این نخستین و آخرین برزخی نیست که مدرنیته برای ما بهوجود آورده است؛ مایی که بهدلیل ساختارهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی جامعهمان همواره دوست داریم دنیای امروز را با رعایت اصول اخلاقی و فرهنگی دیروز تجربه کنیم. بعد از رویکار آمدن دولت جدید در ایران حکایت ممنوعیت یا عدمممنوعیت استفاده از شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک یکبار دیگر بر سر زبانها افتاد و عرصه اظهارنظر در این مورد برای مقامهای سیاسی و اجتماعی را گشود. دکتر مسعود کوثری، استادیار و مدیر گروه ارتباطات اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با نگاهی علمی به شبکههای اجتماعی آن را بعد جدیدی از جامعه میداند که نمیشود و نباید آن را تعطیل کرد. متن کامل این گفتوگو از نظرتان خواهد گذشت.
- میدانیم یکی از مقاصد بشر برای ابداع اینترنت و شبکه جهانی، گسترش ارتباط است؛ روند تکاملی این تفکر که منجر به ظهور شبکه اجتماعی شد از نظر شما چگونه است؟
داستان شکلگیری اینترنت و شبکه جهانی که یکی نیستند و گهگاه به اشتباه یکی گرفته میشوند، طولانی است، ولی میتوان گفت اگرچه پیش از آنکه شبکه اینترنت تجاری شود، برای مقاصد نظامیمورد استفاده قرار میگرفت ولی با تجاری شدن آن و باز شدن پای آن به خانهها، مسئله ارتباط با همدیگر بعد تازه یافت؛ بهعبارت دیگر، سرمایهگذاران و دانشمندان متوجه شدند که اینترنت ظرفیت بسیار بیشتر از آنی که تصور میکردند دارد و میتواند سرفصل جدیدی در ارتباط بگشاید. دایره این ارتباطات بهزودی گسترش پیدا کرد و به پیدایش شبکه جهانگستر یا تار جهانگستر که امروز معادل اینترنت گرفته میشود، منجرشد. ظرفیتهای این وب که به وب یکمشهور است، باز هم محدود بود و تصور اینکه ارتباطات از طریق وب جهانی میتواند حتی از این هم گستردهتر شود دانشمندان را بر آن داشت که بهدنبال راههای جدید بگردند. به این ترتیب با پیدایش وب 2 امکان ارتباطات بسیار گسترش یافت. در وب2 بود که چه توسط بخشهای تحقیقاتی و چه توسط جوانانی که دنبال علایق شخصی خودشان بودند، شبکههای اجتماعی گسترش پیدا کرد. برای مثال، اورکات که قبلا هم در ایران شناخته شده بود، توسط یک جوان ترک بهوجود آمد و بعدا گسترش جهانی پیدا کرد. حتی فیسبوک هم همینطور بود؛ فیسبوک در ابتدا ابزاری برای گفتوگوی همکلاسیهای دانشگاهی توسط یک جوان مبدع و خوش ذوق ایجاد شد و سپس با استقبال از آن گسترش بیسابقهای پیدا کرد که کسی تصورش را هم نمیکرد. گسترش این شبکهها چنان چشمگیر بود که سیل تبلیغات برای انتشار در آن سرازیر و فیسبوک تبدیل به شرکتی شد که سهامش در بازار بورس هم ارزش زیادی پیدا کرد. این اتفاق هم در مورد ای. بیکه بازاری الکترونیک برای فروش محصولات از هر نوع است، همین گونه افتاد؛ یک جوان مبدع ایرانی در آمریکا آن را عَلَم کرد و امروز سرمایهاش به چندمیلیارد دلار میرسد.
- رابطه شبکههای اجتماعی با پیوندها و بنیانهای اجتماعی چیست؛ آنها را تقویت میکند یا به تضعیفشان میپردازد؟
در مورد شبکههای اجتماعی و حتی در مورد بازیهای رایانهای حرفهای زیادی زده شده است. بخشی از این حرفها حتی توسط ژورنالیستها یا مربیان و مبلغان فکری و دینی زده شده که تا حدودی درست است اما نه مطلقا. میخواهم بگویم که هر تکنولوژی جدیدی که میآید یک دوره شگفتزدگی دارد و در این دوره ممکن است افراد بهصورت افراطی از آن استفاده کنند یا هنوز استفاده از آن را بهطور کامل بلد نباشند؛ بنابراین پیامدهای ناگواری بهوجود میآید که همین دستمایه جار و جنجال و نگرانی میشود ولی این مسئله دوام نمیآورد؛ در مورد شبکههای اجتماعی هم اینگونه است. در ضمن باید اشاره کنم که تحقیقات انجام شده در مورد این شبکهها هم این مسئله را بهخوبی نشان میدهد. بعضیها در ایران عقب هستند؛ یعنی به تحقیقاتی اشاره میکنند که ضدش هم اثبات شده است ولی از آن ضدیافتهها اصلا حرفی نمیزنند و حتی به روی مبارکشان هم نمیآورند که چیزهای دیگری وجود دارد؛ مثلا در مورد بازیهای رایانهای شنیدهاند که برخی از محققان گفتهاند که خشونت را در کودکان افزایش میدهد، ولی به تحقیقات دیگر اشارهای هم نمیکنند که میگویند تنها تحت شرایط خاص بازیهای رایانهای خشونتآمیز میتوانند خشونت را در کودکان افزایش دهند. در مورد شبکههای اجتماعی هم باید دقیق تر نگاه کرد. حداقل 3دوره یا نسل تحقیقات در این مورد وجود دارد که یافتههای هر یک با دیگری متفاوت است. نسل اول تحقیقات،معتقد است که شبکههای اجتماعی به انزوای اجتماعی کاربران منجر میشود. نسل دوم تحقیقات یافتههای متضاد دارند. آنها معتقدند که برعکس، شبکههای اجتماعی ارتباطات اجتماعی افراد را افزایش میدهند؛ بنابراین فرد ممکن است ارتباطش را با خانواده یا خویشاوندانش کاهش دهد ولی با دهها نفر دیگر ارتباط برقرار میکند؛ بر ایناساس این فرد به هیچوجه تنها و منزوی نیست و ارتباط جدیدی را جایگزین ارتباطات قدیمیاش کرده است. نسل سوم تحقیقات حاکی از آن است که شبکههای اجتماعی «تنها تحت شرایط خاص» میتوانند به انزوای اجتماعی منجر شوند و اگر آن شرایط نباشد، به هیچ وجه به انزوای اجتماعی منجر نخواهند شد بلکه فرد برای خودش «ارتباطات تکمیلی» ایجاد میکند؛ یعنی علاوه بر ارتباطات قدیمیاش ارتباطات جدیدی هم پیدا میکند؛ بنابراین باید مواظب باشیم کسانی که در اینباره اظهارنظر میکنند آیا بهصورت حرفهای از تمام داستان اطلاع دارند و یا فقط خوراک تبلیغاتی برای روزنامهها و تریبونها فراهم میکنند؟
- میزان دخالت و کنترل دولت بر شبکههای اجتماعی چه حد و چگونه باید باشد؟
اصل شبکههای اجتماعی بدون دخالت دولتها بهوجود آمده است؛ یعنی دقیقا بهخاطر اینکه غیردولتی هستند اینقدر مخاطب دارند. شبکههایی که دولتها ایجاد کردهاند هیچ مخاطب جدیای ندارند و بیشتر آنها محکوم به شکست شدهاند؛ این یعنی بعد جدیدی از جامعه مدنی؛ یعنی عدهای برای ارتباط بیشتر و بهتر با دیگران این شبکهها را ایجاد کردهاند. البته ممکن است باگسترش این شبکهها و پیوستن میلیونها نفر برخی کمکهای دولتی هم به این شبکهها بشود ولی اصل موضوع توسط دولتها دنبال نشده است. این بعد جدیدی از جامعه است که هیچگاه متوقف نخواهد شد. اگر فیسبوک هم تعطیل شود شبکهای دیگر سر بر میآورد؛ بنابراین داستان پیچیدهتر از این حرفهاست ولی دولتها همانطور که در عرصههای دیگر واقعی اجتماعی مراقب امنیت و سلامت اجتماعی هستند، میتوانند مراقب باشند و آنجا که به ضرر منافع جمعی یا ملی است، با خاطیان برخورد کنند اما بهنظر من اصل موضوع باید آزاد باشد و شرکت در این شبکهها نباید منع قانونی داشته باشد؛ زیرا همانطور که گفتم این وجهی جدید از جامعه است که نمیشود تعطیلش کرد و حتی میخواهم بگویم که نباید تعطیلش کرد. دلایل اینکه میگویم نباید تعطیلش کرد را در مصاحبههای دیگرم گفتهام و مفصل است. خلاصهاش این است که ما با سطح دیگری از جامعه مواجهیم که این شبکهها و ارتباطات اجتماعی جزئی از آن است و نمیتوان از آن صرفنظر کرد.
- به نظر شما چرا همیشه قبل از آفرینش جایگزین مناسب برای پدیدههایی که آنها را نامناسب میدانیم، درصدد حذفشان هستیم؛ مثلا قبل از تقویت بنیادی برنامههای رسانه ملی با ماهواره به مخالفت میپردازیم و قبل از تدارک شبکههای اجتماعی و ملی، فیسبوک، توییتر و... را فیلتر میکنیم. اساسا اینگونه مخالفتها چه پیامدهای اجتماعیای بهدنبال دارد؟ هرچند به اعتقاد بسیاری از کارشناسان تقویت بنیادی رسانهها و سایتهای داخلی باز هم توجیهی برای مقابله با شبکههای اجتماعی و رسانههای جهانی نیست.
آنچه شما میگویید نوعی دلیلتراشی است که در مقابل اقدامات دولتی برای مقابله با این شبکهها یا شبکههای ماهوارهای مطرح میشود؛ یعنی یک نوع گول زنک دولتی است. بهعبارت دیگر ما برای اینکه نمیتوانیم مخالفت صریح خود را با اقدامات دولتی و دستگاههای دولتی ابراز کنیم، سعی میکنیم یکجور سرشان را شیره بمالیم؛ این خودش اشکال دارد. اصل مسئله این است که ما در دنیایی زندگی میکنیم که شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی جزئی از آن است. ما میتوانیم دسترسی به آنها را به تعویق بیندازیم ولی نمیتوانیم این کار را بهصورت بینهایت و تا ابد انجام دهیم؛ بنابراین جامعه را باید آماده زندگی در چنین دنیایی بکنیم. هیچ چاره دیگری هم نیست. به هیچ تدبیری هم نمیتوان جلوی این مسائل را گرفت. این را همه مسئولان هم میدانند. مسئله فقط این است که تا میتوانیم مقاومت کنیم و به تعویق بیندازیم؛ بنابراین چه شبکههای خوب تلویزیونی داشته باشیم و چه شبکههای اجتماعی داخلی، باز هم نمیتوانیم خود را از دنیای بیرون بهصورت کامل ایزوله کنیم. باید برای این فکری کرد. ما از چین که در مبارزه با شبکههای اجتماعی قویتر نیستیم. یکی از مصرفکنندههای عمده این شبکهها، چینیها هستند اما چینیها بخشی از سرککشیدن به این شبکهها را به کاریابی و مشترییابی اختصاص دادهاند. خیلی از چینیها از طریق این شبکهها دنبال مشتری در کشور ما میگردند. خوب یادم هست که یک چینی از طریق اتاقهای چت بهدنبال کسب اطلاعات راجع به مصرف بلبرینگ در ایران بود. میخواست بداند که به کدام شرکتها میتواند بلبرینگ بفروشد. به هر حال وضع پیچیدهتر از آن است که ما فکر میکنیم. باید جامعه را آماده کرد. منع دسترسی تنها تا حدودی جواب میدهد.
- اصولا پیامدهای مدرنیته در جامعه را باید با چه پشتوانه عقلی و علمی نقد کرد؟ نقدهای موجود درباره شبکههای اجتماعی را دارای این دو ویژگی (عقلی و علمی) میدانید یا خیر؟
ضمن اینکه این حرف درست است که باید نقد عقلی و علمی باشد، من دیدگاه دیگری دارم. بهنظر من مسئله بر سر مدیریت زندگی روزمره است. نوعی پراکسیس روزمره که خیلی هم با عقل و منطق بهمعنای ما بزرگترها یا ما مسئولان سر و کار ندارد. جوان خیلی به این کار ندارد که این مدرنیته است یا پست مدرنیته یا هر چیز دیگری. او به این شبکهها بهعنوان بخشی از پراکسیس زندگی روزمرهاش نگاه میکند و به عقل و منطق ما کاری ندارد. اگر کاری هم قرار است اتفاق بیفتد باید از مسیر این پراکسیس روزمره باشد که بتواند در زندگی جوان رسوخ کند. این زندگی روزمره است که دارد فلسفه، منطق، برنامهریزی و هر چیز دیگر را بهدنبال خود میکشد و در کام خود فرو میبرد؛ بنابراین نوع نگاهمان را باید تغییر بدهیم. این مسئله خاص ما هم نیست؛ همه جهان با این مسئله روبهرو هستند.
شبکههای اجتماعی و اعتماد اجتماعی
اعتماد در شبکههای اجتماعی شکل خاصی دارد که کاملا قابلتوجه است. بر عکس آنکه اعتمادیابی در زندگی واقعی دارد کمکم مشکل میشود و میزان اعتماد اجتماعی در جامعه ما دارد کاهش مییابد، اعتماد در شبکههای اجتماعی دارد به سرعت شکل میگیرد؛ یعنی جوانان به سرعت و سهولت در شبکههای اجتماعی به یکدیگر اعتماد میکنند؛ این هم خوب است و هم بد. خوبیاش این است که در جامعهای مثل جامعه ما که اعتماد اجتماعی دارد کاهش مییابد، شکلگیری اعتماد در شبکههای اجتماعی خوب است اما از یک نظر هم بد است و آن وقتی است که افراد بدون درنظر گرفتن شرایط اعتماد میکنند و خیلی زود فریب میخورند. برای جلوگیری از این فریبها باید جوانان را آگاه کرد. این آگاه کردن هم نباید فقط از روزنامهها و صدا و سیما یا مجلات زرد باشد که پر است از مطالبی راجع به این اعتمادها و فریبها. باید برنامهای برای سنین پایین ریخت و جامعه رابرای یک دهه آینده آماده کرد. این آمادهسازی به هیچ وجه صورت نمیگیرد و جامعه ما بعدا هزینههای هنگفتی در این مورد خواهد پرداخت.