشور، بیش از نیمی از مساحت ایران را (88 میلیون هکتار) از نظر میزان فرسایش در هکتار، دارای حالت بحرانی اعلام کردهاند.
به هر حال تلفات دو میلیارد تن خاک در سال، یعنی تخریب 770 هزار هکتار از اراضی حاصلخیز کشور؛ یعنی تنها یکی از جنبههای بیابانزایی (فرسایش خاک)، میتواند از هر 1000 مترمربع خاک کشور، سالانه نزدیک به پنج مترمربع را برای همیشه از حیزانتفاع خارج کند. حال در صورتی که بقیه جنبههای تخریب از جمله شور شدن اراضی، اُفت حاصلخیزی، تغییر کاربری، هجوم ماسههای روان، برهنگی خاک و نشست زمین را نیز به رقم فوق اضافه کنیم، ممکن است میزان تخریب یا به عبارتی نرخ سالانه بیابانزایی در کشور به 10 متر مربع در هر 1000 مترمربع یا همان عدد یک درصد مساحت کشور بالغ شود که بارها از رسانهها شنیدهایم.
آثار ناگوار بیابانزایی بر زراعت
حال اگر در نظر بگیریم در ایران سالانه به طور متوسط حدود 15 تن خاک در هکتار (یعنی 5/7 برابر تلفات مجاز خاک) تنها در اثر فرسایش آبی شسته شده و از دسترس خارج میشود، آنگاه پی خواهیم برد که چگونه و با چه سرعتی شاهد کاهش قدرت بارآوری کمی و کیفی زمین خویش هستیم.
بنابر مجموع مطالعات فرسایش خاک که بین سالهای 1334 تا 1373 در کشور به انجام رسیده و مساحتی بالغ بر 6/28 میلیون هکتار را در بر گرفته است، مقدار تلفات خاک که از عرصه تولید خارج شده، به 2 میلیمتر ضخامت، در طول یک سال میرسد؛ در حالی که میانگین تولید خاک در مقیاس جهانی از 1/0 میلیمتر در سال تجاوز نمیکند (Zachar، 1982)؛ یعنی هر ساله چیزی در حدود 20 برابر خاک تولیدی خود را در اثر فرسایش از دست میدهیم.
به هر صورت، چنانچه حتی میزان هدررفت خاک از سطح کشور را یک میلیمتر هم در نظر بگیریم، این مقدار معادل از دست رفتن 76 کیلوگرم ازت، 24 کیلوگرم فسفر و 8 کیلوگرم پتاس از هر هکتار خواهد بود. به این ترتیب، تنها ارزش مواد غذایی از دست رفته خاک کشور به بیش از 6/7 میلیارد دلار در سال میرسد.
در دیمزارها- یعنی مهمترین جایگاه تولید غله کشور که دستکم 623 هزار خانوار از آن ارتزاق میکنند – وضعیت به مراتب حادتر است. پژوهشهایی که اخیراً به انجام رسیده نشان میدهد میانگین نرخ فرسایش در دیمزارها به مرز 100 تن در هکتار در سال رسیده است (Shahoei، 1996)، که به مفهوم از دست دادن 7/7 میلیمتر خاک سطحالارض یعنی 77 برابر متوسط جهانی تولید خاک است.
به سخنی دیگر، با توجه به این رقم، هماکنون از سطح دیمزارهای کشور بیش از یک میلیاردتن خاک، شسته شده و از دسترس خارج میشود. مفهوم دیگر این سخن آن است که نیمی از کل تلفات خاک تنها از حدود 6 درصد مساحت کشور(دیمزارها) به وقوع میپیوندد که بسیار نگرانکننده است.
آثار این تخریب را که با اُفت حاصلخیزی خاک همراه خواهد بود، میتوان در روند نزولی عملکرد محصولات زراعی کشور به خوبی مشاهده کرد. با بررسی آمارهای سالانه مربوطه معلوم میشود که در فاصله سالهای 1367 تا 1376، عملکرد گندم دیم از 6/762 کیلوگرم به 6/720 کیلوگرم و عملکرد جو دیم از 869 کیلوگرم به 834 کیلوگرم در هکتار کاهش یافته است.
تأسفآورتر آنکه هزینههای تولید گندم دیم از 4/52 ریال (برای هر کیلوگرم) به 6/308 ریال (7/5 برابر افزایش) رسیده که به مراتب از هزینه تولید گندم آبی بیشتر است. همچنین متوسط قیمت تمام شده یک کیلوگرم جو دیم نیز از 2/65 ریال به 329 ریال (05/5 برابر افزایش) فزونی یافته است.
به سخنی دیگر، یکی از بازخوردهای منفی، اما اغلب ناپیدای بیابانزایی، افزایش هزینه تمامشدهتولید در بخشهای گوناگون کشور است. در تأیید این دریافت و بر پایه پژوهشی دیگر، چنانچه پارهای از هزینههای زیستمحیطی، نظیرِ هزینه مربوط به فرسایش خاک در مراتع را مدنظر قرار دهیم، آنگاه ضریب منفعت طرحها از 3/1 به 7/0 تنزل خواهد یافت. در خصوص زراعت گندم در دشتهای بحرانی که با آب زیرزمینی انجام میشود، این ضریب از 25/1 به 4/0 کاهش مییابد.همه این موارد شاهدانی بر شیوع بیماری مرگ زمین در کشور است.
این عوارض تنها سهم ناچیزی از وخامت شرایط ناشی از اثرات ویرانگر فرایند پنهان بیابانزایی را در این سرزمین آشکار میسازد؛ منفی بودن تراز 67 درصد آبخوانهای کشور و عملکرد رو به نقصان میزان تخلیه از واحد چاه که در فاصله سالهای 1355 تا 1379 حدود 44 درصد کاهش را نشان میدهد، از دیگر عوارض مشهود بیابانزایی به حساب میآید. نشست زمین نیز، یکی دیگر از این شناسهها و نمودی بر کمبود آب و اٌفت سفرههای آب زیرزمینی است.
تنها در مناطق کرمان، رفسنجان، سیرجان، قهاوند و زرند، در اثر برداشت بیرویه از سفرههای آب زیرزمینی و افت سطح آب که مقدار آن را در سطح استان 86 سانتیمتر در سال اعلام کردهاند، به طور متوسط سالی 10 سانتیمتر زمین نشست میکند؛ در دشت مشهد این رقم 20 سانتیمتر گزارش شده است.
اُفت سالانه سطح آب نیز در این دشت، 8/1 متر و در دشت یزد یک متر گزارش شده است که در واقع گواه دیگری بر علت نشست زمین در این مناطق به شمار میروند.