وی که کوهنوردی را از سالهای نوجوانی در تهران شروع کرده است بعد از خدمت سربازی، این عرصه را با تجهیزات بهتر و به صورت حرفهای ادامه داده تا جایی که گام گذاشتن در مسیرهای ناشناخته و ساخت فیلمهای مستند از علایق او میشود و مسیر 240 کیلومتری بین دریاچه نئور در شهرستان اردبیل تا دریاچه سپیدرود در شهرستان منجیل، در امتداد خط الراس رشته کوه البرز غربی را در مدت زمان 9 شبانه روز و 15 ساعت و 53 دقیقه با تیم 8 نفره طی میکند. مسیری که برای اولین بار در تاریخ کوهنوردی ایران پیموده شده است.
مصاحبه زیر با هدف آشنایی و استفاده از ایدهها و تجربههای پیشکسوتان و افراد شاخص کوهنوردی برای نسل امروز و آینده تهیه و تنظیم شده است میباشد.
- از چه زمانی تصمیم گرفتید تا ورزش کوهنوردی را به صورت حرفه ای دنبال کنید و به تنهایی پا در مسیر کوهستان بگذارید تا جایی که به مرحله ای برسید که کشف مسیرهای ناشناخته از علایقتان شود.
من در دورههای آشنایی با کوهنوردی شرکت میکردم و بعد از آن احساس کردم کارهایی که در گروهها انجام میشود مرا ارضا نمیکند. همیشه سوالاتی در ذهنم داشتم مخصوصا اینکه اگر به جایی میرفتیم با خودم میگفتم پشت این قله چیست؟ اینها سوالاتی بود که مرا همیشه با خودم درگیر میکرد و همیشه از کسانی که راهنما بودند میپرسیدم. من در کوه خیلی فکر میکردم. به خط الراس قلهها، آنچه پیش روی ماست و یا مسیرهای دیگر صعود، ارتباط بین دو مسیر مختلف و اینکه چگونه میشود از یک قله به قلهی دیگر برویم و این کنجکاویها سبب شد زمانی که خودم قادر شدم به تنهایی کوه بروم همواره به دنبال پیدا کردن سوالاتم باشم.
اولین بار دقیقا یادم نیست چه زمانی، ولی فکر میکنم ماسوله بود. در آن زمان عکاسی میکردم و دیگر همراهی با گروه مرا ارضا نمیکرد و مطمئن هم نبودم بتوانم تا آخر مسیر بروم و فکر میکنم مسیر کوله بار بود که برگشتم. آن زمان سن کمی داشتم و خدمت سربازیم تازه تمام شده بود و هنوز دانشگاه قبول نشده بودم. بارها شده بود با ماشینهای حمل علوفه و حمل گوسفند برمی گشتیم. حتی یک روز با آقای راجعی پشت ماشین علوفه خوابیدیم ولی خیلی شیرین بود. آن آدمها با آن شخصیتهایی که فراتر از محیط زندگی ما بودند برایمان یک شیرینی خاص داشت. آن زمان خیلی راحت بودیم ولی الان کوهنورد بودن خودمان را به خاطر شرایطی که حاکم است پنهان میکنیم.
- اگر روزی موقعیتی فراهم شود که بخواهید به قلهای خارج از کشور بروید انتخابتان چیست؟
من کلیمانجارو را به خاطر مسیرهای ناشناخته و حیوانات عجیبی که در آن منطقه هست دوست دارم و اگر قسمت شود امسال برای صعود اقدام میکنیم ولی شرکتها چون خیلیگران هستند به دنبال راهی با صرفهتر هستیم.
- شما کوهنوردی در کدام منطقهی گیلان را بیشتر دوست دارید؟ و چرا؟
من کوهنوردی در منطقهی غرب گیلان، مسیر هشتپر و رضوانشهر، مخصوصا مسیر شاندرمن را بیشتر از مناطق دیگر دوست دارم چون مسیرهای ناشناخته زیاد دارد. در شاندرمن قله ای هست به نام "بزندار" که پاکوب ندارد و مسیرش خیلی طولانیست و 2 بار تلاش ناموفق به آنجا داشته ام و خیلی دوست دارم روزی به آنجا صعود کنم.
- از پیمودن مسیر 240 کیلومتری از نئور تا سپیدرود و مستند سازی این مسیر برایمان بگوئید. چه مدت زمان طول کشید تا هدفتان به نتیجه برسد؟
از نظر فیزیکی خیلی از کوهنوردان ممکن است حتی قابلیتهای بالاتری داشته باشند. از این نظر این کار آنقدر هم بزرگ نبوده است ولی آنچه اهمیت پیمودن این مسیر را دو چندان میکند مطالعاتی است که برای اجرایی نمودن این هدف از 10 سال پیش انجام گرفته و تیم روزهای سختی را گذرانده است. در ابتدا صعودهایمان به گونهای بود که مسیرهای خط الراس را پیدا می کردیم ولی عملا از 3 تا 4 سال قبل از برنامه، ما واقعا زندگیمان را گذاشتیم.
تمام هفتهها در مسیرهای مختلف صعود می کردیم. قبل از گامبرداری در مسیر، گمانه هایی در ارتباط با قله و مسیر کناری آن می زدیم و بر اساس آنها حرکت می کردیم و وقتی این فرضیات در واقعیت درست بود و با مسیر ارتباط داشت، حسی توصیف نشدنی و بسیار شیرین برایمان به ارمغان می اورد. تا انجا که روز برنامه رسیدن به دریاچه رودبار برایمان هدف نبود، چرا که این 3-4 سالی که ما مطالعه کردیم برای ما آنقدر تاثیرگذار و آموزنده بود که اگر صعودمان هم انجام نمیشد، ما باز برده بودیم. در نهایت عشقی که جواب دادن به سوالاتمان، یافتن مسیر و کشفیات جدید در ما ایجاد می کرد برایمان ارزش فوق العادهای داشت.
در ادامه شهرام فرهنگی هدف از مستند سازی را اینگونه بیان داشت: ما دیگر توان و انرژی لازم برای جمع کردن طبیعت دوستان و انتقال تجربه ها به صورت شفاهی به آنها را نداریم به همین دلیل است که ما جهت انتقال ایده ها و دانشمان به نسل امروز و آینده مستندسازی را انتخاب کردیم و البته هزینه بسیاری برای آن صرف نمودیم و امسال هم به امید خدا این مستند تکمیل-تر می شود و بعد از آن قابل بهره برداری ست.
کوهشناس گیلانی در ادامه افزود: من تلاش کردم کل مسیرهای ذخیره شده با GPS را در فایلهای جداگانه به همراه خصوصیات هر منطقه بخش بندی کنم و در سایت طبیعتگردی حرفهای بگذارم. قلههای شاخصی که کم صعود هستند با توجه به منطقه، در هر بخش با ذکر عنوان و به همراه راهنمای GPS آن و زمانبندی صعود به همراه یک سری اطلاعات کلی درباره ی مسیر در سایت آورده شده که میتوان از آن به عنوان یک منبع اطلاعاتی خوب بهره گرفت.
- از کشف مسیرهای ناشناخته برایمان بگویید. برای اجرایی نمودن این کار از چه ابزارها و روشهایی کمک میگیرید؟
ابتدا با داشتن دید کلی نسبت به منطقهی مورد نظر، با مطالعات بسیار بر روی آن و به کمک مردم محلی یا کوهنوردانی که قبلا صعود کردند اطلاعاتی قبل از حرکت بدست میآوریم سپس با بهرهگیری از امکاناتی چون عسکبرداری (از طریق نرمافزار پارانوما 360 درجه کامل میتوانیم از طبیعت عکس بگیریم) و Google earth مسیرها را شناسایی کرده و قبل از حرکت گمانه هایی میزنیم که این مسیر به کجا ختم می شود. وقتی وارد مسیر می شوید، GPS از ابزارهای اصلی به حساب میآید. در ادامه با مقایسه و تطبیق Google earth و عکس مزایا و معایب آنها را بر می شمارد بدین شرح که Google earth ارتباط یالها را خیلی خوب به ما نشان می دهد و نسبتهایش خیلی عالی ست چون مسیرها را از بالا نشان میدهد و ما میتوانیم ببینیم مسیر چند درجه شیب دارد، اما مسیر پا کوبها و پوشش گیاهی را مشخص نمی کند و به کمک آن نمی توان فهمید با چه وضعیتی رو به رو می شویم چرا که Google earth به شما میگوید که میتوانید از نقطه A به B بروید ولی نمیدانید بین آنها چیست ولی عکس واقعیتر است و از نظر جغرافیایی دقیقا شما مسیر را پیدا می کنید.
اگر مسیر ناشناخته ای را برای اولین بار بروید صرف اتکا به Google earth اذیتتان میکند به خصوص اگر بدون مطالعه و شناخت تصمیم به حرکت در مسیر ناشناخته نمایید شما حتما مانع خواهید داشت ولی اگر تا حدودی پاکوبها را می شناسید و یک دید کلی دارید با Google earth میتوانید مسیر را بیابید. حال اگر عکس هم اضافه شود، کار شما راحتتر میشود به همین دلیل من توصیه میکنم به هرجا که میروید و به هر قله ای که میرسید از محیط اطرافتان تا 360 درجه عکس بگیرید. بعد وقتی مسیر طی شده را با Google earth تطبیق می دهید آنقدر این یافته ها برایتان شیرین می شود که لذتش قابل توصیف نیست.
- از مسائلی که برای رسیدن به هدفتان با آن درگیر بودید برایمان بگویید و اینکه چگونه با آنها موجه شدید و آنها را حل نمودید.
شهرام فرهنگی در ارتباط با مسائل پیش روی تیم برای پیمودن مسیر 9 شبانه روز و 15 ساعته می گوید: ما در ابتدا وقتی برنامه صعود را با بعضی دوستان در میان گذاشتیم، برخی تردید داشتند که این برنامه قابل انجام باشد. مشکلات خیلی زیاد بود وقتی تازه شروع کردیم اصلا مطمئن نبودیم که انجام شود یا نه و به همین خاطر در طول برنامه ما مسیرهای خروجی گذاشته بودیم و یک تیم پشتیبانی تعبیه نمودیم که در هر جایی اگر مشکلی پیش آمد توسط موبایلهای ماهوارهای بتوانند ما را پیدا کنند و برنامه کنسل شود.
در ابتدا خودمان نمی دانستیم که واقعا بتوانیم یا نه. ولی وقتی در مسیر قرار می گرفتیم خدا خیلی کمک می کرد. مخصوصا اینکه خیلی مطالعات و تفکر بسیار داشتیم. تمام حالتهایی که ممکن بود برایمان مسئله ساز شود را در نظر گرفته بودیم. در مورد آبها، پوشاک، غذا، محل برپایی کمپ، ایمنی خودمان در مقابل حیوانات وحشی، اینکه اگر مشکلی برایمان پیش بیاید چطور تیم به ما برسد، حتی بر روی گِرَم تجهیزات هم فکر کرده بودیم و روی تمام این مسائل مطالعه نمودیم.
در راستای همین بحث از آقای محمدرضا نجاری (از کوهنوردان تهرانی) که در دانشگاه گیلان با ایشان آشنا شده بودند یاد می کنند و همچنین از آقایان بهداد جفرودی و امید کیایی فر نام می برند و می گویند در خصوص تجهیزات و استخوان بندی صعود با این دوستان به نتیجه رسیدند.
- صعود به کدام قله به مراتب از بقیه صعودها برایتان دشوارتر بوده از تلخی ها و شیرینیهای خاطرات کوه برایمان بگویید.
هر صعودی در نوع خودش یک رهاوردی دارد ولی فکر کنم سال 83 بود، صعودی را انجام دادیم که کل دیواره ی قلعه بن را از مسیر گردهای، در زمستان صعود کردیم که هنوز رول کوبی نشده بود. صعود سختی بود اما در نوع خودش لذت بخش، یادش بخیر... گفتید برایتان از خاطرات تلخ نیز بگویم ولی راستش را بخواهید در کوهنوردی خاطره تلخی وجود ندارد همه تجربه است ولی اگر بخواهم خاطرهای دلهره آور برایتان تعریف کنم دقیقا روزی بود که دوست کوهنوردمان مجتبی قناعت شعار گرفتار بهمن شد در آن روز ما صعود شبانه به شاه معلم داشتیم و من یک آسیب دیدگی از ناحیه کمر داشتم و تحت مداوا بودم. زیر قله، احساس کردم سرما به ناحیه کمرم می زند و به همین خاطر از همانجا برگشتم.
تقریبا 2- 3 نصف شب بر روی یال شاه معلم بودم و به کسی دسترسی نداشتم، آنجا بود که پای تازه حیوانات وحشی را دیدم. فکر کنم گراز بود. به همین خاطر به حالت گارد به سمت جنگل آمدم تا اگر حیوانی را دیدم سمت دره بپرم چون در آن موقع شب همه حیوانات گرسنه هستند و خیلی خطرناک است و من در آن لحظه فقط به پسر کوچک و خانواده ام فکر می کردم که خوشبختانه آن شب به خیر گذشت ولی واقعا شب دلهره آوری برای من بود... در ادامه از رو در رو شدنش با گراز می گوید که حدود سه هفته پیش در منطقه ی "خارند "به صورت نقطه های سیاه جلوی چشمانش ظاهر شده بودند.
فرهنگی در این رابطه می گوید: حدود 10 متری من بی حرکت ایستاده بودند. در آن لحظه دوربین را خیلی آرام طوری که نترسند از کوله ام بیرون آوردم و آنها هم خیلی قشنگ ایستادند و نگاه کردند و پس از مدتی سرشان را انداختند پایین و رفتند، خیلی نجیبانه !
- توصیه شما به جوانانی که تازه وارد عرصه ی کوهنوردی شدهاند چیست؟
به نظر من جوانان اول باید یک خودشناسی داشته باشند و باید بدانند که چه چیزی به آنها لذت میدهد. هدفشان چیست؟ آیا به دنبال این هدفند که یک جای جدید ببینند؟ آیا دنبال هیجان و ماجراجویی هستند؟ آیا دنبال این هستند که فقط یک تفریح داشته باشند؟ هر فردی باید انگیزه ها و ظرفیتهایش را بشناسد و بعد در خصوص آن انگیزه ها و هدفها هم از نظر فیزیکی و هم تجهیزاتی، مطالعه، فکر و نهایتا تلاش نماید و باید بدانیم که 90 درصد کوهنوردی روحیه است نه جسم قوی. در کوهنوردی هر فردی ظرفیتهای خود را بیشتر کشف می کند. کوهنوردی یک ورزش خودشناسی است. در واقع در سکوت طبیعت، تجربیاتی که بدست می آوریم یک بعدی از وجود ناشناخته ی خودمان را می شناسیم.
شهرام فرهنگی کوهنوردی را یک سبک و یک روش زندگی می داند و می گوید: کوهنوردی فقط در کوه خلاصه نمی شود و انسان وقتی به کوه عشق می ورزد آنقدر با زندگی عجین می شود که هر روز به آن می اندیشد. در پایان برای گروه کوهنوردی دامون آرزوی موفقیت می کند و امیدوار است با تلاش و پیگیریهای مستمر و با انجام کارهای فرهنگی بیشتر، مسائل و دغدغه های عرصه ی کوهنوردی حل شود.
- الگوی شهرام فرهنگی در کوهنوردی کیست؟
کوهنوردانی هستند که خیلی معروفند و کارهای شاخص دارند ولی افرادی هم هستند که شخصیتشان آنقدر والاست و هیچ وقت هم اسمی از آنها در جایی آورده نمیشود و کمتر کسی آنها را میشناسد و فقط زمانی نام آنها را میشنویم که فردی در کوه گم میشود یا مسئلهای پیش میآید.
15 سالی ست که علی پاک روان را میشناسم. در دوران نوجوانی اولین بار در مسیر کوله بار با او آشنا شدم که قرار بر این بود که شاه معلم را از پشت (مسیر جلال آباد) صعود کنند که در مسیر به آنها پیوستم. شاید باورتان نشود نصف راه اشکم درآمد و به پاک روان گفتم: به کجا میرویم؟ یک بار ندیدم آنها از مسیر عادی بروند. به صخرهی بزرگی برخورد کرده بودیم که از آن گذشتند ولی در آن روز همگی به خاطر من برگشته بودند.
علی پاک روان همواره به او آرامش میداد. بعدها با او قلههای بیشتری رفته است. در ادامه در وصف پاک روان میگوید: فقط برای دل خودش کوهنوردی میکند و همواره با ضعیفترین است هر کس برگردد با او بر میگردد حتی اگر 10 متری قله باشد.
شهرام فرهنگی پس از ازدواج یکبار با همسرش شاه معلم را در شب یلدا به همراه پاک روان صعود میکند. در وصف آن روز میگوید:" لباسهایمان خیلی خیس شده بود و بسیار خسته بودیم. آن روز پاکروان لباسهای خشک به ما داد و شروع به خشک کردن لباسهای خیسمان کرد. علی پاک روان چنین شخصیتی دارد. اگر احساس کند کمی تردید داری یا مکدر شدهای مثل پروانه دورت میگردد.
منبع: سایت گروه کوهنوردی دامون بندرانزلی