دومی: نه بابا، اختیار داری. این حرفها چیه؟ من که اصلاً حواسم جای دیگه بود!
هوشنگ جابری
از سنندج
* * *
درس
اولی: اگه پسرت دانشگاه قبول بشه، میذاری بره دانشگاه؟
دومی: اگه به درسش لطمه نمیزنه، بله!
سروش موسوی
از تهران
* * *
ولخرجی
اولی: همسر من خیلی ولخرجه! صبح به صبح ازم یه عالمه پول میخواد.
دومی: خب با اینهمه پول چی کار میکنه؟
اولی: نمیدونم، آخه هیچوقت که بهش پول نمیدم!
روزبه اسلامی
از تهران
* * *
کنکور
اولی: بالأخره امسال بعد از اینهمه کنکور دادن، قبول میشی یا نه؟
دومی: برای من که فرقی نداره.
اولی: پس بیکاری هرسال میری کنکور میدی؟
دومی: آخه من فقط اون کیک و آبمیوهی وسطش رو دوست دارم!
سهیل احمدی
از نهاوند
* * *
مشکل
پزشک: مشکل شما چیه عزیزم؟
بیمار: مشکلم اینه که هیچکس من رو تحویل نمیگیره آقای دکتر.
پزشک: مریض بعدی لطفاً!
شقایق روستایی
از کرج
* * *
احساس
بیمار: آقای دکتر، من احساس میکنم که یه بز هستم.
پزشک: از کی چنین احساسی داری؟
بیمار: از وقتی یه بزغاله بودم!
روزبه اسدی
از تهران
* * *
آجر
اولی: به چهچیز برج میلاد خیره شدی؟
دومی: دارم فکر میکنم چهجوری آجرها رو تا اون بالا انداختن!
مهدی شرقی
از اصفهان
* * *
معادله
اولی: تو میدونی معادلهی دو مجهولی که ریشه نداشته باشه چهجوریه؟
دومی: آها، هرچی آب بریزی پاش، سبز نمیشه!
کژال میرکاظمی
از سنندج
* * *
در اتوبوس
اولی: امروز که سوار اتوبوس شدم، راننده طوری نگاهم کرد که انگار بهش بلیت ندادهام.
دومی: خب، تو چی کار کردی؟
اولی: هیچی، منم طوری نگاهش کردم که انگار بلیت دادهام!
دانیال حمیدی
از تهران