دوران نقاهت
پیش از شروع جشنواره، بهدلیل آمار بالای فیلمهای متقاضی شرکت در جشنواره، تعداد فیلمهای اول فیلمسازان جوان و تازهوارد که همیشه نوید چهرههایی بااستعداد را میدهند، حضور فیلمسازان نسل بالای شصت سال که مدتی غیبت داشتند، تنوع حضور نسلهای مختلف فیلمساز، افزایش شمار فیلمهای ایرانی انتخابشده در این دوره که بهنظر میرسید هیئت انتخاب بهدلیل وفور فیلمهای خوب تسلیم شده و استاندارد همیشگی کمیت را نادیده گرفته و علاوه بر افزودهشدن بخش «نوعی تجربه» به جشنواره، بهطرز بیسابقهای تعداد فیلمهای بخش مسابقه را به بیش از سی فیلم رسانده، انتظارها بابت کیفیت فیلمها هم بالا رفته بود. جشنواره به این انتظار پاسخ مطلوبی نداد. فهرست برندگان جشنواره هم حاصل همین کیفیت متوسط عمومی بود.
یکی ـ دو ـ سه فیلم خیلی برجسته، مثل سال 1389 در جشنواره نبود تا خود را باقاطعیت به رخ همه بکشد. تصمیم بیسابقهی دو سیمرغ بلورین برای جایزهی بهترین فیلم و دو جایزهی ویژهی هیئت داوران حاصل همین وضعیت بود که آرای داوران را پراکنده کرد و توافقی اکثریتی روی هیچیک از فیلمها نبود و نمیشد باقاطعیت، فیلمی را بهعنوان اثر برگزیدهی جشنواره انتخاب کرد. بعضیها این تصمیم را اقدامی برای راضیکردن تعداد بیشتری تعبیر کردند، اما وقتی دو فیلم از میان کاندیداها فقط سه رأی آوردند و طرفداران هرکدام از ایندو فیلم نتوانستند آرای دیگران را بهسوی انتخاب خود متمایل کنند، واقعا با سه رأی چهجوری میشود یک فیلم را بهعنوان بهترین فیلم اعلام کرد؟ این قضیه ربطی به زوجبودن تعداد داوران هم نداشت. با اضافهشدن یک نفر دیگر شاید با سه فیلم که هرکدام سه رأی میآوردند روبهرو میشدیم که آنوقت اوضاع وخیمتر بود.
شاید رأی یکی از این فیلمها یک عدد بالاتر میرفت که با چهار رأی هم (در برابر پنج رأی که به آن فیلم داده نشده) باز هم انتخاب بهترین فیلم، تصمیمی لرزان بود. شاید هم یک فیلم با یک رأی پایش بهمیان میآمد! اهدای دو جایزهی بهترین فیلم و دو جایزهی ویژه، نتیجهی پراکندهبودن آرا در سال کیفیت متوسط بود. خوب است دوستان بهجای خیالبافی و درنظرگرفتن فقط یکی ـ دو احتمال مورد علاقهشان، تخیل خود را گسترش دهند و وضعیتهای متنوع و مختلفی را که منجر به چنین نتیجهای شده تصور کنند و مطمئن باشند که از اینجور اتفاقها، خلاف عرف و روال همیشگی، در جشنوارههای دیگر دنیا هم افتاده است. [یادش بهخیر در دورهی اول همین جشنوارهی فجر اصلا اسم اعضای هیئت داوران اعلام نشد اما در مراسم پایانی گفتند که هیئت داوران تصمیم گرفت به هیچکس جایزه ندهد! فهرست داوران آن دوره، اگر اصلا داوری وجود داشته، هنوز در صندوقچهی اسرار جشنواره است.] تعبیر نگارنده بابت کیفیت متوسط مجموعهی فیلمهای ایرانی در جشنوارهی اخیر، این است که اکثریت فیلمهای امسال حاصل دورهی نقاهت سینمای ایران پس از چند سال ناخوشی است. اگر حادثه و چرخش خیلی مهمی ـ بهرغم برخی مانعها و ناملایمات ـ در روند امیدوارانهی جامعه و بهتبع آن در سینمای کشور پیش نیاید، بهاحتمال زیاد سال آینده جشنوارهی بهتری خواهیم داشت. البته امیدواریم این امید، از نوع وعدهی کمبزه و خیار در بهاری فرضی برای بزکِ در حال نزع نباشد.
و اما امید
اصلا خود این موضوع امید طی ماههای اخیر محور بحثهای مختلفی در سینمای ایران بوده است. آقای رئیسجمهور آن را مطرح کرد، ابوالحسن داودی در برنامهی هفت و کسانی دیگر در تریبونهای مختلف به آن پاسخهایی درخور دادند که اگر تا پیش از جشنواره، این پاسخها فقط نوعی اعلام موضع و بیان تئوری و تحلیل بود، مرور فیلمها در جشنواره نشان میدهد که امید یا هر فضا و مضمون دیگری قابل سفارش و تزریق به فیلمها نیست. فیلمهای این دوره که اغلب آنها سابقهی نوشتهشدن و تصویب فیلمنامه و صدور مجوز ساختشان به سال گذشته میرسد، واقعا حاصل برنامهریزی دشمنان خارجی و توافق و توطئهی دشمنان و ناراضیان داخلی و نقزنهای حرفهای نیست.
چنین تفاهم و توافق و طراحی توطئهای بین اینهمه آدم با سلیقهها و دیدگاهها و روحیههای گوناگون اصلا امکانپذیر نیست. اینهمه تلخی و تیرگی در فیلمها (حتی کمدیها) از درون همین جامعه جوشیده و نباید مدیران جامعه آن را نادیده بگیرند و مدام نسخههای خودشان را بپیچند و فقط بهطور یکجانبه از هنرمندان انتظار تزریق امید و روشنایی به جامعه داشته باشند و مدام سفارش بدهند. واقعا باید به این فکر کرد که در سالهایی که مدیران سینمایی اینقدر گلوگاه تولید را برای فیلمهای بهاصطلاح خودشان «سیاهنما» بستهاند، چرا غلبهی مضمونی و فضای سینمای ایران ـ بهقول علی دایی ـ به اینسو غش کرده است! واقعا معنیدار نیست؟ پیامش را بگیرید و درک کنید. امیدواریم سال آینده، فضای فیلمها از این نظر هم فرق کند.
گیشهها در مه
شروع جشنواره بود که به اتکای حدود سی فیلمی که دیده بودم و بیشترشان فیلمهای اول و دوم فیلمسازان بودند، یادداشتی نومیدانه برای سایت ماهنامهی فیلم نوشتم بابت وضعیتی که گیشهی سینمای ایران در سال آینده خواهد داشت؛ اینکه با این فیلمهای تلخ و تیره و «ضدجریان»، با وجود ارزشهای سینمایی بسیاری از آنها، تکلیف اقتصاد سینمای ایران در سال پیش رو چه خواهد شد؟ آن یادداشت البته با این اظهار امیدواری تمام میشد که شاید تا پایان جشنواره فیلمهایی ببینیم که لااقل از این زاویه نور امیدی برای سینمای ایران باشند. خوشبختانه تا حدودی چنین هم شد.
گرچه پیشبینی جمعیت سینمارو (و در گسترهای وسیعتر، واکنش افکار عمومی) مثل همهجای دنیا سخت است و اینجا سختتر. به همین دلیل در سینمای آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی، سالهاست شیوهای برای تخمین نزدیک به واقعیتِ فیلمهای تجاری وجود دارد و با یک یا چند پیشنمایش سعی میکنند تا حد ممکن تصور دقیقتری از وضعیت فیلم در نمایش عمومی بهدست آورند و در صورت نیاز، براساس نتیجهی نمایشهای آزمایشی، تغییراتی در فیلم بدهند تا به سلیقهی عمومی نزدیکتر شوند. در سینمای ما چنین روشی بهدلایل متعدد وجود ندارد و تازه اگر فیلمسازی بخواهد از این شیوه برای ارزیابی و پیشبینی موفقیت فیلمش در نمایش عمومی استفاده کند هیچ معلوم نیست آن ارزیابی (که طبعا سازوکار اجرای درست و واقعیاش طبق تجربههای جهانی در اینجا وجود ندارد) تا چه حد قابل اتکا باشد، زیرا بهتجربه ثابت شده که مردم ما جمعیتی پیشبینیناپذیرند.
ازاینرو، در اغلب موارد، فیلمها از حیث موفقیت در گیشه حکم هندوانهی دربسته را دارند. ممکن است وضعیت آنها را براساس بازتابهای نمایش در جشنواره و فرمولهای آشنا و رنگ و وزن و «صدا»ی هندوانه بتوان بهتجربه تا حدودی حدس زد، اما همه میدانند که این «ارزیابی کارشناسی» اعتبار چندانی ندارد و خیلی وقتها بطلان و بیاعتباری آن ثابت شده است. بااینحال به سینمای ایران پیشنهاد میشود نوعی سیستم و سازوکار اینجایی با استفاده از تجربههای سینمای دنیا برقرار شود. هرقدر هم ضریب خطای این کار زیادتر از جاهای دیگر جهان باشد، باز هم بهتر از هیچ است. برای پیشرفتن در تاریکی، اگر چراغقوهی قوی نداریم یک قوطی کبریت هم غنیمت است.
بههرحال «ارزیابی کارشناسی» بنده براساس همان کلیشههای آشنا این است که از میان فیلمهایی که دیدم، این فیلمها قاعدتا باید گیشهی موفقی داشته باشند: آرایش غلیظ، خط ویژه، ردکارپت، طبقهی حساس، پنجستاره، کلاشینکف و... مگر اینکه عکس آن ثابت شود! فیلمهای دیگری هم از این حیث در میانه قرار دارند و موفقیتشان علاوه بر نوع و بودجهی تبلیغشان به چیزهایی بستگی دارد که تا پیش از اتفاقافتادنشان عقل آدمیزاد به آنها قد نمیدهد: رستاخیز، چ، خانهی پدری، زندگی مشترک آقای محمودی و بانو، عصبانی نیستم!، قصهها، متروپل، اشباح، شیار 143، آذر، شهدخت، پرویز و دیگران... یکوقت هم دیدی فیلمهایی خوب فروخت که در هیچ فهرست گمانهزنی فروشی نیست.
خبرهایی رسیده که قرار است برای نمایش عمومی فیلمهای متفاوت و بهاصطلاح «مخاطب خاص» هم برنامهای جدا از اکران سینمای بدنه از سال آینده برقرار شود. امیدواریم چنین اتفاقی با برنامهای متفاوت از گذشته بیفتد که در آن صورت منشأ تحولات متعددی در سینمای ایران خواهد شد.
ایکاش داوری...
همیشه داوریهای جشنوارهی فجر مثل همهی جشنوارههای دنیا بحثانگیز و گاهی جنجالی است. در کشور ما بهدلیل جوّ بدبینی و شک و اعتقاد به تئوری توطئه، اعتراضها و نارضایتیها و باور به تأثیر رویدادهای پشتپرده در نتیجهی داوریها بیش از همهجاست. راستش چون در مواردی هم اتفاقهای مشکوک افتاده راه برای تداوم تردیدها باز مانده است. امسال هم وضعیتی که برای فیلم عصبانی نیستم! پیش آمد باعث ایجاد تردید در مورد انتخابهای دیگر هم شد. چارهای نیست.
این جزئیات را از قبل نمیشود پیشبینی کرد اما حالا میشود توضیحی داد و بهعنوان یکی از افراد این گروه هشتنفره، وظیفهی خود میدانم که توضیح شخصی خود را بدهم. سایر دوستان ممکن است روایتهایی اندک متفاوت از این قضایا داشته باشند. شاید علاقهمندان سینما بیش از همه بخواهند از آنچه بر فیلم عصبانی نیستم! گذشت بدانند. بنده در فردای مراسم پایانی جشنواره توضیح مختصری به خبرگزاری مهر دادم که منتشر شد و حالا میتوانم آن توضیح را مفصلتر کنم. از همان آغاز پیدا بود که با حساسیتها و واکنشهایی که برخی به این فیلم نشان میدهند، گردانندگان جشنواره و مدیران سینما نگران تأثیر این واکنشها بر کل اوضاع سینمای کشور هستند؛ کمااینکه شایعهی تهدید وزیر ارشاد به استیضاح میتوانست تحت تأثیر پیامدهای نمایش این فیلم محقق شود (و همین حالا هم بعید نیست)؛ که در آن صورت، سازمان سینمایی و سیاستهای سینمایی هم روی هواست. (پرواز را بهخاطر بسپار و بیاموز!) این چیزها را در طول جشنواره میشنیدیم و در اولین جلسهی بحث داوران برای جمعبندی هم از طریق دبیر جشنواره، این رویدادها و حساسیتها و پیامدهایش به جمع منتقل شد؛ با این مؤخره که بههرحال جشنواره تابع نظر داوران است و هر تصمیمی بگیرند اعلام میشود.
متأسفانه نتیجهی داوریهای جشنوارهی فجر همیشه بیش از آرای یک گروه چندنفره و یک «بازی جشنوارهای» ـ چیزی در حد جشنوارههای همهجای دنیا ـ بر سینمای ایران تأثیر داشته. علتش هم این است که جشنوارهی فجر را دولت و بهطور خاص متولی و سیاستگذار و ناظر فعالیتهای سینمایی در کشور برگزار میکند و اغلب تصور میشود که نتیجهی داوریهای این جشنواره همان سیاستها و نظرهای برگزارکنندگان و مدیران سینمایی (و درواقع دولت) است. تاریخچهی جشنوارهی فجر، هم مواردی در تأیید این نگاه و هم مواردی در نقض آن دارد. فیلمهایی بودهاند که در جشنواره جایزه هم گرفتهاند و تحسین شدهاند اما گاهی کار به آنجا کشیده که مجوز نمایش نگرفتند. بااینحال، نگاه و برداشت و تصور عمومی، همان است که اشاره شد. خب در چنین موقعیتی چه تصمیمی باید گرفت؟ میتوان گفت که «نظر صرفا هنری» من این است و کاری به تأثیر انتخابهایم بر فلان سینماگر و کل سینمای ایران ندارم. رأی میدهیم و جمع میبندیم و نتیجهاش اعلام میشود. قبول کنید از جمعی که اکثریتشان دستاندرکار همین سینما هستند و میدانند تصمیمهایشان بر زندگی و سرنوشت حرفهایشان تأثیر دارد نمیتوان انتظار داشت به این قضیه بیاعتنا باشند.
آرای داوران، معمولا با این فاکتور (مثل یک توافق اعلامنشده) در ترکیب با سلیقهی هنری داوران تعیین و اعلام میشود. واقعا هیچ معلوم نیست اگر آن ملاحظه و مصلحت واقعبینانه پسِ ذهنها نبود چه تغییری در فهرست نامزدها و نتیجهی آرا پیش میآمد. مثل یک راهِ نرفته است که انتهایش معلوم نیست. عین دوروتی و همراهانش سر آن چندراهی اوایل جادوگر شهر زمرد که معلوم نیست اگر از راه دیگری میرفتند چه میشد. بااینحال در نهایت، داوری نوعی قضاوت میان همین آثاری است که پیش روست؛ با استانداردهای مورد نظر هر داور. اما بهطور مشخص در مورد عصبانی نیستم! چه اتفاقی افتاد؟ پس از دو جلسهی طولانی یازدهساعته و ششساعته در روزهای قبل از مراسم، صبح روز 22 بهمن آخرین نشست برای مذاکرات و جمعبندی نهایی برگزار شد و پس از چند ساعت در پایان کار با دبیر جشنواره تماس گرفته شد تا آخرین نتیجه ارائه شود. آقای رضاداد به جلسه آمد و پیامدهای احتمالی جایزهدادن به فیلم عصبانی نیستم! را گزارش داد.
بهاتفاق آرا پیشنهاد شد که در این صورت برگزارکنندگان جشنواره با استفاده از اختیارات خود، میتوانند این فیلم را از بخش مسابقه بیرون بیاورند وگرنه رأی داوران همین است که تصمیم گرفته شده. در بحثی طولانی معلوم شد که برگزارکنندگان جشنواره تمایلی به این کار ندارند. نظر شخصی بنده این بود که: در همهی این سالها هنگام بروز چنین مشکلات و بحرانهایی، تلاش شده اوضاع عادی جلوه داده شود. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. خب اگر بحران و تهدیدی هست که نگرانمان میکند و براساس همان نگرانی تصمیمی میگیریم که مطابق میلمان نیست، لااقل این را بگوییم. بیرونکشیدن فیلمی با این مقدار حساسیت از بخش مسابقه، نوعی واکنش دردمندانه و عاقلانه و واقعبینانه برای پرهیز از خسران و جنجال است. میدانستم این حرفهای سانتیمانتال که از یک ذهن محافظهکار بیرون میآید که میانهای با سیاست ندارد، تأثیری ندارد. سرانجام آقای رضاداد فکری بهنظرش رسید: اگر خود رضا درمیشیان فیلمش را از داوری نهایی کنار بکشد چطور؟
بهاتفاق پاسخ دادیم: این هم یک راهش است. اگر جشنواره این کار را نکند، تهیهکننده تنها کسی است که میتواند به هر دلیل و مصلحتی اعلام انصراف بدهد. دقیقا نمیدانم در صحبتهای رضاداد و درمیشیان چه گذشت و چه ردوبدل شد یا چه کسان دیگری با او حرف زدند یا نه، اما خودم هم با او صحبت کردم، وضعیت را گفتم بهاضافهی برداشت و احساس خودم. نتیجه اینکه: اعلام انصراف تو بهعنوان کسی که نگران آیندهی حرفهای خودش و مصلحت مجموعهی سینمای ایران است، با وجود «ترس» نهفته در آن، تصمیمی «شجاعانه» و «بزرگمنشانه» است. نوعی واکنش عاقلانهی سینمایی به جنجالآفرینیهای احساساتی و بیمنطق سیاسی. این انصرافِ از سر ناچاری بهاندازهی دهتا سیمرغ بلورین در کارنامهات میارزد. نوید محمدزاده هم بهترین بازی این جشنواره را کرده اما هنوز در اول راه طولانی حرفهایاش است و با حفظ آرامش، میتواند دهها بازی درخشان دیگر به کارنامهاش اضافه کند؛ با سیمرغ یا بدون سیمرغ. احساسات شما قابلدرک است اما چیزی به اسم عقل هم هست. تصمیم با توست و ما براساس تصمیم تو اعلام رأی میکنیم.
بقیهاش را که همه میدانند... اما جدا از این مورد خاص، توضیح ملاحظاتی دربارهی داوری بهشکل جمعی نیز در همین مناسبت بیفایده نیست. اما بهجز این، اعتراضهایی شده که چرا فیلمهای خانهی پدری و زندگی خصوصی آقای محمودی و بانو و ماهی و گربه در بخش مسابقه نیست. کسی هم انگار بهیاد نمیآورد که طبق مقررات جشنواره، فیلمی که پیشتر در یک جشنوارهی بینالمللی خارجی نمایش داده شده باشد، نمیتواند در بخش «سودای سیمرغ» جشنوارهی فجر گنجانده شود. به همین سادگی. قطعا برگزارکنندگان جشنواره میدانند که اگر این شرط از مقررات جشنوارهی فجر حذف شود، بسیاری از فیلمها اول راهی جشنوارههای خارجی میشوند و فجر خیلی زود وزن و اعتبارش را از دست میدهد و طبعا به همین دلیل، برگزارکنندگان جشنواره که متولی دولتی و رسمی سینمای ایران هستند از قدرتشان استفاده میکنند تا چنین اتفاقی نیفتد. با همین صراحت. بههرحال این قانون جشنواره است. از سوی دیگر، جدا از سازندگان فیلمها که دلشان میخواهد و حق خودشان میدانند که همه در بخش اصلی مسابقه حضور داشته باشند، برخی از تماشاگران جدی و مشکلپسند طبق سلیقهی خودشان فیلمهایی در بخش مسابقه را شایستهی حضور در این بخش نمیدانند و فیلمهایی در بخشهای دیگر را مناسبتر تشخیص میدهند. از این هم گریزی نیست.
تصور کنید که هیئت انتخاب در مدتی نسبتا کوتاه، نزدیک به 130 فیلم را دیدهاند. میدانید یعنی چه؟ تازه اغلب این فیلمها در نسخههایی ناقص و برخی بدون صدا و موسیقی و تدوین نهایی به دفتر جشنواره داده شده و همین دو فاکتور «زمان» و «کیفیت» میتواند هر کارشناس خبرهای را هم بهاشتباه بیندازد. فاکتور سلیقه هم هست. هیچ راهی نیست مگر اینکه دبیرخانهای دائمی برای جشنواره وجود داشته باشد و هیئت انتخاب زودتر تعیین شود و زودتر شروع کند به تماشای فیلمها. فیلمسازان هم بهخاطر مصلحت خودشان کارشان را به دقیقهی نود و وقت اضافه موکول نکنند و نسخهی کامل فیلمشان را به جشنواره بدهند تا هیئت انتخاب بتواند دقیقتر تصمیم بگیرد.
و اما داوری... هر سینمادوست پیگیر جشنواره در پایان هر دوره فهرستی شخصی و ذهنی از برگزیدههای خودش دارد. اگر فهرست برگزیدههای داوران (نامزدها و برندگان) خیلی با فهرست آنها فرق داشته باشد خیلی ناراضی و معترض میشوند و اگر کم فرق داشته باشد، کمتر. اگر خیلی به فهرست آنها نزدیک باشد داوریها خوب و منصفانه و عادلانه بوده و برعکس. اغلب معترضان و ناراضیان این نکته را نادیده میگیرند که فهرست خیالی و آرمانی خودشان یک فهرست شخصی است که خالی از هر مصلحت و ملاحظهای شکل گرفته اما نتیجهی آرای داوران یک جشنواره حاصل چندین ساعت بحث و جدل و مکالمه است با ترکیبی از مصلحتها و سلیقهی هنری. نتیجهی این نوع داوری، درست مثل رفتار یک جامعه است که حاصلجمع تکتک افراد نیست، بلکه پدیدهای پیچیده و مرکب و متفاوت از یک جمعبندی ریاضی است.
از سوی دیگر، خروجی یک گروه داوری از طریق بحث، بسیار متفاوت است با رأیگیری بهشکل مخفی از نوع روش آکادمی اسکار. مطمئن باشید که اگر قرار بود بدون هیچ بحث، داوران فقط برای هر رشته پنج نامزد مورد نظرشان را انتخاب کنند و در یک جمعبندی ریاضی، پنج برگزیدهی اول نامزدهای نهایی باشند و آنکه بیشترین رأی را آورده برندهی اصلی اعلام شود، در هر دورهای نتیجه جز این بود که اعلام شده. اما هیچ جشنوارهای در دنیا با این شیوه برگزیدگانش را انتخاب نمیکند و خروجی داوران جشنوارهها حاصل بحثها و استدلالهای آنهاست و البته در نهایت، کار به رأیگیری میرسد.
نکته و پیچ اصلی و تعیینکننده هم در همین بحثهاست که فارغ از آنچه در مورد عصبانی نیستم! پیش آمد، ازسرگذراندن چنین تجربهای موقعیت حرفهای و انسانی و اجتماعی گرانبهایی بود که از آزمودنش خوشحالم. امیدوارم (بهعنوان یک نفرین!) موقعیتش نصیب شما هم بشود تا دریابید چه خبر است. فراوان شنیدهایم که میگویند: «این آرا نتیجهی تصمیم این گروه است. گروه دیگر ممکن بود تصمیم دیگری بگیرند و تغییر یک یا چند نفر در این ترکیب میتوانست نتیجهی دیگری بهبار بیاورد». اما حاصل تجربهی اخیر نگارنده این است که حتی یک گروه واحد ممکن است در جریان بحثهایشان به نتایج متفاوتی برسند. زمان و مکان و فضای بحث هم در نتیجهی نهایی تأثیر انکارناپذیر و گاهی اساسی دارد. درست در لحظهای که بهنظر میرسید در یک مورد خاص، گروه به نتیجه و توافق رسیده، یک اشاره به نکتهای یا اسمی در همان مورد، بحث را به مسیری دیگر میکشانْد و نیم ساعت یا یک ساعت بعد، نتیجهی متفاوتی بهدست میآمد.
یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت بحث بیشتر در موردی خاص، میتوانست در هر مقطع زمانی، نتیجه را تغییر بدهد. این هم اصلا به معنای ثباتنداشتن رأی نزد داوران، متزلزلبودن آنها و چیزهایی از این قبیل نیست. این حاصل یک پیچیدگی طبیعی در بحث پیرامون موضوعهای اعتباری و سلیقهای ـ بهخصوص در امور کیفیتهای هنری ـ است. به همین دلیل حتی فهرست شخصی هرکدام از داوران هم بهطور طبیعی با فهرست نهایی اعلامشده تفاوت دارد اما باید دستهجمعی از خروجی کارشان دفاع کنند. گریزی هم از سازوکار دموکراتیک این شیوهی داوری نیست. خودتان بنشینید و در یک فرصت فراغت اساسی (مثلا تعطیلات عید در راه است!)، اصلا فارغ از ملاحظات سیاسی و حرفهای مربوط به مصلحت سینمای ایران و فقط با دیدگاه هنری این را امتحان کنید و در یک جمع شش ـ هفتنفرهی دوستانه، فکر کنید داور جشنوارهی فجر هستید و میخواهید نامزدها و برندگان را بدون آن ملاحظات از طریق بحث انتخاب کنید. امتحان کنید؛ خیلی کیف میدهد! بعدش قدر عافیت را خواهید دانست و کار به اینجور کامنتهای احساساتی توی فیسبوک و وبلاگها و سایتها نمیکشد. باور کنید آزمایش خیلی مفیدی است و به یکی از تجربههای مفید زندگیتان تبدیل خواهد شد.
بعضیها میپرسند چرا تعداد دیپلمهای افتخار زیاد بوده؟ چهار دیپلم افتخار برای شانزده رشته جوایز جشنواره زیاد است؟ با توجه به سنگینی حضور دو فیلم رستاخیز و چ در رشتههای فنی و جایزههایی که حقشان بود، داوران به این نتیجه رسیدند دیپلم افتخاری هم برای گریمور فیلمی در نظر بگیرند (همهچیز برای فروش) که مثلا مانند رستاخیز گریمهای انبوه و سنگین ندارد اما کارش را متناسب با ضرورتهای آن فیلم، باظرافت انجام داده است. یا در مورد طراحی لباس و صحنه، برای اولینبار با پیشنهاد محسن شاهابراهیمی که داور این دوره بود (پس از بحثهایی در مورد تفکیک طراحی لباس و صحنه) سرانجام عنوان «مدیریت طراحی» ابداع شد که سیمرغ آن به مجید میرفخرایی برای فیلم تاریخی رستاخیز داده شد که آوار سنگینی از لباس و صحنه دارد و از این حیث نمیشود نادیدهاش گرفت، و از سوی دیگر سیمرغ بلورین طراحی صحنه و لباس به فیلم همهچیز برای فروش داده شده که فیلمی متعلق به «سینمای بیچیز» است و از این حیث در سوی دیگر طیفی قرار دارد که رستاخیز در سر دیگرش است. دیپلم افتخار موسیقی متن نیز با همین استدلال به همهچیز برای فروش داده شد، زیرا عظمت موسیقی رستاخیز را نمیشد نادیده گرفت.
کسانی هم گفتند دیپلم بهترین بازیگر نقش مکمل برای دو بازیگر جوان فیلم اشباح چه معنایی دارد؟ و باز یادشان رفت که مثلا جشنوارهی برلین در سال 2002 خرس نقرهی بازیگری را به هشت بازیگر زن فیلم فرانسوی هشت زن (فرانسوا ازون) و در سال 2011 همین جایزه را به جمع بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین داد. جشنوارهی کن هم در سال 2006 جایزهی بهترین بازیگر را به پنج بازیگر فیلم روزهای افتخار (رشید بوشارب) داد. از اینجور نمونهها باز هم در جشنوارههای دنیا وجود دارد و کسانی که وقت و حوصلهاش را دارند میتوانند آمارش را استخراج کنند. ضمن اینکه شاید برای نخستینبار بهدلیل تفکیکناپذیربودن کار صدابردار و صداگذار فیلمها، قرار شد دو جایزهی صدابرداری و صداگذاری به صدای یک فیلم (با اعلام صدابردار و صداگذار و اهدای سیمرغی به هرکدام) داده شود.
و نکتهی آخر اینکه خیلیها میپرسند چرا دو فیلم رستاخیز و چ اینهمه نامزد دریافت جایزه شدهاند، و این نشانهی فرمایشیبودن انتخابهاست! خب ایندو فیلم که تعدادی از خبرگان فنی و هنری سینمای دنیا و ایران را بهکار گرفتهاند، قرار است در این رشتهها هم نامزد دریافت جایزه نباشند یا جایزه نگیرند؟... عجب فیسبوکی هستید شما!
یک عدد گاف عجیب!
در تعیین نامزدهای دریافت جایزهی بهترین بازیگر نقش دوم زن، روی بازیگر نقش خالهپری در فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران توافق حاصل شد، اما کسی نام بازیگر این نقش را نمیدانست. فرصت برای رساندن خبر نامزدها به رسانهها کم بود. با تلفن همراه بهروز افخمی تماس گرفته شد که یا جواب نداد یا در دسترس نبود. با آقای ساداتیان، یکی از دو تهیهکنندهی فیلم تماس گرفته شد که نام بازیگر این نقش را نعیمه نظامدوست اعلام کرد و همین نام در فهرست نامزدها ثبت و اعلام شد و عکس او هم در مراسم پایانی بر بالای اسمش نمایش داده شد. اما حالا معلوم شده که نام بازیگر آن نقش و نامزد دریافت جایزهی بازیگر زن نقش مکمل، شهین تسلیمی است. آقای ساداتیان هم بابت این اشتباه عذرخواهی کرد!