بهطور کلی به دو قسمت تقسیم میشود؛ جهنم و بهشت، خوب و بد، دریا و خشکی، تلخ و شیرین. دنیای عجیبی است. حتی برف و باران هم دو رو دارند؛ روی آبادانی و روی خرابی!
* * *
هرچیزی اندازهای دارد. شکر در چای شیرین، کلر در آب، باران در ابر. لباس برای تن بچه و نمک در آب دریا. اندازهها، خطکشهای جهان هستند. این اندازهها هستند که به ما میگویند، چیزها را چگونه بنامیم، لباس که برای تن بچه، به اندازه باشد، میشود لباس مناسب، از اندازه که خارج شود، اسمش را میگذاریم «لباس تنگ» یا «لباس گشاد».
باران هم، بسته به اندازهاش اسم عوض میکند. کم و گاهبهگاه که باشد میشود «نم باران»، بیشتر که باشد همان «باران» است و از اندازه که بگذرد، نامش را میگذاریم «کولاک»، میشود «باران بیسابقه».
* * *
زمستان هم اندازه دارد و با اندازههایش است که نام میگیرد. گاهی اسمش فقط زمستان است، اما گاهی هم میشود، «زمستان سخت» و بعضی وقتها هم اسمش «سختترین زمستان همهی سالها». بستگی دارد هرزمستان چهقدر برف داشته باشد، چهقدر ابر آورده باشد و تا کجا و چندروز سطح زمین را پتوی سفید و سردش، بپوشاند.
زمستان هم دو رو دارد، روی خوبش را میتوانی از پشت پنجره ببینی، وقتی که همهی رنگهای جهان، در سفید یکدست برف، حل شده و رنگ باختهاند، روی خوبش تو را یاد یکرنگی میاندازد، یاد مهربانی همیشگی خالق زمستان که محبتش درست مثل همین برف، سفید و یکدست، روی تمام چیزها، تمام روزها، تمام لحظههای همهی ما، همیشگی و دائم میبارد.
میتوانی چای داغ را توی دستهایت بگیری، ساعتها پشت پنجره بایستی و به زمستان، به زمستان خوبِ پر برف نگاه کنی و یاد او باشی؛ یاد او که هر سال، زمستان را به تو هدیه میدهد.
روی دیگر زمستان را اما میتوانی در آن پرندهای ببینی که با ناامیدی لب هرهی پنجره نشسته است و برفها را به امید دانه، زیر و رو میکند. میتوانی در آن گربهای ببینی که روی ماشین تازه خاموش شدهی همسایه نشسته است بلکه در بارش بیاندازهی برف و سرما از آسمان، چندلحظهای مهمان موتور تازه خاموش شده و هنوز گرم باشد. شاید این روی دیگر سرما، از تو میخواهد که شبیه خالق سرما، دست به کار شوی، شاید از تو میخواهد اندازهها را دستکاری کنی. «زمستان سرد» را، به یک «زمستان به یادماندنی» تبدیل کنی. نه فقط برای گربهها و کبوترها، که برای خودمان، برای آقای همسایه، برای دختر خانهی بغلی، برای خودت، برای خواهرت. این تو و من و شاید فقط تو و من هستیم که میتوانیم شبیه «او»، در اندازهها دست ببریم و نامها را تغییر دهیم.
* * *
اندازهها را «او» آفریده است و همین «او»، همهچیز را دو رو آفریده است، شاید یک روی خوب و آباد، که قدرتش را بشناسیم، که یادش باشیم، که لبخند بزنیم و ستایشش کنیم. و یک روی دیگر، یک روی خراب، شاید برای آنکه دست به کار شویم، اگر نمیتوانیم مثل او، اندازه بیافرینیم، دستکم شبیه به او، اندازهها را دستکاری کنیم، نامها و صفات را تغییر دهیم، سخت را ساده، دشوار را آسان، «از یاد رفتنی» را «به یادماندنی»، «دشمنی» را «دوستی» و خرابی را آبادی بنامیم و آنها را از این به آن رو کنیم.
هرچیزی دو چهره دارد و هردو چهره کار اوست، ما نیز یکی از همان چیزها هستیم، هریک از ما دو رو داریم، یکی شبیه او، آسمانی و دیگری شبیه همهی چیزهای دیگر، زمینی و فراموش شدنی.
دعا کنیم، اندازههای خودمان هم به هم نخورد، دعا کنیم روی آسمانیمان حفظ شود، تا مهربانی او، که هرچهارفصل، مثل برف، سفید و یکدست و پوشاننده، تمام وجودمان را در بر بگیرد. دستهایمان را بالا بگیریم و زمستان را به اندازهاش، درست مثل بهار و پاییز و تابستان دوست داشته باشیم.