البته در این ساختمان تلسکوپی دیده نمیشود. اینجا محلی برای تحقیق و برنامهریزی نصب بزرگترین تلسکوپ ایران است.
وقتی با دکتر رضا منصوری، مجری طرح رصدخانهی ملی تماس گرفتیم، گفت که هفتهنامهی دوچرخه را میشناسد. این استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف، متولد ۱۳۲۶ است و به دیوار دفترِ کارش تصویر بزرگی از قلهی «گــَرگــَش» نصب شده؛ همان قلهای که قرار است تلسکوپ بزرگ رصدخانهی ملی روی آن برپا شود.
* * *
- اولین کتابتان را در چندسالگی نوشتید؟
فکر میکنم ۱۴ ساله بودم. کتاب حلالمسائل جبر بود. تا وقتی که دیپلم بگیرم، ۹ کتاب نوشتم که بیشترشان حلالمسائل ریاضیات بودند. مثلاً یکی از آنها که حلالمسائل ترسیمی و رقومی کلاس پنجم دبیرستان بود که با نام منصوری و مولایی چاپ شد. چندسال قبل یکی از دانشجویانم این کتاب را در کتابخانهی پدرش پیدا کرده بود و نشانم داد.
- چی شد که در آن سن به فکر چاپ کتاب درسی افتادید؟
همان آقای مولایی که اسمش روی جلد کتاب است، دبیر مدرسهام بود. او تشویقم کرد کتاب بنویسم. دستی مسئلهها و جوابهایشان را مینوشتم و او به حروفچینی میداد و بعداً میگرفت تا غلطهایش را تصحیح کنم. بعداً یک نفر رفته بود و به ناشر خبر داده بود این کسی که کتابهای حلالمسائل ریاضی را مینویسد، خودش شاگرد مدرسهای است! فایدهی این کتابها برای من این بود که توانستم با پولش بروم خارج و درسم را در رشتهای که میخواستم ادامه بدهم.
- کجا رفتید؟
اتریش. میخواستم نجوم بخوانم، ولی این رشته به شکلی که من میخواستم در ایران نبود. بلافاصله بعد از دیپلم به دنبال این بودم که چهطور میتوانم ادامه تحصیل بدهم. در دو ماه تابستان، آلمانی خواندم. امتحان زبان دادم و پذیرفته شدم. مبانی نجوم هم بلد بودم البته در ایران آن موقع تعداد کتابهایی که دربارهی نجوم باشد به ۱۰ جلد هم نمیرسید.
- از کی مطالعهی نجوم را شروع کردید؟
از نوجوانی. پیش مرحوم ذبیحالله بهروز که در اروپا تحصیل کرده بود میرفتم و یاد میگرفتم که چهطور تقویمهای مختلف میلادی، رومی، عبری، شمسی و... را استخراج کنم و به هم تبدیل کنم. مدارکم را ترجمه کردم و برای دانشگاه وین فرستادم. سال ۱۹۶۵ میلادی بود، معادل ۱۳۴۴ شمسی.
- یعنی ۱۸ ساله بودید. بعد چهطور به اتریش رفتید؟
با اتوبوس روانهی اروپا شدم. از ترکیه و بلغارستان و یوگسلاوی گذشتیم و اتوبوس مرا در جنوب اتریش پیاده کرد. سوار قطار شدم و به وین رفتم. هتل گرفتم، در دانشگاه ثبت نام کردم، اتاق اجاره کردم و کار پیدا کردم.
- چرا رشتهی سادهتری را انتخاب نکردید، رشتهای که کار راحتتر و درآمد بیشتری داشته باشد؟
به این چیزها فکر نمیکردم. به چیزی که دوست داشتم فکر میکردم. اسمش علم بود.
- کسی سعی نکرد منصرفتان کند؟
توی همان اتوبوس همهی مسافرها میگفتند برگرد. بعداً هم توی دانشگاه میدیدم که دانشجوها نمیتوانند شرایط را تحمل کنند و انصراف میدادند و برمیگشتند. من هم شرایط سختی داشتم، چون بعد از ششماه، تمام پولی که داشتم تمام شد. ساعت پنج صبح میرفتم یک دسته روزنامه تحویل میگرفتم و سرچهار راه میفروختم. هفت و نیم صبح پولها را به توزیع کننده میدادم و سهم خودم را برمیداشتم. هشت صبح هم سرکلاس بودم، منتها تا ساعت ۹ یخ انگشتهایم آنقدر باز نمیشد که بتوانم چیزی بنویسم. زمانی رسیده بود که به معنای کامل کلمه «گرسنه» بودم و چندروز چیزی برای خوردن نداشتم. در رستورانها کار میکردم، ذغال جابهجا میکردم. الآن هم از گفتن اینکه در جوانی برای درآوردن خرج دانشگاهم کار میکردم، ناراحت نمیشوم.
- البته برای یک پسر ۱۸، ۱۹ ساله تصمیم سختی بود.
هرکسی باید خودش تصمیم بگیرد و بعد هم هر اتفاقی افتاد نباید به گردن کسی بیندازد. شاید هم شرایط طوری پیش میرفت که مجبور بودم ایران بمانم؛ ولی آنموقع هم حتماً به دانشکدهی علوم میرفتم نه دانشکدهی فنی.
- دانشجوهای مهاجر همکلاسی شما از چه کشورهایی بودند؟
بیشتر جمعیت دانشگاه اهل اتریش بودند و چند نفری هم از ترکیه و کشورهای عربی آمده بودند. اسلاو هم داشتیم.
- مردم احساسات نژادپرستانه نداشتند؟
در فضای دانشگاه خیلی کم بود و اذیت نمیکرد، ولی در کوچه و خیابان اگر قوانین را درست رعایت نمیکردی میگفتند «Kameltreiber» بهمعنی شترسوار. گاهی هم همینطوری بدون دلیل میگفتند. یک نوع فحش بود. البته از ایرانیها بدشان نمیآمد. ایرانیها را با نام «پرزیانر» میشناختند.
من از نظر درسی از بقیه عقبتر نبودم. فقط یکی از درسها بود که سال اول سبک تدریس آن را نمیفهمیدم، چون در ایران وجود نداشت؛ ولی بعداً آن را هم یاد گرفتم. ترم سوم بود که استاد مکانیک سؤالهایی را برای حلکردن داد و حتی کسانی که حل کرده بودند اعلام نکردند چون میترسیدند استاد جزئیات مسئله را سؤال کند. من بیخبر از ماجرا کنار سؤالهای حل شده علامت گذاشته بود. برای همین از من خواست مسئله را پای تخته حل کنم. نوشتن حل مسئله و توضیح آن دو جلسهی کامل طول کشید. آخرش استاد به بقیه گفت شما همینجا زندگی میکنید، اما این دانشجو از ایران آمده و فقط او توانست مسئلهی کلاس را حل کند.
- شما تحقیقاتی هم در زمینهی پیشرفت جامعهی ایران کردهاید؟ با وجود تمام مشکلاتی که داریم فکر میکنید زمانی که نوجوانهای امروزی به بزرگسالی برسند به پیشرفتی که همه آرزویش را داریم میرسیم؟
اگر منظور شما فاصلهی پنجسال و ۱۰سال و ۲۰سال است، خیر نمیرسیم؛ ولی در مقیاس ۵۰سال و ۱۰۰سال میرسیم.
- البته تصور عامیانهای هست که میگوید تا آن موقع دنیای غرب ۲۰۰ سال جلوتر رفته است.
نه، این درست نیست. میتوانید شهرهای صدسال قبل ما را با صد سال قبل اروپا مقایسه کنید. یک قرن قبل در تهران وبا آمد و از کن تا دارآباد بیشتر از ۳۰هزار جسد جمع کردند. یکسوم جمعیت شیراز بهخاطر این بیماری از بین رفتند. این اتفاق متعلق به زمانی بود که در دنیای فیزیک آن موقع ایران، کلمهی «شتاب» را نداشتند و خیلی از محصلان فرق بین شتاب و سرعت را نمیدانستند. الآن فاصلهی ما با غرب کمتر شده و همینطور کمتر هم میشود. اگر کسی گفت که در مدت کوتاهی ما به پیشرفت کامل میرسیم حرفش را باور نکنید؛ ولی بهتدریج این اتفاق خواهد افتاد. من دانشجوهای سالهای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ را دیدهام. الآن هم دوران دانشجوهای سالهای ۹۰ است. آنها نسل به نسل تواناییهای بیشتری پیدا میکنند.
میتوانیم باز هم رصدخانه داشتهباشیم
دکتر منصوری از نوجوانی عاشق نجوم بود و برای دیدن ستارهها خودش تلسکوپ ساخته بود. او بهدنبال رؤیاهای نوجوانیاش رفت. کار کرد و برای تحصیل در رشتهی نجوم به وین سفر کرد. همزمان با تحصیل هم کار میکرد تا از رؤیاهایش دست نکشد و حالا دارد بنیان یک رصدخانهی بزرگ را میگذارد، رصدخانهای که ما را بهطور جدی به جهان نجوم وصل میکند. بهتر است جزئیات ماجرا را از زبان خودش بخوانیم: «الآن مجری ساخت رصدخانهی ملی در قلهی «گرگشِ» کاشان هستم. ارتفاع این قله ۳۶۰۰متر است و آلودگی هوا ندارد، اما آلودگی نوری زیادی داریم که درست مانند آلودگی هوا دردسر درست میکند و گاهی تمام زحمت رصدکردن را به هدر میدهد چون شهرها بیشتر از آنچه که باید، اطرافشان را روشن کردهاند. این تنها طرح علمیای بود که در دولت تصویب شد و اگر بودجهی آن تأمین شود ما را به سطح جهانی نجوم وصل میکند. قطر تلسکوپ بیشتر از سه متر و ارتفاع ساختمانی که در آن قرار میگیرد ۲۱متر است. قبلاً که جادهای به قله نداشتیم، نزدیک به ۸۰ تن تجهیزات را با قاطر بالا برده بودیم. حالا جادهای به طرف قله کشیده شده که قسمتی از آن هم آسفالت شده است. بعد از گذشت قرنها از زمانی که رصدخانهی مراغه را داشتیم، حالا میتوانیم دوباره یک رصدخانه داشته باشیم.»
عکسها: مهبد فروزان
حفظ کردن و حفظ کردن از ابتدایی تا فوقلیسانس
علم زمانی تولید میشود که دانشآموز یا دانشجو بتواند تحلیل کند و راه رسیدن به جواب را پیدا کند. تمام امتحانات و مسابقاتی که برگزار میشود همه در همین مسیر حفظ کردن هستند. کاری که یک رایانه بهتر میتواند انجام دهد.
به من گفتهاند اگر به دانشآموزان اجازهی سؤالکردن دائم بدهند در انبوه سؤالهای بیارتباط به هم، وقت کلاس گرفته میشود و همهچیز به هم میریزد همانطور که این اتفاق بارها در محیطهای دانشگاهی افتاده است.
خُب معلوم است نسلی که به پرسیدن عادت نکردهاند وقتی ناگهان در جمعی قرار بگیرند که از فلسفه و سیاست صحبت میکنند به هیجان میآیند، چون تا به حال در نظام حفظی رشد کردهاند.
الآن اخبار پیشرفتهای علمی دائماً منتشر میشود. البته بزرگنمایی هم میشود. درست است که ما باید اخبار امیدوارکننده منتشر کنیم ولی نباید غرور کاذب ایجاد کرد. گروهی از نوجوانها و جوانها ابتدا اخبار این پیشرفتها را باور میکنند و بعد که متوجه واقعیت میشوند سخت سرخورده خواهند شد.
یکبار در امتحان ورودی دکترای فیزیک دانشگاه شریف باید از فارغالتحصیلان فوقلیسانس مصاحبه میگرفتیم. ۱۰ نفر اول آمدند. برترینهای آزمون بودند. از یکی پرسیدم فکر میکنی توپ فوتبال چهقدر وزن دارد؟ سریع گفت پنجکیلو. گفتم که به نظر تو یک وزنهی پنج کیلویی با ضربهی پای انسان میتواند این همه مسافت را روی هوا طی کند. چیزی نمیدانست، چون غیر از کتابها و فرمولهایی که حفظ کرده بود به هیچچیز دیگری فکر نکرده بود. اصلاً درکی از فیزیک در طبیعت نداشت. شاید دانشجوی یک کشور پیشرفته هم وزن دقیق توپ فوتبال بر اساس قانون فیفا را حفظ نباشد؛ ولی بهخاطر آموزشهایی که از دوران مدرسه دیده، میتواند اتفاقات و اطلاعات اطرافش را تخمین بزند. الآن دانشآموزان ابتدایی هستند که معلمهایشان ادعا میکنند اطلاعات خوبی در زمینهی هستهای و نانو دارند؛ اما نمیتوانند فاصلهی خانه تا مدرسه و مدت زمانی را که باید صبحانه بخورند تا بهموقع به کلاس درس برسند، درست تخمین بزنند. این تفاوت دانش در ایران و کشورهای پیشرفته است.
هرچند ما از کلمات جدید استفاده میکنیم، ولی ذهنمان به مفاهیم قدیمی عادت کرده است. ارزیابی توصیفی در بعضی کلاسها جایگزین نمره شده؛ ولی تا وقتی به بچهها اجازهی سؤالکردن داده نشود فایدهای ندارد. البته بعضیها میترسند به بچهها اجازه سؤال کردن بدهند. مبادا چیزی بپرسند که جوابش را بلد نباشند. نتیجه اینکه من یادم هست در پایان سال ۲۰۱۲ چهقدر از تحصیلکردههای ما در سطوح علمی بالا باور کرده بودند که ممکن است جهان به پایان برسد. اینها اگر از کودکی به سؤالکردن، جستوجوکردن و تحلیلکردن عادت داشتند، این خرافات را باور نمیکردند.
همهی تلسکوپهای من
خانوادهی دکتر منصوری ساکن محلههای قدیمی مرکز تهران بودند و او از زمانی میگوید که آسمان تهران آنقدر پاک بود که میشد کهکشانها را از پشتِ بام خانهها دید.
«زمانی که دانشآموز بودم یک تلسکوپ ساختم. مشکل اصلی عدسیها بود چون باید تراش خاصی میخورد که اصلاً در بازار پیدا نمیشد. بعد از کلی پرسوجو گفتند در زیر زمین ساختمان ۱۷ طبقهای آلومینیوم در خیابان جمهوری، کسی هست که عدسی تراش میدهد. مشخصات عدسی را به او دادم و توانست همانطوری را که میخواستم بتراشد. بدنهی تلسکوپ را هم با حلبی ساختم. همزمان کتاب «صور فلکی» و کتاب «نجوم با چشمان غیرمسلح» را میخواندم. وقتی تلسکوپ تکمیل شد میتوانستم توی آسمان بعضی از اجرام فلکی را پیدا کنم. بعداً که رفتم خارج نفهمیدم چه به سر تلسکوپم آمد. حتی سعی کردم شاید عکسی یا تکهای از آن را پیدا کنم؛ ولی فایدهای نداشت.»
در علم جهان سهیم باشیم
منصوری یکی از پیشگامان همکاری ایران با سازمان اروپایی پژوهشهای هستهای در پروژهی برخورددهندهی هادرونی بزرگ بوده است. این پروژه در سال ۲۰۰۸ میلادی پس از ۲۰ سال آمادهسازی، آغاز بهکار کرد. آزمایشهای فیزیکی این پروژه قارهی اروپا بهدلیل فناوری پیشرفته اهمیت فوقالعاده زیادی در دنیای فیزیک هستهای دارد. او در اینباره میگوید: «در سال ۱۳۷۹ بود که توانستیم مدیر کل «سرن» و دو نفر از معاونانش را به ایران بیاوریم و در جلسهای با وزیر یک توافقنامه امضا شد. تا الآن نزدیک به ۲۰ دانشمند ایرانی در این پروژه از نزدیک مشارکت کردهاند. حدود ۴۰ کشور جهان در پروژه شرکت داشتند که یکی از آنها ایران بود. همین الآن در محل تولید ذرات این پروژه در یک سیلندر کالریمتری قرار دارد که با تمام قطعات اطراف و همینطور سیلندر در ایران ساخته شده است. این بخش از دستگاه ۱۱۰تن وزن دارد و زمانی که قرار شد آن را بسازیم صنعت ما دقت کافی برای ساخت آن نداشت؛ ولی بالأخره این کار ممکن شد. علم جدید چیزی نیست که یک کشور بتواند به تنهایی آن را پیش ببرد، حالا فرقی ندارد که این کشور آمریکا باشد یا ژاپن یا ایران. نمیتوانیم مستقل از دنیا علم بهوجود بیاوریم و حتماً باید در علم جهان سهیم باشیم.»