با هماهنگی سرهنگ عینالله جهانی، رئیس مرکز اطلاعرسانی راهور فاتب در یکی از روزهای سرد زمستان مهمان سردار رحیمی، رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی تهران شدیم تا با او گپ و گفتی داشته باشیم از روزهای سخت و آسان زندگی در لباس خدمت، از تلخیها و شیرینیهای مدیریت بر عبور و مرور در پایتخت و... . سردار رحیمی در فضایی گرم و صمیمانه پاسخگوی سؤالاتی بود که گاهی او را به روزهای گذشته خدمتش میبرد.
- سردار اگر موافق باشید از چند و چون ورودتان به نظام، گفتوگو را آغاز کنیم؟
ورود من از طریق بسیج اتفاق افتاد. از پنجم ابتدایی به همراه برادرانم ساکن تهران بودم اما پدر و مادرم ساکن شهرستان بودند. در حقیقت در ایام تحصیلات در تهران ساکن بودم و تعطیلات تابستان را به شهرستان میرفتم. تازه دیپلمام را گرفته بودم که با فرمان تشکیل بسیج از سوی حضرت امام (ره) نخستین گروههای بسیج شهرستان محلات را تشکیل دادیم. آنجا آموزش نظامی دیدم و از همانجا با تیپ 17قم که بعدها شد لشکر 17علی بن ابیطالب به جبهه اعزام شدم. شرایط طوری رقم خورد که مدت زیادی در جبهه نماندم. در عملیات رمضان و عملیات محرم شرکت کردم و بعد از آن برگشتم و با اینکه در سپاه هم پذیرش شده بودم اما جذب کمیته شدم. قبل از اینکه رسمی بشوم بهصورت پاسدار افتخاری در کمیته فعالیت میکردم. یکی از دلایل رفتنم به کمیته هم حضور یکی از برادرانم در آنجا بود. ایشان از زمان حضورشان در کمیته استقبال حضرت امام در آنجا مشغول شده بودند. من هم سال 61 رسمی شدم. باور کنید آن وقت به هیچ وجه به این فکر نمیکردم که ممکن است روزی به من درجهای، سمتی یا مسئولیتی بدهند؛ یعنی اغلب افراد به این مسائل فکر نمیکردند. فقط به فکر خدمت به نظام و دفاع از انقلاب بودیم. آن زمان منافقین و احزاب کمونیست در شهرها قوت گرفته بودند؛ چرا که اغلب رزمندگان و مدافعان اصلی انقلاب نوپای اسلامی با شروع جنگ به جبههها رفته بودند. کمیتهها در آن دوره در کلانتریها مستقر بودند. شاید باورتان نشود اما ما به سختی میتوانستیم در شهرها راه برویم. منافقین آنقدر قدرت گرفته بودند که به راحتی ترور میکردند. یادم هست من در همین خیابان آزادی در کلانتری 19بودم و چندین مورد شد که واحدهای گشتی میرفتند و 2یا 3نفرشان شهید میشدند. خلاصه جنگ مسلحانه در شهرها شروع شده بود و من درگیر این جنگ شدم و ماندم تا عملیات مرصاد.
- در واقع جبههتان را تغییر داده بودید و...
یک جورهایی بله. در آن سالها دانشکده کمیته تشکیل شده بود. من هم جزو نخستین دانشجویانی بودم که در آزمون ورودی آن دانشکده قبول شدم و مشغول تحصیل بودم. عملیات مرصاد که شروع شد من همراه چند نفر دیگر ازجمله سردار هدایتی، سیدرسول حسینی که بعدها رئیس اماکن تهران شد، سرهنگ افشار که الان معاون آموزش دانشگاه پلیس هستند و سردار عظیمی که جانشین معاونت آموزش ناجا هستند، کلاس را رها کردیم و به جبهه رفتیم. چند روز بعد هم کل دانشکده به ما ملحق شدند. وقتی وارد کرمانشاه شدیم شهر شرایط خاصی داشت. مردم با هر وسیلهای حتی تراکتور و اسب و استر از شهر خارج میشدند. ما به شهر میرسیدیم و مردم خارج میشدند. تا آخر جنگ در منطقه عملیاتی مرصاد ماندم.
- بعد از گذران دوره دفاعمقدس نخستین سمت مدیریتیتان چه بود؟
از جنگ که برگشتم دانشکده را ادامه دادم و پس از آن معاون اداری مالی و جانشین کمیته استان کهگیلویه و بویر احمد شدم. آن وقت ادغام کمیته با شهربانی هم در حال انجام بود که من همزمان از طرف فرماندهی کل کمیته، مسئول انتصابات و اعطای درجه تمام پرسنل کمیته استان فارس هم شدم؛ چرا که اعطای درجه توسط یک غیربومی باید انجام میشد. آن زمان هم چه من و چه دیگر همرزمانم تنها یک هدف پیش رویمان بود، خدمت و بس! اصلا چشمانداز مدیریتی نداشتم دوست داشتم، به مردم کشور خدمت کنم.
- امروز که در این جایگاه قرار دارید وقتی به گذشتهتان نگاه میکنید احساس میکنید مسیرتان را درست انتخاب کردهاید؟
(کمی مکث میکند) البته آنچیزی که باید انجام میدادم را انجام ندادهام اما راضی هستم چراکه در هر جایگاه و مسئولیتی که قرار گرفتهام تلاش کردهام به بهترین نحو عمل کنم. کار برایم «نشد» نداشته است و همواره خودم را به نظام، انقلاب و مردم مدیون و بدهکار میدانم. طلبی هم از کسی ندارم.
- فکر میکنم سختترین مسئولیت مدیریتی که تاکنون داشتهاید ریاست پلیس راهور تهران بزرگ بوده است؟
نه واقعا اینطور نیست. کاری که در مناطق کویری مانند سیستان و بلوچستان و کرمان کردهام بهمراتب دشوارتر بود. البته راهنمایی و رانندگی تهران پیچیدگیهای خاص خود را دارد ولی وقتی بهطور مثال شما در گرمترین کویر خاورمیانه بخواهی کار عملیاتی علیه اشرار انجام بدهی سختیهایی دارد که گاهی از سختیهای جبهه هم بیشتر است. نقطهای در کویر هست که به آن هزار راه میگویند، وقتی در آنجا برای از بین بردن یکی از اشرار بزرگ که به «ببر کویر» مشهور شده دست بهکار میشوی و بیش از 70نفر از فرزندان این آب و خاک را در آن عملیات غرق در خون میبینی حس میکنی که کار در راهنمایی تهران خیلی هم سخت نیست.
- مسئولیتتان در آنجا چه بود؟
فرمانده قرارگاه اطلاعات جنوب شرق کشور بودم.
- گویا پیش از ریاست پلیس راهنمایی و رانندگی تهران، هیچ مسئولیتی در پایتخت نداشتید؟
نه. هیچوقت هم فکر نمیکردم که به تهران بزرگ بیایم و مسئولیتی بگیرم. انگیزهای هم برای این کار نداشتم.
- چرا؟
در واقع بهدلیل اعتقادات شخصی از کار در تهران فراری بودم. در تمام سالهای گذشته در استانهای مختلف مسئولیتهای متفاوتی اعم از اطلاعاتی، عملیاتی، لجستیکی و... داشتهام ولی به تهران فکر نمیکردم. تقریبا تمام مشاغل پلیسی را در سمت مدیریت تجربه کردهام.
- بعضی از همکاران انتظامی شما معتقدند صحنههای تعقیب و گریز و اکشن که در مجموعههای نمایشی طراحی میشوند گاهی بدآموزی دارند؛ نظر شما در اینباره چیست؟
باید بپذیریم که هر اثر نمایشی نیازمند جذابیتهای بصری است و نمیتوان کتمان کرد که هر مخاطبی از دیدن لحظات اکشن و پلیسی لذت میبرد. من مطلع هستم که ژانر پلیسی جزو پرطرفدارترین ژانرهای نمایشی در سینمای دنیاست و سالانه آثار متعددی در این زمینه تولید میشود. پس نمیشود این مسئله را از فیلم و سریال حذف کرد و منطقی هم نیست اما مهم، نتیجهگرفتن از این امور برای آموزش فرهنگ صحیح است. وقتی در یک فیلم خودرویی به هوا پرتاب میشود و سرآخر هم راننده سالم از آن بیرون میآید اثر نامطلوبی دارد چرا که واقعیت آنطور که باید منعکس نشده است. شاید بعضی از تصادفات هم نتیجه همین فرهنگسازی غلط برگرفته از آثار نمایشی نامطلوب باشد.
- سردار رحیمی چقدر اهل فیلم و سینما هستند؟
خیلی وقت است که سینما نرفتهام اما فیلمهای مهم را معمولا در منزل کنار خانواده میبینم. معمولا هم یک سریال که آخر شب پخش میشود را تعقیب میکنم. به موسیقی هم علاقه دارم.
- اوقات فراغت شما در این سالها چگونه سپری شده است؟
اوقات فراغتم که خیلی کم است. طی 32سال گذشته عمدهترین اوقات فراغتم چند روز تعطیلات تابستانی است که به پابوس امام رضا(ع) یا به شمال میروم. اگر هم اوقات فراغتی بیشتر پیدا بشود استراحت میکنم.
- ورزش چطور؟
تا قبل از اینکه به تهران بیایم ورزش میکردم. نخستین کسی بودم که برای ورزش به میدان صبحگاه میرفتم. تأثیر بسیار خوبی هم بر روحیهام داشت اما در تهران اول صبح زمان پیک کار ماست. ترجیح میدهم که محسوس و گاهی نامحسوس اوضاع ترافیک صبح تهران را کنترل کنم. آخر شب هم که باز همان پیک را داریم. در وسط روز هم تماما مشغول جلسات هستم، بنابر این دیگر وقتی برای ورزش ندارم و البته اثر نامطلوبش را هم حس میکنم.
- با این همه سختی در حرفهتان، هیچ وقت به فرزندانتان پیشنهاد کردید که وارد خدمت نظام شوند، خودشان علاقهمند هستند؟
پیشنهادی نکردم و آنها هم به هیچ عنوان علاقه نداشتند که این کار را بکنند. سختیهایی که من میکشم را میدیدند و خودشان هم در این سختیها شریک بودند. من در این 32سال در 12استان و شهرستان زندگی کردم و آنها هم همپای من همه جا آمدهاند. بنابراین به این کار علاقهای ندارند. واقعا کار پلیس سخت است.
- سردار در خانه ریاست میکنند یا پدری؟
نه. اصلا. توی خانه بسیار رئوفم. تا بچهها کوچک بودند تنها سرگرمیام بازی با بچهها بود. حالا هم که خدا 2 تا نوه به من داده با آنها بازی میکنم و جایشان دائما در بغل من است. وقتی به خانهام میآیند از آغوش من جدا نمیشوند. گاهی حاضر نیستند با پدر و مادرشان به منزل برگردند.
- خودتان هم رانندگی میکنید؟
خیلی کم. رانندگیام هم خوب نیست. (میخندد) چرا که در طول تمام این سالها کمتر رانندگی کردهام. حتی اگر سوار ایمنترین و راحتترین خودرو هم بشوید باید مدتی با آن رانندگی کنید تا به قول معروف قلقاش دستتان بیاید. کنار من همیشه راننده بوده و حالا خانوادگی هم که جایی میرویم پسرم رانندگی میکند.
- به پسرتان هم تذکر رانندگی ایمن میدهید؟
خودش قانون را رعایت میکند. سالهای قبل کمی در جاده تند میرفت اما حالا نه.
- تا به حال تصادف هم کردهاید؟
فقط یکبار. سال 62.با پیکان در مسیری میآمدم. خواستم که رادیو را تنظیم کنم. حواسم از مسیر پرت شد یکباره نتوانستم فرمان را نگه دارم، خودرو چرخید و در جهت مخالف حرکت کرد. یک تپه خاک بود که خودرو روی آن تپه ایستاد. خدا خیلی رحم کرد. یک مینیبوس داشت رد میشد، نگه داشت و به ما کمک کرد. خوشبختانه هیچ آسیبی ندیدیم.
- یکی از فاکتورهایی که در رانندگی جوانان امروز دیده میشود هیجان و علاقه به سرعت است. خودتان هیچوقت با سرعت غیرمجاز راندهاید؟
اگر بگویم نه، دروغ است. گاهی با سرعت 130در ساعت هم حرکت کردهام. جوانها بعضا به سرعت علاقه دارند. ما نباید جلوی این را بگیریم. خب باید از سرعت لذت هم ببرند اما باید این کار را در جای خودش انجام بدهند. اگر کسی در مسیری که همه با آرامش در حال حرکت هستند یا محدودیتهای ترافیکی وجود دارد اقدام به حرکت با سرعت بالا کند که صحیح نیست. در گام اول مسئولان باید به فکر باشند و با احداث پیستهای متعدد اتومبیلرانی جوابگوی این نیاز باشند تا کسانی که به سرعت علاقه دارند به آن محلها بروند. باید قبول کنیم اغلب افرادی که در اطراف ما زندگی میکنند علاقهای به سرعت رفتن ندارند و سرعت بالا اعصاب و فکر و ذهنشان را به هم میریزد.
کنترل مکانیزه ترافیک
الان اکثر اتوبانها و تونلها مجهز به دوربین کنترل سرعت و ثبت تخلفات هستند. بیش از 60تقاطع و گذرگاهمان مجهز به دوربین ثبت تخلفات است. بیش از 1000دوربین نظارتی داریم و امروز میتوانیم بگوییم که پلیس با اقتدار میتواند ترافیک را مدیریت و کنترل کند. اما این آغاز راه است. من اعتقاد دارم تمامی معابر باید مجهز به دوربینهای نظارتی باشند و شریانهای درجه یک و 2 و تمامی تقاطعها باید با دوربین کنترل بشوند و این کنترل برای موتورسیکلتها هم باید اعمال شود. ما نمیتوانیم تنها با پرسنلمان این 3 میلیون موتورسیکلتی که در شهر تردد میکنند را کنترل کنیم. این مسئله هم باید مکانیزه بشود و ما پیشنهادهای لازم را در این رابطه به مسئولان دادهایم.