بزرگداشت نوروز از کهنترین آداب و رسوم ایرانی است که به شهادت گزارشهای تاریخی ریشه در ایران باستان پیدا میکند. زیباپسندی و طبع لطیف ایرانیان را میتوان مهمترین علت این انتخاب نیکو به عنوان سرآغاز سال نو دانست. شکوفایی طبیعت، دلپذیری و لطافت هوای بهاری و الهامبخش بودن زمزمه ترنم باران فروردین ماه به همراه دهها جلوه دیگر از هنر آفرینش، از این فصل سال زیباترین مقطع زندگانی را آفریده است.
این همه نیکویی و نیکپسندی آنگاه به بالاترین ارزش رسید که فرهنگ غنی ایران با معارف سعادتآفرین اسلام عجین شد و چشمهای حقیقتبین را از تماشای مظاهر تحول طبیعت به انقلاب باطن رهنمون ساخت.
از نظر اسلام، نوروز و بزرگداشت آن نه تنها مذموم و نکوهیده نیست که بهانهای فرخنده برای هر انسان خردمند است تا بتواند شتابی افزونتر در پیمودن راه دراز معنویت پیدا نماید. نه فقط نوروز، که هر زمان و مکان دیگری نیز که آدمی را به بلای غفلت دچار سازد و او را مشغول لهو لعب نماید ناپسند است. این مائیم که میتوانیم این مناسبتها را به "عید واقعی " تبدیل کنیم یا نه.
توصیهها و سفارشهایی که پیشوایان دین (ع) پیرامون عید نوروز کردهاند همگی در همین راستا بوده و نباید از آن غافل ماند. دوری از اسراف و تجملگرایی، اجتناب از تفاخر و بزرگنمایی، صله ارحام و بازدید از آشنایان، رفع کدورتها و قهر ها، احسان به والدین و سالمندان، محاسبه عملکرد مادی و معنوی در سال گذشته، برنامهریزی و تصمیمگیری جدی برای سال آینده، محبت به کودکان و سفرهای کوتاه و بلند از جمله سنتهای حسنه نوروز است که میتواند آن را برای ما به "عید" واقعی تبدیل کند، همان چیزی که در دعای کوتاه و درسآموز هنگام تحویل سال، از آن به عنوان "احسن الحال" یاد شده است.
اما نوروز امسال ویژگی دیگری دارد؛ همزمان است با ایام فاطمیه، و این خودش میتواند زمینهساز رسیدن به همان "عید واقعی" و "احسن الحال" باشد.
فاطمه سلامالله علیها را نه شناختهایم و نه میتوانیم بشناسیم. «فاطمه» به معنای بریده شده است؛ کسی که مردم از امید دستیابی به حقیقت وجودش دست بریدهاند. این، امین سر الهی، پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله و سلم، است که فرمود: «راز نامیدن فاطمه به این نام، ناتوان بودن مردم از شناخت درست اوست.»، و فرمود: «هرکس فاطمه را، آنگونه که باید، بشناسد، شب قدر را شناخته است»، و لذا «لیله قدر اولیاء، نور نهار اصفیاء»، و باطن شبی که از هزار ماه بالاتر است، آن بانوی یگانه است.
کاش آغاز و فرجام سال 1393 با ایام فاطمیه بهانهای باشد برای فاطمی شدن ما، و این جز با نگاه و عنایت خود او امکانپذیر نیست؛ «زانکه مس وجود را فضه او طلا کند». اینک ترجیح میدهم به یاد و به سبک پیر سفر کرده و دردانه دوران ما، مرحوم استاد آیتالله حاج شیخ مجتبی تهرانی قدس الله نفسه الزکیه، که هنوز هم مصیبت هجرانش را باور نکردهایم، بهار خود و شما را با یاد خزان آن بانوی یگانه متبرک کنم.
او که افزون بر ایام فاطمیه، به طور ثابت ذکر مصیبت صدیقه کبری را در مناسبتهای دیگری از سال هم داشتند؛ خصوصاً در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان که احتمال شب قدر قویتر از همه شبهای دیگر است، حال عجیبی پیدا میکرد و پس از تذکراتی چند درباره اهمیت شب قدر و چگونگی دعا و استغفار در آن شب، معمولاً با این جمله وارد برنامه احیای آن شب میشد که: «حالا برویم در خانه دختر پیغمبر که حقیقت و باطن لیله قدر است ...».
معمولاً در این شبها روضههایی میخواند که کمتر خوانده بود و یا اصلاً نخوانده بود. قصه آخرین شب قدرش هم که دیگر معروف است. شب از نیمه گذشته بود که مثل همیشه آرام از درب شرقی، وارد شبستان چهلستون شد. جمعیت خود به خود شکاف برمیداشت و او طبق روال سر به زیر افکنده و آرام آرام به منبر نزدیک میگشت. خیلیها میکوشیدند تا هر طور شده دستی به آن بدن نحیف برسانند و با تبرک عبایش، بهانهای برای آمرزش و راهی برای توسل بیابند. آمد و در جای همیشگیاش بر زمین نشست. پشت به اولین ستون در سمت راست محراب.
بعد از تلاوت زیبایی که از آیات وحی شد، به کمک دوستان از پلههای منبر چوبین و قدیمی بالا رفت و من با حسرت به او نگاه میکردم. نمیخواستم باور کنم، امّا چارهای نبود. او باید میرفت؛ همانگونه که بقیه هم رفتهاند و میروند. وقتی شروع به سخن کرد، فهمیدم که آوار سهمگین مصیبت زودتر از آنچه فکر میکردم، در حال فرو ریختن بر سر ما است؛ خصوصاً وقتی که خرق عادت کرد و آن ذکر مصیبت استثنایی را داشت. متن آن روضه تاریخی این بود:
«توسل من معلوم است و همهتان هم میدانید؛ من چند تا جمله بیشتر ندارم، توسل به باطن لیله قدر است. در روایات دارد که باطن لیله قدر زهرا سلام الله علیها است. من اوّل چند جمله از خود زهرا سلامالله علیها نسبت به آن حادثه نقل میکنم. وَ رَکَلَ بِرِجْلِهِ الْبَابَ فَرَدَّهُ عَلَیَّ وَ أَنَا حَامِلٌ؛ آن درب نیم سوخته را چنان لگد زد (که) آن را انداخت روی من؛ در حالی که من باردار بودم ... وَ النَّارُ تَسْعُر؛ آتش زبانه میکشید، فَسَقَطتُ لِوَجهی، من با صورت روی زمین افتادم، آتش زبانه میکشید، چهره مرا میسوزاند، فَیَضْرِبُنی بِیَدِه، مرا با دست سیلی زد. امّا چگونه سیلی زد؟ حَتَّى انْتَثَرَ قُرْطِی مِنْ أُذُنِی، چنان محکم سیلی زد که گوشوارههای من پراکنده شد... من امشب میخواهم یک کاری بکنم برخلاف تمام رویههایم. برای اولین بار در عمرم میخواهم این کار را بکنم.
چهل سال پیش، اولین فاطمیه (بود که) یادم است شبها جلسه گذاشته بودم. این مداحها میآمدند، نوحه خوانها میآمدند، نوحه میخواندند. چند تا جمله از آن موقع یادم است که اینها خواندند. در جگر من اثر کرد، خوب یادم است. من نوحهخوانی بلد نیستم، ولی امشب مرجعیت به کنار، اجتهاد به کنار، فقاهت به کنار، عرفان به کنار، اخلاق به کنار. میخواهم امشب نوحه بخوانم... دو تا جمله میخوانم. زبان حال علی علیهالسلام است. خواننده علی. خواننده پدر. برای کی؟ (برایِ) همسرش که مادر است. این پدر روضه بخواند برای پسر، یعنی امام زمان صلواتالله علیه!
آقا تشریف بیاورید. آقا تشریف بیاورید در آستانه مجلس ما. میخواهم برایت روضه بخوانم. این زبان حال علی علیهالسلام است. رو میکند به زهرا. یا زهرا!
در وسط کوچه تو را میزدند
کاش به جای تو مرا میزدند
... یا زهرا
چرا شده گوشه چشمت کبود
فاطمه جان مگر علی مرده بود
.... یا زهرا
وای من و وای من و وای من
میخ در و سینه زهرای من ...»
به نظرم جمعیت هم همه چیز را فهمید. بالاخره بعد از چهل سال تلمذ و تجربه، معلوم بود که این منبر، مثل منبرهای همیشگی نیست ... همینطور هم شد. یا فاطِمَةُ الزَّهراءِ یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُلِ یا سَیِدَتَناوَ مَولاتَنا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکِ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکِ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِندَاللّهِ اِشفَعی لَنا ...
*منبع: پایگاه اطلاعرسانی رسمی دکتر محسن اسماعیلی