امسال دعوت شدیم، اما بر اثر تحول شگفت پدرم (مزاحمت و ترافیک) دعوت را رد کردیم و صبح سیزده با کولهباری از زیرانداز و غذا و... توی ماشین نشستیم و راهی جایی خوش آبوهوا شدیم. بعد از لذتبردن از نبود ترافیک و خلوتی راهها به پارکی خوش آبوهوا نزدیک شدیم و جمعیت افزایش یافت.
از دور توانستیم از هوای بهاری پارک لذت ببریم و جمعیت شاد کشورمان را تحسین کنیم. از ظهر هم گذشته بود و ما همچنان به سمت خوش آبوهواترین جای شهر در حرکت بودیم. اما کمکم به این نتیجه رسیدیم که امیدمان واهی ست و اینچنین شد که به خوردن ناهار در ماشین اکتفا کردیم. سرانجام ما به این نتیجه رسیدیم که آب در کوزه و ما در ترافیک در حال گردش دور شهر هستیم و جای خوش آبوهوای شهر، همان پشتبام خانه است.
ثمین ارمغان از تهران
تصویرگری: مائده علامه از تهران