بعدها علیرضا قزوه این ترکیب بند را در شکل کتابی مستقل منتشر کرد. اسفند سال گذشته از این کتاب، در بخش شعر کتاب سال جمهوری اسلامی، تقدیر شد و البته در بخش شعر هیچ کتابی به عنوان برنده جایزه اول معرفی نشد.
همچنین در نمایشگاه بزرگ فرهنگ عاشورا در اسفند سال گذشته این کتاب به عنوان کتاب برگزیده انتخاب شد. آنچه امروز میخوانیم، نقدی است که شاعر جوان اهل خمین، سیدابوالفضل صمدی بر این ترکیب بند نگاشته است و در آن با ذرهبین حرفهای ، جزئیات زبانی و بیانی را وا کاویده است. صمدی مانند بسیاری دیگر براین باور است که ترکیب بند قزوه، اگر چه به چشماندازهای درخشانی دست یافته است با نمونه استادانه ترکیب بند عاشورایی یعنی چهارده بند محتشم، هنوز فاصله زیادی دارد.
بند اول با مطلع زیر آغاز میشود:
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفت منزلی که سفرها در او گم است
از همین آغاز با یک بیت هندی روبهرو میشویم.«فیضی» شاعر عهد صفویه نیز غزلی دارد که این گونه آغاز میشود:
سر کردهام رهی که سفرها در او گم است!
بیت سوم:
دردی کشیدهام که دلم داغدار او است
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با شنیدن آن به یاد آن شعر معروف حافظ میافتیم:
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس.
از این بیت کمکم سایه سنگین ردیف و قافیه انتخابی شاعر بر سر شعر سنگینی میکند و همین عامل که به مضمونپردازی (به شکل هندی) میانجامد ناخودآگاه حس شعر را میگیرد .ضمن این که بیت یاد شده تنها بازی با کلمات است: «داغی چشیدهام که جگرها در او گم است.»
در بیت چهارم:
با تشنگان چشمه احلی من العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
مصراع دوم کلاً به بیراهه رفته است، به این دلیل که شکرهای حل شده در شربت ملاک قرار گرفته است.غیر از این که شاعر میخواسته از قافیه «شکر» نیز بهرهای برده باشد، استدلال بهتری نمیتوان یافت.مصراع اول بیت، نیمی فارسی و نیمی عربی است، کاری که آقای قزوه علاقه زیادی به آن دارد و تبدیل به ویژگی سبکی ایشان شده. وقتی به سادگی میشود گفت: «با تشنگان چشمه شیرینتر از عسل» چه الزامی بوده که از جمله عربی استفاده شده است؟
در بیت پنجم:
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
شاعر از تشبیه مرکبی زیبا بهره میبرد و تناسب «توفان» با تصویر «گم شدن سرها در آن» منطقی است. اما بیت ششم:
یاقوت و درّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
واقعاً دم زدن از خواص اشک در میانه روایت واقعه کربلا چه دلیلی دارد؟
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
متاسفانه بند اول با چنین بیتی که مصرّع نیست و بیت ترکیبی هم نیست به پایان میرسد.
اما بند دوم با این بیت آغاز میشود:
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت ازین جانگدازتر
اگر ویرگول میان «باز» و «تر» را برداریم معنی شعر این میشود که خون از دلم جوشید و چشمهایم بازتر شد.حال اگر ویرگول وارد زبان فارسی امروز نشده بود چه اتفاقی میافتاد؟
در بیت سوم این بند میگوید:
بر نیزهها تلاوت خورشید دیدنیست
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر.
در این بیت از موتیف نیزه و سر امام که برآن قرار گرفته استفاده شده است و مراد از خورشید، سر نورانی امام حسین میباشد. استعارهای که پیش از این در مثنوی عاشورایی علی معلم نیز آمده است:
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزهها گل کرد خورشید.
بیت ششم این بند:
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده زمن پاکباز تر
یعنی حضرت علی اصغر آخرین تیری است که من در ترکش دارم و پرتاب میکنم! آیا نسبت دادن چنین تصویری به فرزند کوچک امام حسین زیباست؟ در پایان این بند اولین بیت ترکیبی هویدا میشود:
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
مصراع دوم بیت ترکیبی بسیار سست است. فکرش را بکنید که آدم با تمام پیکرش- با همه تن- گریه کند. بند سوم با ردیفی متفاوت و خوشایند آغاز میشود:
فرصت دهید گریه کند بیصدا فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا فرات
انصافاً بیت زیبایی است. به خصوص با وجود ایهام ظریفی که در تشنگان نهفته است.بیت دوم این بند با همان زیبایی بیت اول ادامه پیدا میکند و شاعر با ایجاد آرایه طرد و عکس به منطق شاعرانهای نیز دست یازیده است:
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا فرات!
دوباره ایهامی دلنشین و اینبار در کلمه «گذشتن» اما در ادامه باز هم بیتهایی معمولی و سطحی، شعر را به فرودی ناخواسته وادار میکنند. چنانچه در بیت چهارم:
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
تکرار 3 باره واژه اشک و تاکید بسیار بر مشابهت آن با رودخانه فرات از ظرافت مضمون به شدت کاسته است.
حالی به داغ تازه خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس یا فرات
این بیت از بیت پیشین بهتر است. شباهت رودخانه به اشک یا کسی که گریه میکند نهفتهتر بیان شده است. کلمه قافیه در این بیت حرف ندای «یا» میباشد که به رودخانه فرات تشخص بخشیده اما شخصیتی عرب! که او را «یا فرات» خطاب میکند.
شاعر در بند چهارم جهت روایت را عوض میکند و از زبان امام حسین به شکایت از ریاکاران میپردازد. بند با این بیت آغاز میشود:
بعد از شما به سایه ما تیر میزدند
زخم زبان، به بغض گلوگیر میزدند
میتوان به جای بغض گلو گیر ترکیب مناسبتری گذاشت که زخم زبان با آن ربط داشته باشد.
اما بیت سوم:
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
بسیار به نثر نزدیک شده است. بیت عاری از هر گونه تصویر و خیال است و به سختی میتوان آن را به نام شعر پذیرفت.تنزل و فرود شعر در بیت بعدی نیز ادامه مییابد:
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
تنها یک روایت ساده در قالب شعار، همین و بس.
بند چهارم با این بیت به پایان میرسد:
از حلقهای تشنه صدای اذان رسید
در آن غروب تا که سرت بر سنان رسید
باز هم برای چندمین بار به موتیف «سر بر نیزه» برمیخوریم. صفت تشنگی تنها برازنده لب است، نه حلق. اینها همه ظرافتهایی است که اگر در شعر اعمال نشود، شعر ناقص میماند. در بند پنجم شاعران عاشقانهسرا نیز به ردیف متهمان پرونده کربلا اضافه میشوند:
کو خیزران که قافیهاش با دهان کنند
آن شاعران که وصف گل ارغوان کنند!
با آنکه شاعر در بند چهارم اندیشههایی به روز و تقریباً روشنفکرانه به نمایش گذاشته بود در این بند میبینیم که اندیشهاش را تا سطح تفکر عوام پایین میآورد:
با مِهر من غریب نمانند روز مرگ
آنان که خاک مُهر مرا حرز جان کنند
که باور عوامالناس را تداعی میکند که اگر کسی قطره اشکی برای امام سوم شیعیان بریزد – هر چقدر هم که گناهکار باشد- به بهشت میرود.بیت ترکیبی این بند را با هم ببینیم:
با پای سر تمامی شب راه آمدم
تنهاییام نبود که با ماه آمدم
درست قرینه این بیت ترکیبی در ترکیب بند محتشم چنین بیتی است:
هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال
بند ششم که با بیتی ملمع آغاز شده بود با یک بیت ترکیبی خوب به پایان میرسد:
عشقت نشاند باز به دریای خون مرا
وقت است تیغت آورد از خود برون مرا
در بند هفتم بیت دوم بسیار زیباست:
دست خداست، این که شکستید بیعتش
دستی خدای گونهتر از این بیاورید.
بیتی آرکائیک، محکم و باوقار که تا حدودی اشارهای است به قرآن که خطاب به مشرکان فرمود: «اگر میتوانید، یک آیه نظیر قرآن بیاورید.»در بند هشتم بیت چهارم با تلمیحی دیگر همراه شده است:
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
که خود محتشم نیز از چنین تلمیحی (داستان گم شدن نگین انگشتر حضرت سلیمان) برای نشان دادن مظلومیت امام حسین(ع) و شدت تشنگی ایشان بهره برده است:
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم زقحط آب سلیمان کربلا
میبینیم که باز هم بیت محتشم بسیار تکاندهندهتر است.در ادامه به این بیت میرسیم:
با زخم خویش بوسه به محراب میزدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما
این بیت یک بازنگری و نگاه به گذشته است که به بهانه جستوجوی عوامل حادثه و ریشهیابی آن صورت گرفته است. محتشم کاشانی در بند چهارم ترکیببند خود به صورت تاریخی و با نظم خاصی و در یک بند کامل به این ریشهیابی پرداخته است:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند...
اما قزوه بسیار پراکنده هرازگاهی به این مسئله نگاه کرده که یک نمونه آن همین بیت اخیر بود و دیگر بیت سوم بند چهارم و ...
بند نهم با روایت روضه حضرت ابوالفضل آغاز میشود و از نیمه بند، شاعر روایت ماجرا را به کناری میگذارد و ابیات را بیشتر به شعر نزدیک میکند.در بیت دوم این بند، تضمینی از شعر «به گونه ماه» سید حسن حسینی صورت گرفته است:
برخاست با تلاوت خون بانگ یا اخا
وقتی کنار درک تو کوه از کمر شکست
جالب است؛ با این که مصراع دوم از یک شعر سپید اقتباس شده است، بسیار آهنگینتر و به سامانتر از مصراع اول است و حتی آن را زیر سایه خود قرار داده است.
تیری زدند و ساقی مستان زدست رفت
سنگی زدند و کوزه لب تشنگان شکست!
از این بیت به بعد شاعر وارد فضای عارفانه میشود که در کلماتی چون ساقی، کوزه، الست، پیمانه و سبو خود را نشان میدهد.
زیباترین بیت این بند، بیت چهارم است:
شد شعلههای العطش تشنگان بلند
باران تیر آمد و بر چشمها نشست
البته اگر من به جای شاعر بودم به جای «برچشمها» میگفتم «برگونهها».
در مصراع اول در حالی که شعلهها بلندتر میشود، مصوتهای بلند بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد و هر چه به پایان مصراع نزدیک میشویم بلند شدن شعلهها را با کمک مصوتها بهتر حس میکنیم.
بند دهم با ردیفی آشنا همراه است:
باران می گرفته به ساغر چه حاجت است
دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است
یادآور این غزل خواجه است که میگوید: خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است...
بیت دوم این بند بسیار ضعیف و سطحی نگرانه است:
آوازه قیامت ما رستخیز شد
در ما قیامتیست، به محشر چه حاجت است؟
در بیت چهارم گفته است:
بیسر دوباره میگذریم از پل صراط
تا ما بر آن سریم به این سر چه حاجت است
سعدی نیز با واژه «سر» در بیتی از یکی از غزلهای جاودانهاش اینچنین بازی کرده است:
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم.
انصافاً کار سعدی از جنس دیگری است. واژه «دوباره» در بیت علیرضا قزوه حشو است و زاید، به این دلیل که هیچ کس بیش از یک بار از پل صراط عبور نخواهد کرد و آن یک بار هم اگر بتواند رد بشود قطعاً با سر سالم خواهد گذشت نه بی سر!
بسیار آمدند و فراوان نیاورند
من لشکرم خداست به لشکر چه حاجت است.
بالاخره بسیاری آمدند یا بسیاری نیامدند؟من حدس میزنم که به قرینه مصراع دوم، منظور شاعر از آن بسیار که آمدند، طایفهای از جنها باشد که بنا بر روایات برای یاری امام، اعلام آمادگی کردند اگر هم این باشد آن قدر گم است که به سختی میتوان به آن پی برد.
در خلوت نماز چو تحتالحنک کنم
راز غدیر گویم و شرح فدک کنم
با این بیت چه کسانی میتوانند ارتباط برقرار کنند؟ این اصطلاحات عربی کم کم دارند به چشم اسفندیار شعر قزوه تبدیل میشوند و به نظر من ایشان بیهوده روی آن تمرکز کرده است. چیز جدیدی هم نیست و بزرگانی چون سعدی و حافظ آن را قبلاً به اوج رسانیدهاند. حتی در میان معاصران نیز استفادههای بهتری شده است. مثلاً به کاربرد تصویری کلمه تحت الحنک در این بیت از سیدضیاءالدین شفیعی نگاه کنیم و آن را مقایسه کنیم با بیت آقای قزوه:
با نوای نوحه چشمانم دو زانو مینشست
بغض بر سر میزد و تحت الحنک میکرد اشک
بیت اول بند یازدهم:
از شرق نیزه، مهر درخشان برآمده است
وزحلق تشنه سوره قرآن بر آمده است
ما را به یاد حافظ میاندازد که گفت:
خورشید میزمشرق ساغر طلوع کرد
در بیت ششم این بند میگوید:
راه حجاز میگذرد از دل عراق
از دشت نیزه خار مغیلان برآمده است
نخست این که این دو مصراع با هم بیگانهاند و تناسب خوبی میانشان ایجاد نشده است، دوم این که مصراع، یکم آن باز هم تحت تأثیر هنرمندیهای قدماست.
حافظ میگوید:
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت زراه حجاز کرد
خودتان لطفاً بازی با کلمات عراق و حجاز و ایهام میان آن دو را با این مصراع قزوه مقایسه کنید.
بند دوازدهم با صحنهسازی گودال قتلگاه آغاز میشود و یادی هم از داستان به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح و مقایسه او با امام حسین شده است:
گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح کسی بر صلیب بود
واژه سیب طراوت خاصی به بیت بخشیده است و تلمیح درخشانی به روایتی درباره امام حسین دارد و آن سیب بهشتی که همراه آن حضرت بود و روز عاشورا امام حسین در شدت تشنگی آن را میبوید و پس از آن مفقود شد.
سرها رسید از پی هم مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه حبیب بود
بیان شاعر از اینجا دوباره به بیان شعر امروز و حتی نثر نزدیک میشود و از فخامت زبانی برخی بیتها و بندهای پیشین کاسته میشود.مصراع اول مضمون زیبایی دارد و از ایهام مناسبی نیز برخوردار است؛ رسیدن سیبها. اما حسین منزوی از این ایهام و مضمون تصویرهای بسیار ماندگار و جاودانهای ساخته است:
سهلش مگیر چونین، این سیبهای خونین
هر یک سری بریده است بردار شاخساران
و یا :
هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب
و وقتی که سیب نقرهیی ماه میرسد
بیت بعدی بسیار ضعیف و نثرگونه است:
مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما
تنها همین! چقدر پیامش غریب بود
زبان این بیت را مقایسه کنید با یکی دیگر از بیتهای همین ترکیببند:
عشقت نشاند باز به دریای خون مرا
وقت است تیغت آورد از خود برون مرا
این ضعف تألیف و سستی بیان در بیتهای بعدی نیز ادامهدار است:
مولا نوشته بود بیا ای حبیب ما
آخر حبیب را زشهادت نصیب بود!
باید به شاعر به خاطر چنین استدلال محکمی برای دعوت امام حسین از حبیببن مظاهر تبریک گفت. ترکیببندی که بهتر از اینها میتوانست باشد در این بند به نهایت ضعف خود میرسد.راوی بند سیزدهم حضرت زینب(س) بایستی باشد.در بیت سوم میگوید:
امشب شبی است از همه شبها سیاهتر
تنهاتر از همیشهام ای شاه بیسپاه
که ترکیب «شاه بیسپاه» نیز از ترکیب «شاه کم سپاه» محتشم گرفته شده است.
در بیت ششم این بند:
امشب به نوحه خوانیات از هوش میروم
از تار وای وایم و از پود آه آه
شاعر متأسفانه از موتیف «تاروپود» نتوانسته تصویر خوبی در بیاورد. ما وقتی به حافظه تاریخی ادبیات رجوع میکنیم نمونههای درخشانی با چنین تصویری مییابیم:
بس که شستیم به خوناب جگر جامهی جان
نه از او تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
هوشنگ ابتهاج
بیت بعد نیز در مصراع دوم و ساختار مصراع دچار چیدمان از هم پاشیدهای شده است به طوری که فعل این مصراع در جای بسیار بدی قرار گرفته است:
بگذار شام جامه شادی به تن کند
شب با غم تو کرده به تن جامه سیاه
در بند آخر، بیتاول:
قربان آن نیای که دمندش علیالدوام
قربان آن میای که دهندش سحر مدام
تنها با به کاربردن آرایه «موازنه» روبهرو هستیم و دیگر هیچ؛ باز هم در حافظه تاریخی، تصویر ساختن از نی و دمیدن در آن، بیتهای بسیار غنی در گنجینه دارد که این بیت به گرد پای آنها نیز نمیرسد مثال دم دستیاش ، نی نامه شگفتانگیز مولاناست که بدون هیچ تصنع و آرایه پردازی بهترین شبکه تصویری ممکن از این مضمون را به دست داده است. در ادبیات معاصر نیز مثلاً ابیات شگفتانگیز معلم را به یاد داریم:
این نی عجب شیرین زبانی یاد دارد
تفسیر اسرار نهانی یاد دارد
تا آنجا که گفته است:
لیکن مرا استاد نایی دف تراشید
نی را نوازش کرد و ما را دل خراشید
در ابیات بعد نیز همانطور که خود شاعر در بیت ماقبل پایان گفته است، شعر در ساحت «روضه» باقی مانده است و اگر چه این ارزش معنوی دارد اما با هیچ تصویر نویی روبهرو نیستیم مگر آن که در مصراع دوم همان بیت: مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
تضمینی از گلستان سعدی است که گفته است:
مجلس تمام گشت به آخر رسید عمر
ما هم چنان در اول وصف تو ماندهایم
خلاصه سخن آن که شاعران عاشورایی هنوز در منزل اول ترکیببند محتشم باقی ماندهاند همانطور که خود قزوه در آخرین مصراع ترکیب بندش گفته است:
در منزل نخست تو از حال میروم!
چهار مقایسه بین محتشم کاشانی و علیرضا قزوه
1 - در شعر محتشم کاشانی اگر مقصر واقعه عاشورا چرخ و فلک پنداشته میشود، با بیانی چنان اعجازگونه به ما این موضوع انتقال مییابد که حتی اگر ما جبرگرا نیز نباشیم آن را در همان لحظه میپذیریم و مقاومتی آنی در برابر اندیشه شاعر بروز نمیدهیم. در صورتی که در این ترکیببند ضعیفترین ابیات؛ بیتهایی است که به اندیشه اصلی شاعر (مبارزه با زهدفروشی و ریاکاری)... باز میگردد.
2 - محتشم کاشانی بیشتر در فضای روحانی و ملکوتی سیر میکند. در شعر محتشم بسامد بالای کلماتی مثل بارگاه قدس، ملکوت، روحالامین، جهان آفرین، آسمان، فلک و حتی روز رستاخیز را به سهولت درک میکنیم. این حکایت از آن دارد که شعر محتشم بلندپروازانهتر است و از سرای طبیعت بیشتر بیرون رفته است و به کوی طریقت گذر کرده و در نتیجه ماندگار شده است.علیرضا قزوه، عوامل زمینی را باعث پدید آمدن عاشورا میداند بنابراین، این تفکر بر تصویرهایش نیز اثر گذاشته و عناصری مثل رود، نهر، آتش و ... که همه روی زمین جریان دارند به خوبی این نکته را نشان میدهند.
3 - در قالب ترکیببند، بیتهای ترکیبی که در پایان بندها و به صورت مصرّع میآیند، بسان حلقههای زنجیر بندها را به هم وصل میکنند و حتی شاعر از آنها میتواند برای عوض کردن صحنه، راوی و ... نیز استفاده کند. مثلاً در ترکیببند محتشم آنجا که میخواهد (از بند هشتم) روضه حضرت زینب(س) را آغاز کند و تا پایان بند دهم ادامه دهد، در این میان از بیتهای ترکیبی همچون حلقه زنجیر استفاده میکند:
بند هشتم:
... ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیت ترکیبی:
پس با زبان پرگله آن بضعهالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول
بند نهم:
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست...
اما در ترکیببند قزوه بیتهای ترکیبی هرگز چنین خاصیتی ندارند.
4 -یکی از نقدهای وارد بر این ترکیببند همین ناهماهنگی زبانی و بیانی میان بندهاست.
این پذیرفتنی نیست که یک شعر (یک ترکیب بند) هم زبان خراسانی داشته باشد و هم عراقی و هم هندی و هم معاصر، این یعنی به هم ریختگی و پریشانی اثر در حالی که ترکیب بند محتشم زبانی بسیار یکدست و مستحکم دارد.