شما میتوانید هرسؤالی دارید از پرفسور آلیاژ بکنید تا ایشان فوری و اینلاین جواب بدهند.
* * *
راستی معرفی نکردم. این هم آنتیهیستامین دستیار پرفسور آلیاژ با ضریب هوشی سی و پنج. البته منفی سی و پنج.
«چهکسی خط عابر را اختراع کرد و این خط به چه دردی میخورد؟»
این سؤال یکی از بچههای بانمک هفتهنامهی دوچرخه است. البته او سؤالهای دیگری هم طرحکرده که مفت نمیارزند. آیا شما سؤالی ندارید؟ چرا حس کنجکاویتان را سرکوب میکنید؟ چرا نامه نمینویسید و سؤالهای عجیب و غریبتان را طرح نمیکنید؟
کلمههای کلیدی: گورخر، گل گاوزبان، چراغ چشمکزن، موش
* * *
آنتی هیستامین: خط عابر یکچیز خیلی بیمعنی است. در هیچکشوری به اندازهی کشور ما به این خط اهمیت نمیدهند. برای چه اینقدر شلوغش میکنید؟
پرفسور آلیاژ: باز این آنتیهیستامین شلوغش کرد. تشریف بیاورید اینور خط تا برایتان ماجرای خط عابر را بگویم.
خط عابرپیاده قبل از خط میخی اختراع شد. این خط را یک هنرمند یونانی به نام «آشماش پلیوس» اختراع کرد. البته گفته میشود که پدر و مادرش ایرانی بودند و برای تفریح به یونان رفته بودند که... حالا داستانش دراز است.
آشماش پلیوس، خط عابرپیاده را براساس خطوط گورخر آفریقایی طراحی کرده بود. پادشاه یونان که از این خط خیلی خوشش آمده بود، برای حمایت از آثار هنری فرمان داد خط را بخرند و توی کاخ امپراتوری بالای سرش نصب کنند. اما چیزی نگذشت که پادشاه مذکور در اثر پرخوری و اضافهوزن از بالای پلهها سقوط کرد و دارفانی را وداع گفت. (ناگفته نماند که سقوط پادشاهان در زمانهای قدیم امری عادی بود و هرچندوقت یکبار اتفاق میافتاد.)
پادشاه بعدی که روی تخت جلوس کرد زیاد اهل هنر و لوسکردن هنرمندان نبود. او نمیدانست با این خط چهکار کند. دلش هم نمیآمد آن را دور بیاندازد. بنابراین دانشمندانش را جمع کرد و گفت: «با این خط چهکار کنیم؟»
هیچکس فکری به ذهنش نرسید. تا اینکه یکی از دانشمندهای ایرانی به نام «ایرانیوس» که آنجا بود گفت: «من یک فکری دارم. به من ۲۰ماه فرصت دهید تا بگویم چهکارش کنید.»
به او ۲۰ماه فرصت دادند. او خیال میکرد شاید در این مدت، این یکی پادشاه هم سقوط کند، ولی سخت در اشتباه بود. بنابراین در یکماه آخر فکرش را به کار انداخت و ناگهان خیابان را اختراع کرد. سپس پادشاه را دعوت کرد و خیابان را نشانش داد و گفت: «ما خیابان را زیر این خط پهن میکنیم و سپس از مردم میخواهیم که از رویش عبور کنند.»
پادشاه از این پیشنهاد خیلی خوشش آمد و به ایرانیوس ۲۰سکهی طلا داد. ایرانیوس که خیلی خوشحال شده بود، سکهها را گرفت و هوارهوار کرد و با شتاب از کاخ بیرون رفت. اما به جای اینکه از روی خط عابر پیاده حرکت کند، از وسط خیابان رد شد. در همین موقع یک درشکهی ب.ام.و رنگ متالیکِ چهار اسب بخاره از خیابان میگذشت و او را زیر گرفت. خودش معلوم نیست چهطور شد، اما سکههایش پخشوپلا شد. الآن یکی از آنسکهها در موزهی چهارراه استانبول نگهداری میشود. این بود تاریخچهی خط عابر پیاده.
آنتی هیستامین: نخیر، این بود تاریخچهی سکه، متأسفانه چون پروفسور قاطی کرده به جای تاریخچهی خط عابر، تاریخچهی سکه را به خوردتان داد. بیایید خودم یک شعر نشانتان بدهم که روانتان شاد شود. این شعر از استاد «گلگاوزبان» است که از اساتید خط و خطاطی است.
خط و خال خیابان
برده ز من هوش و گوش
اما چه فایده انگار
پاک شده است فراموش
هم با چراغ روشن
هم با چراغ خاموش
گشتم ندیدمش چون
ایستاده یک ماشین روش
کنار جوی آبی
نشسته بود دوتا موش
میکرد به او گلایه
عابرِ خط ما کوش؟
تصویرگری: مهدی کاظمی