- از کی به مصرف مواد اعتیاد پیدا کردید؟
من از سال 58 به مرحله اجبار مصرف رسیدم. دقیقا سال آخر دبیرستان بودم که با کشیدن سیگار احساس آرامش کردم. بعد از مدتی دیگر سیگار جوابگوی نیازهای من نبود و کم کم به مواد الکلی روی آوردم. بعضی اوقات هم موادمخدر مصرف میکردم که کمکم به اجبار مصرف رسیدم. وقتی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قبول شدم با وجود اینکه مواد مصرف میکردم ولی همیشه جزو شاگردهای ممتاز بودم. خانواده من خیلی تلاش کردند تا بتوانم ترک کنم. با خودشان گفتند که اگر ازدواج کند انگیزه برای ترک پیدا میکند. به همین دلیل تصمیم گرفتم ازدواج کنم. با دختر خانومی که هم دانشگاهی بودیم ازدواج کردم. با وجود اینکه همسرم را خیلی دوست دارم وبا عشق ازدواج کردیم و الان مادر دو تا بچه من است ولی نتوانستم ترک کنم و 15سال میگذرد که بهطور توافقی از هم جدا شدیم.
- چطور شد که کارتن خواب شدید چند سال کارتن خوابی را تجربه کردید؟
من 35سال معتاد بودم و حدود 15، 10سال هم کارتنخوابی را تجربه کردم. قبل از اینکه به یک کارتن خواب تبدیل شوم، در بازار در قسمت تکیه دولت شغلم خرید و فروش طلا بود. بهدلیل اینکه به مصرف موادمخدر معتاد بودم، بازاریان نسبت به من بیاعتماد شده بودند و کم کم کارم را از دست دادم. وقتی هم که از همسرم جدا شدم از دولاب که محل زندگیام بود به راهآهن نقل مکان کردم. نمیخواستم فرزندانم من را ببینند و باعث شرمندگی آنها بشوم. تنهایی و بیسرپناهی، من را به یک کارتن خواب تبدیل کرد.
- قبل از اینکه وارد مؤسسه طلوع شوید، چندبار ترک کردید؟
از سال 80 تا 5ماه پیش من تجربه 50بار خوابیدن در کمپ را داشتم. در هر کمپ تا 21روز میخوابیدم. سر 21روز یا باید پول پرداخت میکردم یا آنجا را ترک میکردم. من هم مجبور به ترک کمپ بودم. وقتی وارد فضای بیرون میشدم با اولیهترین نیازهای انسان دچار مشکل بودم؛ غذا، مسکن، بهداشت و ... همین ها باعث میشد با نخستین مشکل دوباره پایم را بگذارم روی نقطه اول.
- چگونه با مؤسسه طلوع آشنا شدید؟
5ماه پیش با نخستین باد سردی که وزید به خدا قول دادم. گفتم: الان 15، 10سالی است که دارم کارتنخوابی را تجربه میکنم ولی دیگر توان گذشته را ندارم. کمکم کن وارد کمپی شوم و بتوانم دوران سرما را بگذرانم. چند روز بعد یکی از دوستانم را دیدم که چند وقتی نبود و من فکر کرده بودم دستگیر شده. از او پرسیدم: کجا بودی؟ گفت: در کمپی خوابیده بودم. گفتم: کجا؟ چقدر میگیرند؟ گفت: هیچی، رایگان است. گفتم مگر میشود! و بعد آدرس کمپ طلوع را گرفتم. تا قبل از اینکه بروم طلوع، درباره آنها چیزهایی شنیده بودم که گروهی هستند میآیند و به کارتنخوابها غذا میدهند و هرکسی که بخواهد میبرند کمپ ولی با خودم میگفتم: خب آخرش که چی؟ دوباره سر 21روز از من پول میخواهند و من باید بیام بیرون. وقتی رفتم طلوع قبول نکردند و گفتند: شما باید با گروههای هدف ما بیایید. من پافشاری کردم و درآخر گفتم: میخواهم مسئول اینجا را ببینم. وقتی با مسئول کمپ صحبت کردم به من گفت: تو الان مواد مصرف کردی، برو فردا بیا، اگر بازهم دوست داشتی تو کمپ بخوابی من قول میدهم خارج از ضوابط تو را قبول کنم. الان خدا را شکر میکنم که بعد از 30سال معتادی وقتی با خدا قول و قراری گذاشتم، صدای من را شنید و من را در یک چنین راهی قرار داد.
- فکر نکردید که شاید این مؤسسه کلک باشد؟ مسئول آن میخواهد از قبل شما به یک جایی برسد؟
یک معتاد آنقدر کلک و دورویی و آدمهای جور واجور دیده است که وقتی شیطان هم به یک آدم معتاد میرسد حواسش هست که طوری نگاه نکند که سوتی بدهد. حالا آقای رجبی آنقدر دلش پاک است که نمیشود این صفات را برایش بهکار برد. من فکر میکنم اگر امروز به عمو اکبر بگویند که دیگر از فردا نمیتوانی به کارتنخوابها کمک کنی، راهی بیمارستان شود.
- تفاوت مؤسسه طلوع با بقیه کمپها چیست؟
اینجا هیچ موقع بهت نمیگویند که خوش آمدی. میگویند که تا موقعی که بتوانی با مشکلاتات روبهرو شوی پیش ما بمان. آدم را با مشکلاتش تنها نمیگذراند. پشتات هستند. قدم به قدم با تو میآیند.
- چه آرزویی دارید؟
من با ناراحتی از همسرم جدا شدم. وقتی جدا شدم بهش قول دادم میروم و زمانی بر میگردم که برای تو بشوم همان سعیدی که با افتخار کنارش نشستی و بله گفتی. من آدم بدقولی نیستم ولی این تنها موضوعی بود که نتوانستم به قولم عمل کنم. الان فقط آرزویم این است که بتوانم باعث افتخار پسرهایم باشم. من واقعا سپاسگزار همسرم هستم که بچههای من را خوب و اجتماعی بار آورده است.