همچنین سنت پیامبر و ائمه معصومین(ع) و رفتار و گفتارشان برای ما ملاک است؛ یعنی کلام الهی است که برحق است و کلام معصوم است که آن هم برای اینکه عصمت کامل دارد کاملاً برحق است. حقوق بشر اسلام حقوق بشری نیست که بشر عادی بهدست خودش نوشته باشد و صرفا مصالح ظاهری خودش را درنظر بگیرد و مصالح واقعی را درنظر نگیرد. حقوق بشر اسلام مصالح حقیقی جوامع بشری و مسلمانان را درنظر میگیرد تا هیچ مفسدهای وارد این جامعه نشود. در حقوق بشر اسلامی آزادی عقیده وجود دارد و اعتقادات باید بیان شود. این مطلب را در قانون اساسی خودمان هم داریم. غربیها ایراد میگیرند که اسلام در اعتقادات خط قرمز دارد به هیچ وجه، اسلام در اعتقادات خط قرمز ندارد؛ یعنی اعتقادات برای اینکه جزو اصول دین است و اینکه در عقیده چقدر سلوک فکری و معرفتی و عملی داشته باشیم و چقدر خدا را شناخته باشیم از خود فرد شروع میشود.کسی نمیتواند به اعتقادات یک فرد ایرادی بگیرد و بگوید عقیده یا ایمانت ضعیف است زیرا همه به آن مبدأ اصلی اعتقاد دارند و ما از عقاید دیگران با خبر نیستیم. اسلام روی آزادیعقیده صحه میگذارد و حتی به پیغمبرش فرمود:« لکم دینکم ولیالدین؛ یعنی به آنها بگو که آنها به دین خودشان و ما هم به دین خودمان». یا لااکراه فیالدین/ ایمان به زور وارد قلبهای انسانها نمیشود. هیچ اجباری در این پذیرش نیست. غربیها بیمورد در این خصوص ایراد میگیرند. در اسلام اندیشه و تفکر آدمی مدام در حال تکامل است و هیچ خط قرمزی در مورد عقیده وجود ندارد. در غرب عقل را از وحی جدا میکنند اما در اسلام امامصادق(ع) میفرماید: «عقل آن است که تو را به بندگی خدای رحمان در آورد و بهشت را بهدست بیاوری»؛ یعنی آن عقل تحقیقی و پایانبینی که جلو میرود تا حقیقت را کشف کند. اما عقل غربی یک عقل مصلحتاندیش است که براساس منافع خودش تصمیم میگیرد که دیگر ریشه آسمانی ندارد.
حدود آزادیها در غرب و اسلام تفاوت این جوامع است. آزادی در اسلام بیقید و بندی و ولنگاری معنا نمیشود؛ حتی در لیبرالیسم غربی هم در دوره کوتاهی آزادی را بهعنوان بیقیدوبندی و ولنگاری تعریف کردند وگرنه در غرب هم آزادی را با ولنگاری مساوی نمیدانند. آزادی در اسلام با ریشه حق و تکلیف ارتباط دارد؛ آزادی به این معنی که هر فردی دارای حقی و حقوقی است و در برابر آن حقی وجود دارد که خداوند قرار داده است. این بشر در مورد دوستان و اطرافیانش صاحب حقی بوده و همچنین صاحب تکلیف است که اگر این حق ادا شود آزادی تأمین شده است؛ یعنی حق و در مقابلش تکلیف هم باید انجام شود. حق در کنار تکلیف است و اگر حق ادا نشود آزادی هم تأمین نشده است. آزادی با عدالت و حق هممعناست. به این معنا که نه به کسی ظلم شود و نه کسی ظلم ببیند؛ یعنی در حد افراط و تفریط چیزی قرار نگیرد و همهچیز در حد اعتدال باشد. اینچنین است که آزادی در اسلام تأمین میشود. همین است که اسلام میگوید ما شما را قبیله قبیله قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید و به همدیگر محبت کرده و حقوقی را که بر دوش شماست ادا کنید. هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر در تقوا. آزادیای که امنیت نیاورد آزادی نیست. آزادیای که از حق و تکلیف دور شود نمیتواند امنیت بیاورد. آزادی زمانی میتواند برای بشر امنیت بیاورد که با حق و تکلیف سازگار باشد.
یکی دیگر از تفاوتها، در تعلیم و تربیت غربی و اسلامی است. در حقوق بشر غربی، تعلیم و تربیت براساس یک آموزش رسمی و فنونی است که صورت میگیرد اما در اسلام تعلیم و تربیت که حق همه انسانهاست بر مبنای صرفا آموزش رسمی نبوده و اول بر مبنای تزکیه و تهذیب نفس است. تزکیه و تهذیب نفس مقدم بر تعلیم است؛ یعنی تا تزکیه و تهذیب نفس نباشد آموزش معنا ندارد. اسلام بر این حق اساسی بشر تأکید دارد. تا تزکیه و تهذیب نفس نباشد سیر و سلوک حقیقی و معنوی بشر صورت نمیگیرد و تا سلوک روحی نباشد تعلیمی صورت نمیگیرد. بنابراین حقوق بشر اسلامی به پرورش روح انسانها و تربیت روحانی آنها و غذایی برای روح داشتن بسیار توجه میکند. در کل، اصول حقوق بشر اسلامی نمیخواهد که بشر از حقیقتجویی باز بماند و مثل یک حیوان چهارپا زندگی کند بلکه باید به جایی برسد که به تعالی حقیقی و باطنی برسد. در حقوق بشر اسلامی بشر باید حق نفس خودش را ادا کند. در حقوق عبادات، داریم الصلاه معراج المؤمن؛ یعنی انسان باید با نماز به معراج برود. در حقوق بشر اسلامی براین مسئله تأکید فراوان شده؛ یعنی انسان باید به روح، روان و جان خود مثل تن خودش رسیدگی کند، چیزی که در حقوق بشر غربی آن را نمیبینیم.