مادرش گفت: پسرجون، این حرفها چیه میزنی؟
پسر: آخه امروز هول شدم توی امتحان نوشتم لندن پایتخت فرانسه است!
بهار امیدواری
از سمنان
لطیفهی تازه
اولی: چهخبرته داری با صدای بلند قاهقاه میخندی؟ چی شده؟
دومی: هه هه... آخه... آخه یه لطیفهی بامزه برای خودم تعریف کردم که تا حالا نشنیده بودم!
محمد اسماعیلی
از ساری
فروتنی
دادگاه در حال بررسی اتهام یک دزد بود. دادستان گفت: جناب قاضی، آقایان و خانمها، همونطوری که میبینین، این دزد، در نهایت زیرکی، با دقت تمام، کاملاً ماهرانه و حرفهای، کامل و بیعیب و نقص این دزدی رو انجام داده...
در همینحال متهم بلند شد و گفت: اختیار دارین جناب دادستان، شرمندهام نکنین. کوچیک شمام!
آیدا گلشن
از تهران
سرشناس
اولی: پدر من آدم خیلی سرشناسیه.
دومی: چهطور؟ مگه پدرت چیکاره است؟
اولی: سلمونی!
مهتاب امیرابراهیمی
از تهران
ماشین کهنه
پسر: مامان، وقتی ماشینی خیلی خیلی کهنه بشه، درست کار نکنه، موتورش خراب باشه و هی خاموش کنه، چیکارش میکنن؟
مادر: هیچی، یکی اون رو به بابات میفروشه!
علی کرامتی
از تهران
جریمه
معلم ریاضی: بهخاطر اینکه نتونستی هیچکدوم این مسئلهها رو حل کنی، باید ساعت سه تا چهار بعد از ظهر توی مدرسه بمونی و تمرین کنی تا درست بهتر بشه.
دانشآموز: سه تا چهار؟ اما این ساعت قبلاً رزرو شده.
معلم: یعنی چی؟
دانشآموز: یعنی قبل از شما معلم فیزیک جریمهام کرده که سه تا چهار بمونم!
محمد رضاپور
از تهران
ماهی
معلم: مصرف هفتگی ماهی، بهخاطر فسفری که داره، باعث بالارفتن هوش میشه.
دانشآموز: بله آقا، ما هفتهای دو سهبار ماهی میخوریم.
معلم: اوه! امممم... پس باید نظریهی علمی جدیدتری هم وجود داشته باشه!
الهه همتی
از گرگان
سوغاتی
اولی: از مسافرت چی آوردی؟
دومی: تشریف!
کامیار زنگنه
از قزوین
در دادگاه
قاضی: این سه نفر شاهدن که تو وارد مغازه شدی و دزدی کردی. هنوز هم میخوای انکار کنی؟
دزد: سه نفر که چیزی نیست. من هزارنفر میآرم اینجا که ندیدن من دزدی کردم!
سوسن کاظمی
از تهران