به گزارش هنرآنلاین علیاکبر شکارچی نوازنده صاحبنام کمانچه و ردیفدان گفت: محور اصلی کار من در سالی که گذشت آموزش بوده اما علاوه بر آن کار بر روی دو پروژه بزرگ را هم دنبال کردهام که یکی اقدام برای ضبط تصویری ردیفهای میرزا عبداله و دیگری روش نوین آموزش کمانچه است که هم اکنون مراحل اصلاح متن را میگذراند.
او در همین باره افزود: کار تدریس را با رغبت و شوق و به طور متمرکز پیش بردهام و اکنون نزد وجدان خودم سریلند و سرفراز هستم. انسان وقتی در هوای این سرزمین نفس میکشد و قدم بر این خاک برمی دارد باید تا جایی که میتواند هر آنچه از دستش برمی آید برای کشورش انجام دهد. خوشحالم که به زعم خودم سالی را که گذشت مثل سالهای پیشین کارهایم را پیش بردم و امیدوارم دو پروژهای را که از آنها اسم بردم به سرانجام برسانم اگرچه این چنین پروژههایی کاری یکسال و دوسال نیست یعنی حدود ۴۰ سال است که از نظر آموزشی من روی این پروژهها در حال کار هستم.
این آهنگساز موسیقی سنتی در تشریح پروژه مورد اشارهاش بیان کرد: ردیفهای میرزا عبداله در حقیقت به عنوان مرجع برای اهالی موسیقی شناخته میشود و جنبه آموزشی دارد. این ردیفها را من حدود ۲۵ سال پیش با کمانچه و به صورت صوتی تهیه کردم که توسط انتشارات ماهور منتشر شد؛ ولی اکنون قصد دارم با یک شرح بهتر و به صورت تصویری با شیوهای آموزشی که برای سطوح مبتدی و حتی پیشرفته قابل استفاده است اجرا کنم. به هر حال پس از این سالهایی که گذشته آدم به پختگی میرسد و دوست دارد که بیان اندیشهای که در دل این گوشهها نهفته است و به آنهایی که خودش دست پیدا کرده؛ بتواند با ساز بیکلام ارائه بدهد و من هم به همین خاطر است که علاقهمند هستم این کار را انجام بدهم.
شکارچی همچنین درباره دیگر فعالیتهای خود در عرصه آهنگسازی اظهار کرد: یکی از پروژههای نیمه کاره ماندهام اپرا یا اپرت تراژیکی بر اساس یکی از افسانههای لرستان است که امیدوارم با پیگیری و شوقی که برای به ثمر رساندن آن دارم مجددا آن را به جریان بیندازم. اشعار این افسانه به زبان لری است و ملودیها و ساختار اصلیاش تعیین شده است. بخشی از آن را هم منحصرا برای اجرا توسط ارکستر ملی تنظیم کرده بودم که متاسفانه با منحل شدن ارکستر ملی متوقف شد اما باز هم پی گیر هستم که کار را به هر نحو انجام دهم.
این استاد موسیقی لری با اشاره به جنبه تراژیک این افسانه تشریح کرد: در زاگرس مرغ حق یا کوکو پرندهای است که مردم ایلاتی و عشایر زاگرس نشین بر این باورند که دختری بوده که با همسر و مادر همسرش زندگی میکرده و مادر همسر به شدت با دختر بدرفتاری میکند و یک روز حتی تا حدی دختر را کتک میزند که او میمیرد و از خوناش این پرندهزاده میشود که شب تا صبح میخواند و کوکو میکند. این افسانهای است که به نظر من تا انسان وجود دارد کارکرد خواهد داشت.
مولف کتاب "وزنخوانی" در پایان با اظهار امیدواری نسبت به اجرای این اثر گفت: این افسانه را برای یک اپرای کوچک با چهار صدا برای شخصیتها یعنی دختر، همسر دختر و مادرش و پرنده به اضافه راوی و گروه کر نوشتهام و ساختار آن بر این اساس تعیین شده و تاکنون بخشی از آن را هم تنظیم کردهام که امیدوارم بتوانم کار بر روی آن را ادامه داده و به مرحله نهایی برسانم.